۲۶ اسفند ۱۳۸۷

مصاحبه با نسترن موسوی

سوال: رابطه گفتمان­های فمينيستی با انديشه رهايی زنان چيست؟ آيا انديشه رهايی زنان و گفتمان­های فمينيستی رابطه­يی یک با یک با هم دارند و يا اينكه گفتمان­های فمينيستی تبيينی از انديشه رهايی زنان هستند؛ نقاط قوت و ضعف اين گفتمان­ها در تبيين مسئله زنان و ارائه­ راهبرد برای مسائل مربوط به زنان چيست؟
جواب: به نظر من بعضي از اين عبارات به سبب آن كه از يك فرهنگ ديگر و يك زمينه و بستر ديگری وارد ادبيات فمينيستی و ادبيات سياسی ما می شوند بايد كمی به لحاظ معنايی و جايگاه تاريخی روشن شوند . اول بايد ببينيم آيا هر دو از رهايی زن يك مسئله را درك می­كنيم و همين طور مثلا از كلمه­يی كه شما آن را از فمينيسم جدا كرديد. بهتر است تعريف مختصری از هر دوی اين واژه ها داشته باشيم و بعد از ارتباط بين اين دو جريان صحبت كنيم.
آن چه در وهله اول با اين عنوان در ادبيات سياسی ما از راه ما ترجمه وارد می­شود رهايی از يوغ سرمايه­داری است. ولی رهايی ابعاد ديگری را نيز در برمی­گيرد، رهايی از نظام مردسالاری. تازه، از چيزی به نام رهايی جنسی هم صحبت می­شود كه همه­ی اين عبارت­ها در انديشه­های فمينيستی هم ريشه دارند.
از دهه­ی 70 ميلادی به بعد هم باز بر محورهای انديشه­ی فمينيستی افزوده می­شود، به طوری که وقتی الان از انديشه­های فمينيستی صحبت می­كنند در واقع صرفا يك نوع فمينيسم را در نظر ندارند، بلكه منظور "فمينيسم­ها"ست. گاه اين همه تنوع و گوناگونی سبب می­شود که مسئله رهايی كمی گم شود. و بعضی اوقات هم در اين گم شدن عمدی در كار است.
سوال: بحثی كه من داشتم اين بود كه در اين ميان ما جريان­هايی را هم داشتيم كه به مسئله زنان و رهايی زنان می­پرداختند ولی خود را تحت عنوان فمينيسم معرفی نمی­كردند. و حتی به صورت مشخص با فمينيسم مرزبندی داشتند. يكی از مصداق­های آن ماركسيسم كلاسيك است.
جواب: اگر بعد تاريخی مسئله را نيز درنظر بگيريم به جايی می­رسيم كه اين دو ديدگاه از طريق كساني كه ديدگاه تلفيقی داشتند با هم آميخته می­شوند؛ اين نظريه هم امر رهايی از سرمايه­داری و هم مردسالاری را دنبال می­كند و در نتيجه از اين بابت هم در چارچوب سياست­ورزیِ فمينيستی و هم سوسيالیستی قرار می­گيرد.
همان طور که اشاره کرديد مارکسيسم هم مفهوم رهايی (emancipation) زن را به کار می­بندد و می­گويد زنان در پيوستن به صفوف کار مزدی از انزوای کار خانگی خلاصی پيدا می­کنند و به نوعی مستقل می­شوند، اما اين سرمايه­داری است که بيش­ترين سود را از کار زنان و کودکان می­برد و نتيجه می­گيرد که رهايی واقعی زنان از ستمی که بر آن­ها می­رود در گرو از ميان رفتن نظام سرمايه­داری است. از اين جاست که عبارت "مسائل زنان" (“woman question”) نيز برای بيان نابرابری ميان زنان و مردان باب می­شود. اين مفهوم ناظر بر خواست دگرگونی­های اجتماعی زنان، از جمله حق رای، حق برخورداری از مالکيت، حق بهره­مندی از بهداشت باروری، حقوق مربوط به ازدواج و مانند آن. در ادامه بگذاريد بگويم که عبارت "آزادی زنان"(women’s liberation) هم به اين فهرست افزوده می­شود. نخستين بار جوليت ميچل، فمينيست سوسياليست، در 1966 به اين مفهوم در مقاله­ی خود "زنان: طولانی­ترين انقلاب" می­پردازد.
به نظر می­رسد تا مدت­ها هر فکری در درون چپ درباره­ی زنان به صورت "حل مسئله زنان" عنوان مي­شد، به اين معنا که می­گفتند ما درحوزه مسائل خود به مسئله­ی زنان می­پردازيم و زنان در همان جايگاه طبقاتی­يی كه قرار می­گيرند از ثمرات سوسياليسم بهرمند می­شوند. اين مسئله با موج (خيزش) اول فمينيسم چندان خوانايی نداشت چرا كه موج اول فمينيسم، زنان را در قالب يك گروه اجتماعی بزرگتر ميديد و مطالبات و خواسته های خود را برای عموم زنان مطرح میكرد. و اين موج اساسا متكی به پايه فلسفی ليبراليسم بود.
سوال: ما شاخه هاي اصلی فمينيسم را داريم كه هر كدام از اينها تبيين ها و تعاريف متفاوتی را براي مسئله زنان و رهايی زنان ارائه می­دادند. و در نهايت در آن چه می­توان آن را انديشه­پردازی رهايی زنان عنوان كرد اين جريانات بخشی از آن را تشكيل می­دادند كه خود را با هيچ يك از گفتمان های فمينيستی همراه نمی­كردند و تئوری و نظريات خود را راجع به مسائل زنان داشتند. اين گفتمان ها عليرغم افتراق­های­ بسيار زيادشان يك نقطه اشتراكی را داشتند كه در قالب پارادايم فمينيسم قرار می­گرفتند. اين گفتمان ها در كليتشان در رابطه با زنان و ارائه راهبرد در رابطه با اين موضوع چه نقاط قوت و ضعفی داشتند؟
جواب: در حقيقت اگر در سطح بحث نظری باقی بمانيم اين­ها با هم در دوره های خاصی بر سر مباحث نظری گفتگوهای بسيار جالبی داشتند. ولی برای من اکنون پايه­ها و نتايج عملی اين جريان­ها جالب­تر است. و وقتی راجع به جريان­ها و شاخه­های مختلف فمينيسم صحبت می­كنيم بايد ببينيم كه اين تفاوت ها را در عرصه عمل و در صحنه اجتماعی چگونه به تصوير می­كشيدند. كسانی كه از ديدگاه فمينيسم سوسياليستی با موضوع برخورد می­كنند سوال­های بسياری را پيش می­کشند و عنوان می­کنند که خوب، آيا در آن تعريفی كه از مسئله­ی زنان و مشكلات­شان، مناسبات­شان و چارچوب­های كنونی وجود دارد از زن به عنوان يك طبقه صحبت می­شود يا زنان خود به گروه­های اجتماعی تفكيك می­شوند؟ پس چيزی مانند فمينيسم كه در صدد است همه چيز را درباره­ی زنان به صورت فراگير ببيند چطور می­تواند در درون خود از اين مرزبندی عبور كند. آيا بين همه ز­ن­ها تفاوتی وجود ندارد؟ آيا زنان خود به طبقات مختلف تقسيم نمی­شوند ؟ يك جواب ساده و دمِ دستی اين است كه بله تقسيم می­شوند ولی حالا با گفتن اين مطلب چه نكته­يی را روشن می­كنيم؟ آيا گفتن اين مطلب بدان معناست كه هر كسی با توجه به طبقه­يی كه در آن حضور دارد بايد به رهايی آن طبقه و گروه خاص بپردازد و آيا زنان به طور كلی صاحب يك رشته منافع مشترک نيستند و اين منافع از طرف مردان و حاكميتی كه نمايندگی مرد سالاری را دارد مورد تهديد قرار نمی­گيرد؟ و ما هنوز هم درگير اين موضوع هستيم. اين مبحث هم در گفتگوهای نظری و هم در عرصه عمل چندان روشن نيست و هنوز نتوانسته­ايم خود را قانع كنيم كه اگر زن­ها يک طبقه­ی واحد را تشکيل نمی­دهند پس چه­گونه می­شود پيرامون خواست­هاو تغيير موقعيت­هايی كه اسيرشان هستند متشکل شوند و تكليف و رابطه­شان با بخش­های ديگر اجتماع چيست؟ اين پرسش هم­چنان وجود دارد و برای آن، دست­کم در پيرامون خود، جواب روشنی نيافته­ايم. در انتها می­توانم اين نكته را بگويم كه حتی اگر هم تفاوت­هايی در جريانات مختلف فمينيستی وجود داشته باشد باز همه از يك زاويه به موضوع نگاه می­كنند و آن اين است كه زن ها دارای يك موقعيت و يك ويژگي هستند كه حول آن می­بايستی مسائل­شان را حل کنند. کسانی هستند که از ديدگاه چپ سنتی اين موضوع را به طور كلی ناديده می­گيرند و اصل را فقط بر يك تمايز طبقاتی می­گذارند، پس طبيعتا بين قشرها و طبقات گوناگون زنان وجه مشتركی نمی­بينند و طبعا سياست­های خود را نيز بر اساس اين وجه مشترک تدوين نمی­كنند. به بيان ديگر، می­گويند وقتی از طبقه كارگر و مزدبگيران صحبت می­كنيم، بايد در نظر داشته باشيم که زنان درون اين تقسيم­بندی با مردان خودشان احساس همبستگي بيشتری دارند و می­دانند که دارند تحت يك شرايط خاص اقتصادی و اجتماعي مورد استثمار قرار ميگيرند و به آنها فشار می­آيد و نتيجه می­گيرند که آن زن­ها با زنان طبقه­های ديگر وجه اشتراك ندارد. از سوی ديگر، فعالان اجتماعی در حوزه­ی زنان با تعجب می­پرسند که چه­گونه ممکن است تغييراتی مانند تغييرات در قانون خانواده به نفع همه­ی زنان نباشد وبرای نمونه زن كارگر يا زن كارمند شاغل در مراتب پايينی يا زن روستايی هم مانند زنان مرفه از آن بهره­مند نشوند؟ می­گويند اين تغييرات آن قدر جامع و کلی اند كه تمام زنان از آن بهره­مند می­شوند. حال اگر هواداران زنانِ کم­درآمد و طبقات پايينی جامعه پاسخی عملی برای اين پرسش نيابند، آن­ها نيز در عمل درگير سياست­های روز می­شوند بی­آن که يك استراتژی يا يك چارچوب نظری سازگار با اين وضعيت تبيين کرده باشند. من که نمی­توانم اين­ها را جز اغتشاش فکری، گيج­سری و واگذاری عرصه­ی عملی و نظری به جريان­های مسلط به چيز ديگری تعبير كنم.
