۱۳ دی ۱۳۸۷

مرگ، بر فراز آشیانه ی فاخته


"ایدز" بیماری پست مدرن روزگار پست مدرن ما، شاید بیشترین آمار مبتلایان خود را در میان مردان داشته باشد، اما بیشک بی دفاع ترین قربانیان خود را همواره از میان زنان برگزیده است. زنانی که درست مانند روز گار خود از ضعفی رنج می برند که در نتیجه ی برخورد ناگزیر تضادها به وجود آمده و اگرچه خود به تنهایی کشنده نیست اما با کشتن گلبول های سفید آنان را در معرض ابتلا به تمامی بیماری ها قرار می دهد. قصد من در این مقاله بررسی پیرامون دلایل قربانی شدن زنان در فرآیند افزایش آمار مبتلایان به بیماری ایدز نیست بلکه بر آنم که به بررسی چرایی جایگاه زنان در این تراژدی بپردازم.
***
الیور نوجوان 13-14 ساله ای است که آغاز تولد مرگ خویش را انتظار کشیده است.الیور با "ایدز" به دنیا آمده و حالا که شمارش معکوس رو به رویی با را مرگ آغاز کرده است جز ویروس دیر آشنای خود کسی را بر بالین خویش نمی بیند.تنها خاطره ی الیور از فریادهای مردمی است که وقتی در خیابان خواهش می کرده از او بسته ای آدامس یا یک فال بخرند او را از خود رانده اند. همه به جز جوانان به اصطلاح ولگرد و چشم چران سر چهار راه ، چرا که آنها خود نیز مانند الیور بخشی از بار تنافضات آشکار شده در جهان پست مدرن را به دوش می کشند. تناقضاتی که درست مانند بیماری ایدز کشنده نیستند اما می توانند انسان را به مرز جنون بکشانند و جنون مرگ به بار می آورد!
* * *
استعمار پسا مدرن اگرچه در عصری ظهور کرد که موج های پی در پی فمنیسم به اصطلاح مراتب آزادی را برای زنان به همراه آورده بود اما این استعمار هم چنان قربانیان خود را از بین اقشار ضعیف جامعه و زنان گزفته است.زنانی که این بار در لباس تازه تری بندگان و بردگان جهان کالا محورند. سوژه های بی دفاع فمنیسم مردانه.توپ های بی سرانجام در بازی بی پایان "دستش ده"!
در گام نخست زنان در برابرجهان خارج خلع سلاح می شوند. این خلع سلاح یا به عبارتی خلع تمامی امکانات لذت، ماتریس امنیت-لذت را ایجاد می مکند. زنانی که امنیت و چهارچوب سنتی زندگی را می پذیرند تنها به بردگان جنسی"لذت ده" تبدیل می شوند و زنانی که زندگی را برمی گزینند باید خود را در برابر ناامنی جهان خارج قرار دهند. جهان خارجی که نه تنها هیچ مسئولیت عرفی-قانونی یا اخلاقی در برابر آنان نخواهد پذیرفت، بلکه هیچ ضمانتی برای "لذت گیر بودن" به آنان نخواهد داد.