سوال : به نظر می­آيد اين اغتشاش فکری به خاطر كم بودن زنان كارگر و يا شاغل و از سوی ديگر تعداد بالای زنان خانه دار است كه در واقع به تعبيری طبقه زنان خانه دار را ايجاد می­كند كه منافع و خواسته­هاشان يك­سان انگاشته می­شود.
جواب: می­شود چنين دليلي داشته باشد. هر چند در اين که بخواهيم زنان غير شاغل را "طبقه­ی زنان خانه­دار" بناميم، بايد احتياط کنيم. البته بررسی­هايی كه اين ايام از موقعيت اقتصادی زنان صورت گرفته، اين حرف را تاييد می­کند که بيش­تر زنان در ايران خانه­دار اند. نه تنها در ايران بلكه در خاورميانه در بررسی الگوی اشتغال، زنان عمدتا خانه دار اند. خود اين مسئله تا حد زيادی تحليل مسائل مربوط به زنان و يافتن راه حل برای بيرون رفتن از بحران­های اقتصادی و اجتماعی را دچار مشكل می­كند. آمار زنان شاغل ما مثل الگوی کار در بعضی كشورهای صنعتی به 70 درصد و يا 80 درصد نمی­رسد. در نتيجه در بررسی "مسئله­ی زن" ما بايد گروه مورد بحث زنان را مشخص كنيم و از خود بپرسيم "مسئله­ی کدام زنان"؟ در حاشيه، بگويم که عموما زنان خانه­دار خود را "بی­کار" معرفی می­كنند.
هر چند تکيه بر اين وجه تمايز به معنای آن نيست كه در خاستگاه­های اصلی انديشه­های فمينيستی و انديشه­های سوسياليستی زن خانه دار وجود نداشته است. منتها مسئله مورد بحث اين است كه كدام الگو غالب است. می­خواهم در بحث­هايی كه اين جا در اين مورد مطرح است، تفكيكی قائل شوم. يك موقعی شما از يك نظريه­ی سياسی شروع می­كنيد و سعی در انطباق جامعه با اين نظريه­ی سياسی داريد و در موقعی ديگر شرايط اجتماعی و سياسی شما را تحت فشار قرار می­دهد كه نظريه­يی را ابداع كرده و ارائه دهيد يا چارچوب­های سياسی خود را تغيير دهيد. حالا شايد اين بحث به آن جا بازگردد كه ما به طور خاص درباره­ی ايران چه فكر می­كنيم. چه بسا به نظر طبيعی برسد که در فقدان شرايط مناسب برای تحقيق و بررسی­هاي مستقل که با کنش اجتماعی ارتباط مستقيم داشته باشند، نتوان بيش از اين راه به جايی برد. به هر حال، حتی كسانی كه با همين ديدگاهِ تفكيك انديشه­های فمينيستی از مسئله­ی رهايی زن خواستند به مسئله­ی ايران نگاه كنند باز در موقعيت كنونی دچار مشكل شده­اند. شايد اصلا سوال­های درستی مطرح نمی­شود.
برگرديم سر حرف قبلی؛ اگر بخش عمده­ی زنان خانه­دار باشند، نقش زنان خانه­دار در اقتصاد چيست؟ گفته می­شود که با آن که سهم زنان در اقتصاد رسمی کشور اندک است، اما در چندين پژوهش آمده است که زنان بسياری سفارش كار در منزل می­گيرند. آيا تا به حال آن ارزش ايجاد شده و بهره­يی كه از اين توليد نصيب کارفرما میشود، مورد توجه قرار گرفته است؟ ما چون راجع به اين مشاغل در آمار خود و يا در تحقيقات خود با نتايج قابل اتكا و قابل اعتمادی روبرو نيستيم خيلی گرايش به اين موضوع پيدا ميكنيم كه بگوييم بله، شماری از زنان در مشاغل دولتی يا مزدبگير شرکت­ها و بخش خصوصی اند يا بيش­ترشان در خانه به كارهای خانگی رسيدگي ميكنند. و وجود چنين موقعيتی فعالان اجتماعی حوزه زنان را قانع میكند كه زنان در ايران مسائل كلی و همگانی دارند و برای مبارزه در راه رسيدن به اين خواست­های عمومی نيازی به تفكيك نقش آنان در اقتصاد نيست. من اين را قبول ندارم و اگر با موضوع اين چنين برخورد شود ما تعداد زيادي از زنان را بدون توجه به موقعيت اقتصادی­شان كنار می­گذاريم.
از سوی ديگر، اگر برگرديم به سخن کسانی كه مي گويند تنها جايگاه اقتصادی زنان است که تعيين­کننده است، آن­گاه اين مشکل پيش می­آيد که کليت زنان در برابر ستمی که نظام مردسالاری بر آن­ها روا می­دارد، ناديده گرفته می­شود. در نتيجه شقاقی یه وجود می­آيد که راه به جايی نمی­برد: هر دسته می­پندارد که دسته­ی ديگر وجود خارجی ندارد. فعالان هر دسته به سرعت قانع می­شوند كه بايد جداگانه به دنبال تغييرات باشند. به اين ترتيب است که چپ سنتی عرصه­ی تغييرات کلی برای زنان را به دسته­ی ديگر وا می­گذارد و خود از بحث "رهايی زنان" غافل می­شود. در اين ميان وضعيت زنانی که فکر می­کنند بايد پاسخ­گوی هر دو نوع مطالبات باشند، يعنی هم زن را در کليت خود زير ستم مردسالاری می­بينند و هم از زنِ زير ستم سرمايه­داری به طور خاص هواخواهی می­کنند، بسيار پيچيده می­شود.
سوال: وضعيت زنان ايران را چگونه می­بينيد و ريشه های اين مشكلات كجاست؟
جواب: پيش از اين اشاره کردم که زنان ايران يک­پارچه و هم­سان نيستند که در نتيجه بشود همه را به يک چوب راند. قطعا مشكلات­شان هم يكي نيست و هر قشری از زنان مسائل متعدد و متفاوتی دارد. برخی مشكلات در شرايط متفاوت شدت و ضعف پيدا می­كند. شخصا ترجيح می­دهم درباره­ی وضعيت ميليون ها زني صحبت كنيم که کارهای خانه را انجام می­دهند و وظيفه­ی اصلی­شان را رسيدگی به امور فرزندان و همسران خود می­دانند. از زنانی در مشاغل کم­درآمد صحبت ­کنيم که علاوه بر وظايف خانگی بايد بخشی يا همه­ی درآمد خانواده را تامين کنند. از دختران جوان خانواده­­هايی صحبت می­کنيم که در نهايت تحصيلات دبيرستانی را به پايان برده­اند يا در نهايت چند صباحی سر کلاس­های درسی در دانشگاه آزاد و مانند آن نشسته­اند و اکنون برای امرار معاش به هر دری می­زنند و آن تحصيلات، گرچه در مقياس کمّی از مادران و مادربزرگان­شان فراتر رفته، ولی لزوما در بازار کار موقعيت بهتری نصيب­شان نکرده است. ويژگی اين زنان در چيست؟ اتکا به درآمد همسران يا فرزندان ذکور ارشد. در اين ميان، به ندرت می­توانيم زنانی را بيابيم که بتوانند هنجارهای متعارف محيط اجتماعی خود را کنار بگذارند، بی­آن که تنبيه يا مطرود شوند. پس ساده­ترين راه حل انجام وظايف و نقش­های جنسيتی محوله است. اما آيا انجام وظايف خانگی در اقتصاد جامعه به حساب می­­آيد؟ در تحليل مارکسی از موضوع زنان و بررسی ارزش اضافی حاصل از کار آنان در خانه چه می­دانيم: آيا اصلا کار زنان در خانه (اعم از پخت­وپز و رفت­روب و مراقبت از فرزندان و تامين آسايش برای اهالی خانه و نقش جنسی­اش که همه از وظايف اوليه­ی زنان در تمام جوامع امروزی شمرده می­شود) هيچ ارزش اقتصادی دارد؟ آيا چه کسی يا کسانی از اين ارزش بهره­مند می­شوند؟ آيا هيچ وقت ميزان کمّیِ تامين اين نيازمندی­ها را محاسبه کرده­ايم؟ اگر بخواهيم اندکی از نظريه­های موجود در اين زمينه پا فراتر بگذاريم، چه حرفی داريم که بگوييم و در قالب برنامه­يی عملی بگنجانيم؟ وانگهی، می­خواهيم از حق وحقوق چه زنانی و چه­گونه دفاع کنيم؟ آيا می­دانيم در برابر کسانی که به نظريه­های جنسيتیِ راست­روانه در اين زمينه متوسل می­شوند، چه بايد بگوييم؟ کسانی که به اتکای ايدئولوژی رايج و مسلط "اثبات" می­کنند که زنان به غريزه در حقِ همه "مادری" می­کنند و اين طبيعت آنان است و چرا بايد در اين طبيعت دست برد؟
فكر می­كنم مهم­ترين پرسش درباره­ی مسائل زنان آن است که بپرسيم مسائل كدام زنان؟ و بعد ببينيم بيشترين شمار از همان قشر از زنان دارای چه مسئله­ی مشتركی هستند.
مثال­هايی كه می­توان در اين مورد آورد گفتگوهای رايج در قشرهای پايين­تر جامعه بر سر شاغل بودن زنان است : كار عار است و اگر زني كار می­كند به اين معناست كه همسرش قادر به تامين هزينه­های او و فرزندان­شان نيست. پس زنِ سفیدبخت آن زنی است که صرفا به انجام وظایف خانگی مشغول است و اجباری به کار درآمدزا در بیرون و در خانه ندارد. از سوی دیگر، وضع اقتصادی ایجاب می­کند که برخی از زنان به دنبال کار درآمدزا هم باشند. در چنین حالتی این زنان، که نه لزوما تحصیلات بالایی دارند، و نه دارای مهارت حرفه­ئی ویژه­یی هستند در معرض شرایط ناگوار کاری هستند، از قدرت چانه زدن در مورد شرایط كاری خود بی­بهره اند، و زمینه­ی تشکل­­یابی­شان به مراتب نامطلوب­تر است.
در هر صورت، ریشه­ی مشکلات اقتصادی زنانی که متکی به درآمد شوهران­شان هستند و نیز زنانی که درآمدهای مختصری دارند ارتباط مستقیم دارد با وظایف انجام وظایف جنسیتی (اعم از مادری و مراقبت از امور خانگی). به بیان دیگر، باید ببینیم انجام وظایف خانگی چه تاثیری در نقش درآمدزایی زنان (در بخش تولید و خدمات) دارد: یک فرض آن است که می­گوییم استثمار خانگی زنان زمینه­ی استثمار زنان را در بازار کار فراهم می­آورد. چه­گونه؟ خوب، در ایران (و البته خاورمیانه) الگوی اشتغال زنان حاکی از آن است که بیش­تر زنان شاغل نیستند. اما وقتی هم که شاغل اند مانند بسیاری کشورها در مشاغلی کار می­کنند که یا نیمه­وقت است، یا عملا مشاغلی زنانه به شمار می­روند(مدرسه­ها، مهد کودک­ها، بیمارستان­ها، در شغل­ منشی­گری و مانند آن)، یا کم­درآمد است. در مجموع رابطه­یی وجود دارد میان این باور دیرینه كه از سویی زنان را اساسا تنها با اتکا به نقش مادری، همسری و خانه داری تعریف می­کند و از سوی دیگر، ارزش اقتصادیِ و اجتماعی كار خانگی را در طی قرنها و نسلها نادیده می­گیرد و آن را كاری بی مقدار می­داند. در این جاست که حتی کار بیرون از خانه­ی زنان طبقات پایین نیز به حساب نمی­آید. در چنین شرایطی تردید در درستی نظم موجود در حکم سر باز زدن از حکم طبیعت است.
سوال: زنان ایران در سالی كه گذشت چه وضعیتی داشتند و آیا در جنبش زنان پیشروی­هایی وجود داشته است؟ اگر داشته است، ابتكار عمل های آنان چه­گونه بوده است؟
جواب: این قضیه را می­توان از دو بعد سیاسی و اقتصادی بررسی كرد. در بعد سیاسی كسانی كه در هفت هشت سال گذشته در شكل دادن به خواست­ها حقوقی زنان پاپیش گذاشته بودند با فشار حاكمیت مواجه شدند، به این معنا که یا حكم زندان گرفتند یا بازداشت و تهدید شدند. با توجه به این مسائل می­شود گفت كه ما سال خیلی پرباری در این عرصه نداشتیم و گروه­های زنان نتوانستند در توده­گیر شدن مبارزات حقوقی زنان گام موثری بردارند. در بعد اقتصادی هم دم به دم بر فشارهای ناشی از وضعیت نابسامان اقتصادی بر دوش زنان کم­درآمد افزوده شد. به یاد داشته باشیم که زنان به هنگام تهیه موادغذایی و پخت­وپز از نخستین کسانی هستند که متوجه بالا رفتن روزافزون قیمت کالاهای عمومی می­شوند
در بهترین حالت، زنان طبقات بالا (بالا دستی­ها) کوشیدند در تشكل­ها و صفبندی­های خود با اقداماتی مانند حضور در مجلس صدای اعتراض خود را نسبت به تصویب برخی قوانین به گوش برسانند. هر چند، سپس به مدد "رسانه­ئی کردن" خبر فعالیت­های خود، دن­كیشوت­وار در موفقیت این اقدام گزافه­گویی کردند. منظورم این است که اقداماتی مانند حضور زنان نخبه در مجلس به نوبه­ی خود نشانی از پویایی و اعتراض به وضع موجود به شمار می­آید ولی در عین حال حاکی از تسلط دیدگاهی است که اساسا معتقد است که صرفا قشرهای بالای جامعه اند که می­توانند به اتکای جایگاه ویژه­ی خود دست به حرکت­های تاثیرگذار بزنند (و از آن با اصطلاح "لابی­گری" یاد می­کنند). از این دیدگاه کشاندن توده­­وار مردمِ معترض به مکان­های عمومی یا خیابان­ها برای دادخواهی زمینه­ی کنترل و نظارت را دست آن­ها می­رباید و عاقبت کار معلوم نیست چه می­شود. برای آن­ها نقش مردم معمولی در همان شعار "چانه­زنی از بالا، فشار از پایین" خلاصه می­شود. طبعا این "فشار از پایين" که کنترل­ شده و محدود است به کلی با کوشش در سازمان­یابی تشکل­های زنان از پایین متفاوت است. اگر چنین فعالیت­های اصالت ­می­داشت و به بسیج توده­ی زنان منجر می­شد شاید گروه­های زنان دیگری نیز در آن شركت می­كردند ولی در واقع چنین تحرکاتی اثری نامحسوس بر زندگی اجتماعی می­گذارد و زنان در انبوه­ترین شکل خود چندان از آن سر در نمی­آورند.
اگر قرار باشد كه سال گذشته شرکت زنان را در حرکت­های اعتراضی دنبال کنیم، اعتراض معلمان شماری از زنان را به خود جذب کرد. با آن که در گردهمایی معلمان لزوما بحثی درباره­ی مسائل زنان به طور خاص صورت نمی­گرفت ولی مشارکت در اقدامات صنفی/اتحادیه­ئی زمینه­ی مساعدی برای رشد آگاهی­های دیگر نیز فراهم می­آورد.
سوال: در همین سال گذشته با توجه به تمام فشارها و سركوب­هایی كه علیه زنان اعمال شد علاوه بر حركت­های متشكل و نظام یافته همانند «كمپین» یا «میدان زنان» ما شاهد تحركات و تعرضاتی از جانب زنان در سطح جامعه بودیم كه هیچ تشكل و گروه فعال سیاسی در آنها حضور نداشت و به نوعی یك خود آگاهی در زمینه مسائل زنان در این مقطع زمانی اتفاق افتاد به طور مثال مسئله سهمیه بندی جنسیتی و اعمال آن در سال گذشته بود با وجود این هفتاد درصد پذیرفته شدگان دانشگاه را زنان تشكیل میدادند.
جواب: این مواردی كه شما نام بردید در غیاب جریان­ها و تشكل­های دایمی است، چریان­هایی كه بتواند سطح درخواست­ها و اعتراض­ها را ارتقاء دهند. این­­ها تنها حوادثی هستند كه برگی از تقویم یا تاریخ را تشكیل می­دهند. شماری از این اتفاقات در تاریخ 30 سال اخیر ایران نیز رخ داده است كه بیش­تر واکنشی نسبت به فشارهای وارده اند تا آن که در ادامه­ی تحقق هدفی استراتژیک باشند. ببینیم کنش و واکنش در این موضوع خاص از چه قرار است و از افزایش درصد قبولی دختران در دانشگاه­ها چه نتیجه­یی می­توان گرفت. این موضوع را به چند شکل می­توان تحلیل كرد: خود حاكمیت به مسئله­ی آموزش زنان خیلی اهمیت می­دهد با وجود این كه در درون خودش تضادی مبنی بر فرودست نگه داشتن زنان وجود دارد. از یاد نبریم که دولت­هایی که به دنبال انقلاب­ها بر سر کار می­آیند قطعا می­خواهند به شیوه­ی خود برخی هدف­های انقلاب را پاسخ­ دهند. به عنوان مثال در اين جا نيز برای برقراری توازن در سطح آموزش نهادهایی مانند نهضت سوادآموزی تشکيل شد. البته، از درون جامعه نیز فشاری مداوم در راستای بهره­مندی از آموزش عالی برای دختران و زنان وجود دارد. اما به نظر من برای داشتن درک درستی از وضعیت دختران و زنان جوان، خوب است ببینیم این آمار بالای ورودی­ها و فارغ التحصیلان دختر چه تغییری در موقعیت اقتصادی زنان ایجاد کرده است. آیا اشتغال زنان در شغل­های گوناگون نیز به همین نسبت اضافه شده است؟ حتی اگر آمار زنان در بازار كار هم بالاتر رفته باشد، می­توانیم ببینیم كه این آموزش تاثیر زیادی در ایجاد الگوی دیگری از زندگی، جدا از فرهنگی كه زن را در چارچوب خانواده تعریف می­كند، نمی­گذارد هم­چنان که در تصمیم گیری مستقل زنان برای زندگی­شان نيز تاثير قاطعی نگذاشته است. در نبودِ چنین ارتباطی میان آموزش، اشتغال و حق تصمیم­گیری برای خود، من این مسائل را كمی دلخوشكنك می­بینم و نمی­توانم آن را دربست، و بدون اما و اگر، شاخص پیشرفت تلقی كنم. فكر می­كنم این موضوع، یعنی رشد حضور دختران در آموزش عالی، دلایل دیگری دارد و علت استقبال دختران و خانواده­ها را از تحصیل در دانشگاه­ها در جای دیگری باید جست.