شاید بهترین تعبیر از بزرگترین تحولی که این نا امنی را دامن می زند در مقوله ای باشد که "میشل فوکو" از آن با عنوان"ایجاد گفتمان سکس" یاد می کند.ایجاد این گفتمان به خصوص برای جوامع بنیادگرا کوره راه هایی را گشود که در عین حفظ ظاهر اخلاق مدار و شرعی خود از قافله ی پرسود "تجارت جنسی" محروم نمانند.کوره راه های برای تبلیغ"سکس" از زیر لایه های حجاب! پیامد های این حرکت در ابتدا آشکار نبود.آمار بالای ابتلای مردان به بیماری ایدز نسبت به زنان سرپوش موقتی بر این داستان گذاشت لیکن با گذشت مدت زمان بیشتری از شیوع بیماری ایدز نتیجه ی بازی به گونه ی دیگری رقم خورد. تا سال 1985چنان به نظر می رسید که میزان ابتلای مردان به ایدز بیشتر است و بیشتر خواهد بود-مصرف بیشتر مواد مخدر توسط مردان و دلخوشی های ساده لوحانه به پاکدامنی زنان به خصوص در جوامع شرقی بر این امید صحه می گذاشت- تا سال 1985 تنها 35% ازمبتلایان به ایدز را زنان تشکیل می دادند.افزایش این میزان به 48% از سال 85 تا کنون شاید به تنهایی گواه این دگرگونی نباشد اما عمق این حادثه زمانی آشکار خواهد شد که در نظر داشته باشم 60% از مبتلایان بین 15 تا 24 سال را زنان تشکیل می دهند.در آفریقا بیشتر آمار مبتلایان به ایدز در سال های اخیر را زنان جنوب صحرا- که با بیشترین نا امنی روبه رو بوده اند- تشکیل داده اند. در اروپای شرقی هم وضعیت دست کمی از آفریقا ندارد. در چین 90% مبتلایان در ماه های اخیر زنانی بوده اند که در سنین بارداری قرار داشته اند و 40% از آنان از طریق رابطه ی جنسی غیر رسمی به این ویروس آلوده شده اند. می بینیم که بیشترین آمار ابتلای زنان جوان به ایدز در مناطقی است که هم بیشتر در معرض تجاوز قرار دارند وهم احتمال ازدواج آنان با مردانی که یا تمایل بالایی به ازدواج با زنان جوان در سنین بالا دارند -طبیعی است که تا این سن ویروس ایدز را به خود حمل کرده باشند- بیشتر است.
در گام بعدی تسهیلاتی برای حفاظت از افراد در روابط جنسی در نظر گرفته می شود. این تسهیلات -که در کشورهای بنیادگرا عموما برای روابط مشروع و قانونی است- عمدتا بر اساس پیش فرض نیاز مردان به روابط متعدد جنسی بنیان نهاده شده اند و زنان باز هم نقش خود را به عنوان حاشیه هایی نامرئی ادامه می دهند.تسهیلات مهیا شده در این مرحله چه از جنس قوانین حمایت کننده باشند – مثل حق چند همسری در ایران- یا از جنس تکنولوژی باشند – کلیه ابزار های پیش گیری از بارداری و بیماری های مقاربتی – کمترین توجه رابه امنیت و لذت زنان می کنند. به عنوان مثال چند درصد از مردان هستند که در نظر داشته باشند استفاده از کاندومی که به جلوگیری از بارداری بیانجامد الزاما مانع از انتقال ایدز با شریک جنسی آنان نمی شوند. و چند درصد از مردان هستند که در صورت توجه اهمیتی به رعایت نکاتی ازین دست بدهند. مردان می دانند که حتی با تمام پیشرفت های صورت گرفته اکثریت زنان، به خصوص در کشورهای جهان سوم، برای تعریف هویت خود به آنان محتاجند و قرار نیست که هویت، لذت و امنیت با هم تامین شوند!
و گام بعدی که شاید مهلک ترین مرحله در این داستان به شمار می آید تکمیل بعد سوژه بودگی است. به عبارت بهتر تعریف خود آگاهی زنان که در یک جامعه ی مرد سالار به طرز منفعلانه ای به مرد- آگاهی آنان پیوند خورده در این مرحله جز تبدیل شدن به موجودات واکنش گر فزصت دیگری به آنان نمی دهد. از یک سو مفعولیت زنانه آنان را وادار می کند که به مختصر غنیمتی که در ماتریس امنیت- لذت به دست می آورند قانع باشند و این حد از انفعال آنان را در آسیب پذیر ترین وضع ممکن قرار می دهد. از سوی دیگر در صورت مواجه با هر گونه عوارض و بیماری های احتمالی طرد شدگی از سوی جامعه بار بزرگتری بر دوش آنان خواهد نهاد. جامعه ای که از یک سو آنان را رها نمی کند و از سوی دیگر حمایتی را هم برایشان در نظر نمی گیرد. به خصوص زنان فقیر با ابتلا به این بیماری امنیت اقتصادی خود را بیش از پیش از دست می دهند. طرد شدن از سوی خانواد ای که بالاترین درصد احتمال ابتلای آنان به ایدز از سوی مرد همین خانواده بوده، و عدم حمایت و پرستاری از آنان در دوران سخت بیماری نه تنها آنان که فرزندان آنان را نیز در برابر نتایج ناگذیر این حادثه قرار می دهد.
و شاید برای بسیاری از زنان این مرگ تنها گواه اثبات این مدعا باشد که آنان روزگاری زنده بوده اند!