به نظرم این برداشت درست است که از اوایل دهه 70 شمسی با پایان اقتصاد جنگی یك گرایش قوی برای به اصطلاح لیبرالیزه کردن اقتصاد در اینجا رشد کرد. نمی­خواهم به تاثیر این خط­مشی در حوزه­ی اقتصاد بپردازم، بلکه می­خواهم اشاره کنم که در پیش گرفتن این سیاست چه تضادهایی را در جامعه دامن زد و در امور مربوط به زنان این تضاد چه پیچیدگی­هایی با خود به همراه آورد. به نظرم تشریح این تضاد و بررسی تاثیرات آن در مسائل زنان مهم است. این تضاد در حوزه­ی آموزش به این شكل عمل می­كند كه اجازه تحصیل به دختران تا مقاطع بالا داده می­شود و در عین حال جلوی استخدام­ها گرفته می­شود و به نوعی فرصت شغلی مناسبی برای آن­ها ایجاد نمی­شود و یا اگر هم بشود در مشاغل پست و یا در جاهایی است كه امكان پیشرفت شغلی در آن وجود ندارد. البته، این حکم در مورد نورچشمی­ها با تخصص­های بالاتر صدق نمی­کند که جذب مشاغلی می­شوند که عمدتا بر اثر سیاست­های جداسازی جنسیتی پدید آمده است. در واقع، این جا و آن جا از توسعه­ی اچتماعی، به ویژه برای زنان، سخن می­رود ولی موانع ایدئولوژیک برای به کارگیری توان و ظرفیت زنان برای "توسعه­ی اقتصادی"، به شیوه­ی کشورهایی مانند مالزی و فیلیپین، هم­چنان سد راه اند. ما در دهه­های گذشته در عرصه­ی فعالیت اجتماعی زنان شاهد برخورد آرای نمایندگان این طرز فکرها بودیم.
از سوی دیگر، در سطحی كلان­تر، همین برخورداری از آموزش سطح توقع زنان و دختران را بالا برده است و به نوعی درخواست زنان برای برابری در سطوح مختلف اجتماعی را دامن زده است. اما مدام از طریق رسانه­ها و ابزارهای دیگر، فرهنگی القاء می­شود و آموزه­هایی تبلیغ می­گردد که سعی در فرودست نگه داشتن زنان دارد
سوال: من می خواهم كمی در باب تاثیر این تحولات و تاثیر چنین تضادی در موقعیت زنان صحبت كنیم. یك وجه این تحولات این هست كه در انتظارات تاثیر دارد و آن تضادی را كه شما از آن بحث كردید پدید می­آورد و این تضاد زمینه­يی را فراهم می­كند برای حركت بعدی. در واقع وقتی مطالبه عامی شكل می­گیرد و نیروی حول آن پدید می­آید یكی آن بعد فرهنگی مسئله است یعنی اینها تغییرات فرهنگی مسئله درشان به وجود می­آید از قبیل تغییر در نوع پوشش و همراه با این مسئله ما شاهد تحولاتی هستیم كه در ادبیات زنان ما گسترش پیدا می­كند در واقع در حوزه نظریه­پردازی در این سال­ها یكی از رشته­هایی كه آمار دختران دانشجو در آن افزایش یافته رشته­های علوم اجتماعی بوده است، كه تاثیرات آن را در مكتوبات نظری عرصه زنان می­توان دید.
جواب:نه، ما چندان چیزی در این زمینه نداریم. من با این مخالف­ام که در عرصه پژوهش­های دانشگاهی یا پژوهش­های مستقل اجتماعی ما به نتایج چشم­گیری رسیده­ایم و توانسته­ایم آثار کیفی خلق کنیم. چه طور می­شود چنین چیزی گفت وقتی که فهرست موضوع­های پژوهشیِ و پایان­نامه­های مجاز را در رشته مطالعات زنان در جعبه­ی اعلانات نصب می­کنند، به جای آن که دست دانشجو، پژوهش­گر و مدرس در انتخاب موضوع باز باشد. ما در بخش دانشگاهی و خصوصا در بخشی كه مستقیما با تولید فكر و اندیشه درگیر است با فشارها و محدودیت های بسیاری مواجه هستیم و این معضل خود را در ادبیات زنان نیز نشان میدهد. باز هم تاكید می­كنم پديد آمدن چنین تحولات و مصداق­هایی كه شما می­گویید عموما ریشه در مسائل دیگری دارد، نه آن که جلوه­­ی حرکت­های آگاهانه در پی ایجاد دانش و آگاهی­های زنانه یا همان زن­پژوهی باشد. این مصداق­ها و حركت­هایی که گفتید هنوز بیش­تر موردی و فردی است و لزوما به یك حركت پایدار، ثمربخش و مداوم حول مطالبات زنان نینجامیده است.
سوال: ببینید در تحقیقاتی اخیرا از سوی جامعه شناسان مطرح شده من الان به یك نمونه اشاره می­كنم در كتاب جامعه شناسی جوانان كه تالیف آقای ذكایی است نمونه هایی مطرح می­كنند درابطه با ازدواج كه جوانان ازدواج را همچون تجربه­يی می­بینند كه می­توان به آن وارد شد و لزوما مداوم و ابدی هم نیست به این تحولات در عرصه اگاهی اشاره می­كنند یعنی در واقع پس این خود آگاهی منجر به تغییر در روند زندگی و كسب تجربه از سوی آنان بوده است. نظرتان در این مورد چیست؟
جواب: افزایش آماری از اين قبيل و تشخيص وجود گرایش­های معين در ميان جوانان درست، اما معتقد نیستم که خودآگاهی، آن هم در سطح شخصی، به تغییر در روند اجتماعی می­انجامد. به نظرم به این ترتیب، اهمیت و ضرورت فعالیت اجتماعی، گروهی و سازمان­مند برای ایجاد دگرگونی نادیده گرفته می­شود. میان واکنش­های فردی و واکنش­های خود به خودی با امر اجتماعیِ سازمان­یافته رابطه­ی ظریفی برقرار است. این­ها یکی نیستند.
در هر صورت، تضادهایی که گفتیم در قالب مناسبات جنسیتی بارزترین جلوه های خود را دارد و اگر این تحولات را با ده سال پیش مقایسه كنیم تغییرات چشمگیر و اساسی در مناسبات اجتماعی زنان می­بینیم و خوشحال­تر میشویم که می­بینیم امروز نسل ديگری هست كه به خود و مناسبات­اش جور دیگری نگاه می­كند و خود را آماده پذيرش تغییراتی می­بيند كه ما در ده سال گذشته حتی به آن فكر هم نمی­توانستيم بکنيم. بنابراین، در مجموع، اگر تغییرات را در یك روند طولانی ارزیابی کنیم و تلاش­های نظام­مند را نیز به حساب آوریم، بله، من جهت آن را امیدوارکننده ارزیابی می­کنم.
سوال: ارزیابی شما از جنبش زنان ایران در دو وجه یكی جریانات «كمپین»، «میدان زنان»، «شورای زنان» و... و وجه دیگر ارزیابی شما از تحركاتی كه در درون جامعه وجود دارد و یا تحركاتی كه در حوزه زنان كارگر شاهد آن بودیم چیست ؟
جواب: من فكر میكنم تحركات درون جامعه بر می­گردد به همان بحث قبلی ما، یعنی ابتدا بپرسیم جریان­هایی که نام بردید مدافع حق و حقوق کدام قشر از زنان هستند و از چه راه­هایی می­خواهند به هدف­های خود برسند. ابتكار عملی نظیر «كمپین یک ملیون امضا» از این جهت درخور بررسی و ارزیابی است كه گذشته از هر چیز، محملی شد برای به چالش كشیدن گروه های دیگر و هم­چنین این كه تحركی بود که می­خواست توده­گیر شود و توانست از این بابت گروهی از فعال­ترین زنان را پیرامون خود گرد آورد. البته می­شد حدس زد که با ازدیاد فشار بر گروه­های زنان معترض از یک سو، خللی در اتحاد و ائتلاف­های پیشین به وجود ­آید و از سوی دیگر امکان بالفوه­ی ایجاد ائتلاف­ها و اتحادهای جدید فراهم ­شود. اما گرایش اصلی به کدام سو می­رود؟ در فقدان بستری مناسب برای بحث و گفت­وگوهای آزادانه، آن چه مشاهده می­شود جای چندان امیدواری باقی نمی­گذارد. محدودیت­های کنونی برای تبلیغ آرا و عقاید، امکان پیوند یافتن با شمار بیش­تری از زنان را هر چه دشوارتر می­سازد. وانگهی بازتاب محدود همین بحث و جدل­های جاری هم بر سختی کار می­افزاید و زمینه­ی ایجاد تفاهم را محدودتر می­کند. منظورم، این است که با اکتفا به تبادل نظرهای اینترنتی، گروه انبوهی از مخاطبان زن اساسا بر کنار می­مانند. بنابراین آن چه شما "تحرکات" می­نامید محدود به قشر کوچکی از زنان می­شود که می­توانند ديدگاه­ها و اعتراض­های خود را به شیوه­هایی خاص با فنّاوری پیشرفته منعکس کنند. در این میان زنان کارگر، زنان شاغلِ کم­درآمد، ناماهر و کم­تر تحصیل­کرده نمی­توانند نقشی فعال در مباحث زنان بازی کنند. و این در حالی است که می­بینیم تحرکات رادیکال و نظام­مند تا بیایند شکل بگیرند در نطفه خفه می­شوند.
در روند تحولات آتی جریان­هایی ادامه خواهند یافت که به صورت جرقه و مقطعی ظهور نکرده باشند بلکه دارای اصالت لازم برای تداوم فعالیت برای دگرگونی عمیق و گسترده به سود زنان باشند. در این میان نکته­ی مهم آن است که گروه­های زنان بتوانند با حفظ استقلال خود به فعالیت مشترک بپردازند. البته باید به یاد داشته باشیم که این اتحاد عمل نیز مانند همه­ی اتحاد عمل­هایی که در شرایط غیر دموکراتیک به وجود می­آید شکننده است، به این معنا که وقتی به نتیجه برسد روحیه بخش است و وقتی شكست بخورد یا دچار مشکلات ­شود همه میخواهند تقصیرها را گردن هم بیندازند و تلافی كنند، چنان که پس از سالگرد 22 خرداد و سرکوب آن چنین شد.

۱۹ اسفند ۱۳۸۷

استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان

8 مارس یاد آور حرکت آگاهانه و هدفمند زنانی است که رهایی خویش و محو ستم جنسی را تنها در چارچوب مبارزه همه جانبه با نظام سرمایه داری پدرسالار میسر می دانستند. مرور تاریخ مبارزات زنان گواهی بر این مدعاست که جنبش زنان بخش جدایی ناپذیر مبارزه طبقاتی است. حافظه تاریخی ما نشان میدهد که پیکار طبقاتی بی توجه به ستم چنسی و ظلم مضاعف به زنان طبقات فرودست همواره ناکارآمد است؛ همچنانکه مبارزه با ستم جنسی نیز بدون در نظر گرفتن تعینات مادی و طبقاتی آن بی محتواست. پیامدهای انفعال نظری و عملی افراد و گروه های چپ گرا و نیز حرکت های رفرمیستی و پوپولیستی چند ساله اخیر در ایران شاهدی بر این مدعی است. در فقدان ایده و رویکرد منسجمی که بتواند در عمل و نظر این دو وجه(نابرابری طبقاتی و جنسیتی) از مبارزه اجتماعی را به هم پیوند دهد، حرکت رهایی بخش زنان ایران دچار رکود و نخوت چشمگیری شده است. تا بدانجا که مبارزه با نابرابری جنسیتی به انتشار چند بیانیه و برگزاری چند مراسم در محافل روشنفکرانه آن هم در مناسبت های خاص محدود مانده و عملاً هیچ ارتباط ارگانیکی میان این کنشگران و بدنه ی اجتماع به ویژه زنان به عنوان مخاطبان اصلی این حرکت وجود ندارد. در چنین فضایی تلاش برای در هم شکستن این جو نخوت آلود نه تنها برای فعالان عرصه زنان بلکه برای تمامی فعالان اجتماعی خواهان تغییر بنیادین در مناسبات جامعه یک ضرورت است. فائق آمدن به این چالشِ پیش روی حرکت رهایی بخش زنان جز از طریق ایجاد جبهه ای واحد از نیروهای هم سو با آرمان های برابری جنسی- طبقاتی میسر نخواهد شد. تشکیل چنین جبهه واحدی تنها در صورتی می تواند نمود عینی یابد که علاوه بر ارایه بدیلی تئوریک، استراتژی عملی منسجم که بر اساس تحلیل شرایط کنونی و شناخت ضرورت های اساسی جنبش های خواهان تغییر کیفی در مناسبات اجتماعی جامعه تدوین یافته است، مبنای عمل قرار گیرد.
بر همین اساس و به منظور ایجاد پایه عملی تشکیل جبهه واحد، رزا در چندین بند و به طور خلاصه استراتژی کلی و برنامه عمل خود برای فرارفتن از وضعیت کنونی جنبش زنان را با محوریت قرار دادن اتحاد با سایر جنبش ها ارایه می کند. این برنامه اگر چه در سطحی کلان تدوین یافته است اما می تواند مبنایی برای مباحث آتی فعالان و کنشگران خواهان تغییر کیفی در جامعه باشد:
- اتحاد با سایر جنبش های خواهان تغییر کیفی در مناسبات اجتماعی جامعه: چنانکه عنوان شد از نظر رزا محوری ترین وجه استراتژی عمل جنبش زنان در مواجهه با بحران پیشِ روی خود، اتحاد با جنبش های اجتماعی است که آرمان ها و اهداف همسو و نیز نگرش واحدی در مورد ریشه های نابرابری در جامعه دارند. جنبش کارگری، جنبش دانشجویی و سایر جنبش هایی که در کنار جنبش زنان ریشه های کنونی ستم جنسی را بخش ذاتی نظام سرمایه داری مرد محور می دانند می توانند جبهه ای واحد را برای مبارزه اجتماعی با نظام سرمایه داری تشکیل دهند. جنبش زنان تنها در کنار و با حمایت از این جنبش ها و مبارزات آنهاست که می تواند به اهداف بنیادین خود جامعه عمل بپوشاند. این اتحاد نه یک ژست سیاسی و عوامفریبانه و نه یک تاکتیک است. اتحاد جنبش زنان با سایر جنبش های همسو یک ضرورت و محور هر اقدام عملی برای رفع تبعیض جنسی است.
- لزوم استقلال جنبش زنان از سایر جنبش ها: اتحاد با سایر جنبش ها به معنای وابستگی جنبش زنان به سایر جنبش ها چه به لحاظ نظری و چه عملی نیست. جنبش و خواسته های زنان قابل تقلیل یا فرو کاستن به سایر جنبش ها نیست. جنبش زنان در عرض جنبش های دیگر همچون جنبش کارگری، جنبش دانشجویی، جنبش های مترقی خلقی و ... است.
- اتحاد با جنبش کارگری،یکسویه نیست. این اتحاد تنها در صورتی میسر و ممکن است که مبتنی بر مناسبات متقابل و حفظ استقلال هر دو جنبش باشد. همچنانکه جنبش زنان باید پشتیبانی از مبارزات کارگران را در دستور کار خود قرار دهد؛ جنبش کارگری نیز باید از مبارزات و خواسته ها و مطالبات مطرح شده از سوی زنان دفاع و حمایت کند.
- مساله زن هم اقتصادی و هم حقوقی، فرهنگی و سیاسی است: اگرچه تحلیل نهایی همواره اقتصادی است اما باید به استقلال نسبی حوزه های فرهنگی و سیاسی در شرایط مختلف اجتماعی توجه داشت. بدون توجه به مقتضیات فرهنگی و سیاسی هر جامعه امکان فراروی از وضع موجود برای جنبش زنان میسر نیست.
- تاکید و توجه به حلقه های اتصال سایر جنبش ها به جنبش زنان : بهترین فصل مشترک جنبش های خواهان تغییر کیفی، حوزه و حلقه های واسطی است که در جنبش زنان وجود دارد و آن را به جنبش های دیگر پیوند می دهد از جمله توجه به زنان کارگر، معلمان، پرستاران، دختران دانشجو و دانش آموز.
- لزوم پرداختن جدی به کار توده ای، آموزش و سازماندهی زنان زحمتکش و فرودست ترین اقشار زنان. یکی از اساسی ترین نقدهایی که می توان به جنبش زنان وارد ساخت، فقدان ارتباط ارگانیک و سازماندهی شده با اقشار و طبقات مختلف زنان به ویژه زنان طبقات محروم و فرودست است. یکی از اولویت های عمل جنبش پویای زنان بازگشت به جامعه، آگاهی بخشی و سازماندهی درونی توده ها است.
- تقویت شبکه های محلی زنان و تبدیل و اتصال آن به یک شبکه مبارزاتی در سطح وسیع تر به ویژه در محله های فقیر نشین. در راستای کار توده ای میتوان با ایجاد شبکه های محلی جنبش زنان و فعالان آن را به بدنه ی اجتماع مرتبط ساخت. در فقدان رسانه های همگانی که بتوان از طریق آنان آموزش و آگاه سازی و در مرحله بعد سازماندهی زنان فرودست صورت پذیرد، شبکه های محلی می توانند حلقه رابط میان سطوح خرد و کلان و به مثابه رسانه انسانی جنبش عمل نمایند.
- جنبش زنان، جنبشی سیاسی است. از آنجا که تغییر در مناسبات جنسیتی جامعه نظم موجود اجتماعی و به تبع آن سیاسی را دچار تحول بنیادین می سازد، هر عمل و کنشی هم که در راستای تغییر کیفی این مناسبات صورت پذیرد الزاماً سیاسی است. بنابراین نمی توان مرز و محدوده ی روشنی میان سویه های سیاسی و اجتماعی مبارزات و مطالبات زنان ترسیم و بر مبنای آن دست به عمل زد. این نگرش در تقابل با رویکرد رفرمیستی امروزین جنبش زنان است که سعی دارد این جنبش را جنبشی صرفاً اجتماعی جلوه دهد تا از یک سو در چارچوب آن اصلاح را به عنوان تنها گزینه موجود ترویج نماید و از سوی دیگر به تصور خود و با تاکید بر اصلاحی بودن این جنبش از فشار حاکمیت بر خود بکاهد. حال آنکه جنبش زنان نه تنها هر امر اجتماعی و مرتبط با تغییر در عرصه عمومی را دارای سویه سیاسی می داند بلکه بر سیاسی بودن امر شخصی و مربوط به حوزه خصوصی نیز تاکید دارد.
- هر امر شخصی، سیاسی است. این شعار نه یک ژست فمینیستی بلکه یک واقعیت عینی است که لزوم توجه به آن در شرایط فعلی جنبش زنان ضروری تر به نظر می رسد. این شعار در نقطه مقابل دیدگاه لیبرالی در جنبش زنان است که سعی در فردی کردن و شخصی کردن امر اجتماعی- سیاسی دارد و جمع را قربانی نگرش فردنگر خود می سازد. در مقابل "امرشخصی، سیاسی است" نگرش سوسیالیستی، براین واقعیت صحه می گذارد که هر پدیده ای در هر حوزه ای از اجتماع دارای پیامد عینی در سطج کلان سیاسی و اجتماعی است که آن را متعین می سازد. بنابراین هر امر فردی در سطح سیاسی و اجتماعی ما به ازایی دارد که فعالین جنبش زنان باید از این پتانسیل به منظور بسط و تدوام مبارزات خود در سطوح مختلف اجتماع سود جویند.
- سوسیالیسم و رهایی زنان لازم و ملزوم یکدیگرند: این بدان معناست که از یک سو رهایی زنان بدون تحقق یک جامعه سوسیالیستی، و از سوی دیگر تحقق سوسیالیسم واقعی بدون رهایی زنان ناممکن است. از اینرو مبارزه برای اصلاح کیفی و تغییر وضعیت زنان با مبارزه برای تحقق جهانی بهتر به هم پیوسته اند.
- حمایت جنبش از اصلاحات انقلابی برای زنان: جنبش زنان می بایست با تلفیق برنامه های اصلاحی و برنامهء انقلابی و تاکتیک های اصلاح طلبانه و انقلابی امکان تداوم و گسترش جنبش زنان را در جامعه فراهم سازند و از این طریق بر معضل جدایی بین سرشت توده ای جنبش و افق انقلابی و به عبارتی معضل جدایی رادیکالیسم و اجتماعی شدن فائق آیند.
- جنبش زنان یک جنبش فراملی و انترناسیونالیستی است. اگر چه در حال حاضر نقطه عزیمت جنبش زنان وضعیت زنان ایرانی است اما بدون شک افق و چشم انداز حرکت جنبش زنان می بایست فراملی تعریف شود. تبعیض و آپارتاید جنسی امری جهانی است از اینرو نمی توان بدون لحاظ کردن جنبه های جهان شمول آن به پیشبرد جنبش خوشبین بود. جنبش زنان ایران علی رغم تفاوت های موجود، در دل جنبش و حرکت جهانی زنان برای رفع نابرابری جنسیتی در نظام سرمایه داری معنا می یابد. بدون در نظر گرفتن این چشم انداز، جنبش زنان بدون شک در ورطه محلی گرایی خواهد افتاد که امکان تحلیل و سپس فرا رفتن از چالش های جهانی را ناممکن می سازد. همچنین جنبش سوسیالیستی زنان از همان آغاز به شکل یک سنت، جنبشی بین المللی بوده و مبارزات زنان کارگر در آمریکا متصل به مبارزات زنان کارگر در المان و روسیه و ... بوده است. زنان همطراز با بین الملل سوسیالیستی، کنگره بین المللی زنان سوسیالیست را داشته اند. به علاوه مسائل زنان منطقه پیوستگی ویژه خود را دارد و ارتباط نزدیک جریانهای سوسیالیست زنان ایران،افغانستان،عراق، پاکستان، ترکیه ، سوریه ، مصر ، لبنان، فلسطین و اسرائیل ضرورت حیاتی دارد.
- احیاء و بازخوانی سنت مارکسی و مارکسیستی . ارایه راه حل برای چالش ها و بحران های پیش روی جنبش زنان لزوم بازگشت و بازخوانی متون کلاسیک مارکسیستی و سوسیالیسم انقلابی را در خصوص مساله زن برجسته می سازد. فقر نظری در حوزه مارکسیستی و فقدان بدیل منسجم تئوریک از مهمترین دلایل وضعیت فعلی حرکت برابری طلب زنان است. در همین رابطه ضروری است که فعالان چپ جنبش زنان با شناخت نارسایی های نظری فعالیت خود، و رجوع به متون کلاسیک مارکسیستی بر آگاهی سوسیالیستی خود بیفزایند.
- لزوم دخالت موثر مارکسیست ها در مباحث نظری جنبش زنان: کسب هژمونی و رهبری جنبش زنان توسط طیف مارکسیست در گروی دست یافتن به هژمونی در عرصه مباحثات نظری و راهبردی فعلی جنبش است. از همین روی حضور مارکسیست ها در این مباحثات چه به صورت سلبی و انتقادی و چه ایجابی می تواند به ایشان در هژمونیک کردن نگرش مارکسیستی- سوسیالیستی در جنبش زنان یاری رساند.
- احیاء سنن رادیکال مبارزاتی زنان در تاریخ جنبش زنان به ویژه در ایران: با باز خوانی جنبش زنان به ویژه جنبش صد ساله زنان در ایران می توان از ابتکار عمل و نحوه مبارزه زنان در دوره های مختلف بنا بر مقتضیات اجتماعی زمان خود به ویژه در دوره های حساس و سرنوشت ساز تاریخ، از جمله انقلاب مشروطه و 57 برای بازسازی نحوه عمل جنبش زنان استفاده نمود.
- تکیه بر تحرکات خود جوش درون جامعه در مورد مساله زنان و حمایت و تقویت آنها: از جمله این تحرکات خودجوش که می توان با تکیه بر آنها جنبش زنان را به سوی تحرکات و اقدامات عینی و عملی سوق داد عبارتند از: مبارزه ی دختران و زنان با گشت ارشاد و ستادهای امربه معروف و نهی از منکر، مبارزه دختران و زنان جوان برای شکستن تابوها و کلیشه های جنسی جهت دستیابی به آزادی جنسی، موفقیت و حضور چشمگیر و با معنای دختران در میان پذیرفته شدگان آزمون دانشگاه ها علیرغم اعمال سهمیه بندی جنسیتی، پیشرفت کمی وکیفی ادبیات زنانه،گسترش بلاگهای زنان،نقش موثر زنان در مبارزات کارگری از جمله مبارزه کارگران هفت تپه، تلاش زنان برای دستیابی به شرایط برابر در زندگی مشترک از طریق درج شروط ضمن عقد و ..
- تشکیل و تقویت محافل فعالان سوسیالیست زنان و نزدیک کردن نگرش و عمل آنها به منظور ایجاد جبهه سوسیالیستی زنان
- همراه با فعالان سوسیالیست و انقلابی سایر جنبش های اجتماعی، حرکت به سوی حزب
- مبارزه با نخبه گرایی، بوروکراسی و سلسله مراتب و در مقابل تکیه بر مناسبات افقی و غیر سلسله مراتبی و دموکراسی سوسیالیستی در جنبش زنان به عنوان الگوی راهبردی سایر جنبش های اجتماعی.
8 مارس 2009


رهایی زنان ایران(رزا)

۱۸ اسفند ۱۳۸۷

8 مارس روز تقویت جنبش کارگری و جنبش زنان

نجیبه صالح زاده
محمود صالحی
روز جهانی زن دارد فرامیرسد. ما کارگران در کنار زنان مقدمش را گرامی میداریم. ما در این روز یاد زنان کارگر مبارزی را گرامی میداریم که در 8 مارس 1875 در نیویورک به خاک و خون کشیده شدند. این روز به یاری مبارزان راه رهائی کارگران و در راس آنها کلارا زتکین به یک روز جهانی تبدیل شد. ما جهانی بودن این روز را پاس میداریم و با محلی کردن آن بهر شکل و بهانه‌ئی مخالفت میکنیم. ما امروز به یاد میآوریم که پیوند بین جنبش کارگران و جنبش زنان به قدمت تاریخ این روز فرخنده است. ما این پیوند را پاس میداریم و در تقویتش میکوشیم. روز 8 مارس، همچون روز جهانی ما کارگران یادآور توحش سرمایه‌داری در به خاک و خون کشاندن هم طبقه‌ئیهای ماست. اما این روزها در عین حال نمایانگر رزمندگی جنبشهای ما نیز هست. ما این رزمندگی را پاس میداریم.
بقای ستمکشی بر زن، تحمیل نابرابری بر زن و تبعیض علیه زنان ریشه در مناسبات سرمایه‌داری دارد. تخفیف و نابودی این ستمکشی، تعدیل و محوکردن این نابرابری و تضعیف و از بین بردن این تبعیض، به مبارزه‌ی متحد جنبش کارگری و جنبش زنان احتیاج دارد. مدتی است که لیبرالها در ایران در تلاش بوده‌ و هستند تا پیوند ضروری بین این دو جنبش را از بین ببرند. آنها مبارزه‌ زنان را عمدا" به عرصه‌ی حقوقی محدود میکنند. ما اعلام میکنیم که کارگران از هرگونه بهبود در هر عرصه‌ئی به نفع زنان پشتیبانی میکنند، اما در کنارش همیشه پایه‌های ستمکشی زنان را یادآوری میکنند. ما اعلام میکنیم که هرگونه بهبود موقت در شرایط زندگی زنان نیز توسط صف متحد جنبش کارگری و جنبش زنان بهتر بدست میآید. ما از یادآوری این واقعیت خسته نخواهیم شد که مبارزه برای برابری اقتصادی و اجتماعی و ایجاد برابری کامل بین زن و مرد فقط کار جنبش ضد استثماری ما زن و مرد کارگر است. ما به زنان مبارز هشدار میدهیم که هر گونه توهم نسبت به لیبرالها و سرمایه‌داران زیانهای جبران ناپذیری به جنبش زنان وارد آورده و میآورد. زنان مبارز باید آگاه باشند. دولت باید به زنان خانه دار و بیوه زنان دستمزد پرداخت کند . این شعار و خواست زنان است که باید برایش مبارزه کرد .
بحران جهانی رو به تعمیقی نظام سرمایه‌داری در جهان را فراگرفته است. بیکاری میلیونی یکی از نتایج این بحران است. اطلاعات پخش شده نشان میدهند که زنان کارگر از قربانیان اصلی بیکاریها بوده‌اند. تاثیرات این بحران در ایران نیز قربانیان خود را نخست از میان زنان گرفته و خواهد گرفت. این بحران فقر موجود در جامعه را تشدید خواهد کرد و زنان بار بیشتر این فقر را بدوش خواهند کشید. ضرورت اتحاد جنبش کارگری و جنبش زنان برای مقابله با این بحران امروز بیش از گذشته است. ما کارگران برای تقویت این اتحاد بیشترین تلاش را خواهیم کرد.
گرامی باد 8 مارس روز جهانی زن
مارس 2009

آزادی زن، معیار آزادی جامعه است

8 مارس روز جهانی زن گرامی باد!

"زن؛ جنس دوم" ؟!
"زن؛ همسر، مادر، خانه دار" ؟!
"زن؛ کارگر، کارمند یا حداقل دستمزد" ؟!
"زن؛ قربانی خشونت خانگی، خیابانی، دولتی" ؟!
"زن؛ سمبل فرودستی و بی حقوقی در نظامی مذهب زده" ؟!
آپارتاید جنسی و انقیاد زنان ساخته و پرداخته سرمایه داری نیست ولی یکی از ارکان اصلی و بنیادین این نظام در انباشت ثروت و افزایش ستم و تحمیل نابرابری و بی حقوقی بر تمامی انسانهاست. سرمایه داری ایران نیز به سبب نمود پیدا کردن این بی حقوقی و تبعیض جنسی در قوانین حقوقی– مذهبی و نظام مرد سالار خشن اش رنج و ستم مضاعفی را بر زنان ایران تحمیل میکند. مبارزه علیه این بی عدالتی و بهره مندی از رهایی و حقوق برابر انسانی، مبارزه ای است هر روزه در زندگی زنان.
8 مارس روز جهانی زن، روز نه گفتن به تمامی این بی حقوقی است. لذا ما خواست های بر حق خود را درعرصه های اقتصادی سیاسی فرهنگی حقوقی و خانوادگی در جهت تغییر وضعیت زنان به شرح زیر اعلام میداریم :
- لغو حجاب اجباری که بی حرمتی به شان انسانی تک تک افراد جامعه است و به رسمیت شناختن آزادی در انتخاب پوشش. حذف هر نوع ارگان و یا نهاد مذهبی – سیاسی که در جهت ارعاب و سرکوب زنان در جامعه فعال است نظیر گشتهای ارشاد و نهاد امر به معروف و ...
- امحاء تمامی قوانین حقوقی – مذهبی ضد زن در همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی زنان در وجوه اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی و خانوادگی نظیر اصل تمکین، نسب پدری، ازدواج، سقط جنین، حق حضانت و ولایت، حق طلاق، تعدد زوجات و صیغه ...
- لغو تمامی مجازاتهای وحشیانه و غیر انسانی نظیر اعدام و سنگسار همچنین حذف حکم زندان و بازداشت برای کلیه فعالیت های سیاسی و عقیدتی و آزادی تشکل های زنان، کارگران، معلمان و پرستاران .
- آزادی حق اعتصاب، تجمع و تظاهرات.
- ما خواهان برابری حقوقی و لغوهرگونه تبعیض در عرصه های اقتصادی برای زنان هستیم نظیر: تامین امنیت شغلی، ، برخورداری از حق عائله مندی برای زنان سرپرست خانوار، مزد مساوی در برابر کار مساوی، استخدام بی قید و شرط زنان در تمامی مشاغل و منع قراردادن شروطی از قبیل بارداری یا تاهل در استخدام، به رسمیت شناختن قوانین وازرت کار برای کلیه کارگاه ها و مشاغل و تولیدات خانگی، بهرمندی از تامین اجتماعی و بیمه کامل سوانح و صدمات کار، تعیین دقیق مشاغل سخت و پرداخت دستمزد ویژه به این مشاغل، تعلق بیمه بیکاری به زنان و...
- برخورداری زنان تن فروش از خدمات اجتماعی مناسب و برپایی نهادهایی جهت توانمند سازی این قشر از زنان.
- لغو بردگی خانگی و فراهم آوردن بستر مناسب در جهت حضور هرچه بیشتر زنان در اجتماع و کاهش فشار ناشی از کار شاق خانه داری.
- تامین زندگی و رفاه مناسب برای معلولین و سالمندان.
- حذف تمامی مواد درسی و آموزشی از کلیه سطوح آموزش که به نوعی فرودستی و بی حقوقی زنان را ابقاء کرده و موجب باز تولید نظام مردسالار در جامعه میشوند.
- تغییر در تمامی برنامه ها و تولیدات رسانه های جمعی (رادیو، تلویزیون، مطبوعات و ...) که کلیشه های جنسیتی را به عنوان فرهنگ و ارزش های جامعه از طریق آموزه های خود به مردم انتقال میدهند.
- ما خواهان لغو تمامی قوانین مبنی بر جداسازی جنسی در سطوح اجتماعی مختلف اعم از اماکن آموزشی(مدارس،دانشگاهها،آموزشگاهها و ...)وسایل نقلیه عمومی (اتوبوس، مترو و ...) و اماکن اداری و ... هستیم.
- ما خواهان پذیرش و اجرای بی قید و شرط کنواسیون رفع تبعیض ومنع شکنجه علیه زنان و ... توسط جمهوری اسلامی هستیم.
- به رسمیت شناختن 8 مارس به عنوان روز جهانی زن در ایران توسط جمهوری اسلامی.
رهایی زنان ایران (رزا)

رزا لوگزامبورگ: انقلابی، فمینیست

امسال [1998]هم‌زمان با صد و پنجاهمین سالروز مانیفست کمونیست کارل مارکس، صدمین سالروز ورود رزا لوگزامبورگ جوان به خاک آلمان در مه 1898 نیز هست، که در آن چالش او با یک از رهبران ثابت بین‌الملل دوم، کارل برنستاین، به پاسخ انقلابی کلاسیکی به نظریه و کنش تجدیدنظرطلبی انجامید. به عنوان بخشی از بزرگداشت ماه می به عنوان یک روز انقلابی مبارزه، نامه‌ای از رایا دونایفسکایا را در 9 اوت 1978 به طرفداران آزادی زنی که هم‌قطار خود می‌دانست منتشر می‌کنیم، که در آن او مطالعه‌ی آن‌چه را رزا لوگزامبورگ؛ رهاسازی زنان و فلسفه‌ی انقلابی مارکس نامید به عهده می‌‌گیرد. این نامه را در رایا دونایفسکایا (میکروفیلم شماره‌ی 6466-6432)همراه با دیگر نامه‌های نوشته شده از 1978 تا 1981 و در زمان نگارش کتاب می‌توان یافت. هم‌چنین در صفحات 227-230 از کتاب رهاسازی زنان و دیالکتیک انقلاب موجود است.
9 اوت 1978
"انقلاب باشکوه است و هرآن‌چه جز آن بیهوده." – رزا لوگزامبورگ

خواهران عزیز:
از آن‌جا که دیالکتیک هرگز از آشکار کردن رویه‌هایی که هرگز در آغاز نوشتن نمی‌توان به آن‌ها فکر کرد درنمی‌ماند، در نگارش درباره‌ی رزا لوگزامبورگ تردید داشتم چون نوشتن آن به عنوان کتاب هنوز آغاز نشده است. اما از آن‌جا که ضرورت انگاره‌ی محض یک فلسفه‌ی انقلاب –از آنِ مارکس- ناگزیر از مواجهه با آن است، هرچقدر هم که بابت بیان خود از این موضوع بدون سر و کله زدن کافی در ذهنم ناراضی باشم، برای اعلام آن شجاعت به خرج می‌دهم.
نقل قول بالا را در نظر بگیرید. بی‌شک برخی از زنان نظریه‌پرداز امروزی که از کلنجار رفتن با نظریات رزا به دلیل این که او در مورد آزادسازی زنان چیزی ننوشت خودداری می‌کنند، از این نقل قول درخشان برای "اثبات" این استفاده می‌کنند که او بی‌همتایی زنان را با در مقابل هم قرار دادن انقلاب و زنان فرومی‌کاهد! حقیقت این است که هیچ دلیل محکم‌تری از این وجود ندارد که ثابت کند برداشت او از انقلاب به عنوان راه و تنها راه ریشه‌کنی جامعه‌ی استثمارگر، نژادپرست و جنس‌گرا تا چه حد مطلق است.
همین اواخر من نامه‌ای از رزا به هانس دایفنباخ از زندان یافتم که در آن بیش از هر چیز به مروری بر یک اجرا از نمایشنامه‌ی آنچنان که تو دوست داری از شکسپیر می‌پردازد. او چنان شیفته‌ی نظر فردی به نام دکتر مورگانستر بود که آن را مفصلا نقل کرده بود: "به هیچ وجه این تنها موردی نیست که شکسپیر چنین زن جوان جسوری را تصویر می‌کند: در کارهای او با موارد متعددی از این قبیل روبرو می‌شویم. نمی‌دانیم که آیا او هرگز با زنی چون رزالین، بئاتریس یا پورشیا ملاقات کرده بود، آیا الگوهایی برای کار داشت، و یا آیا به میل خود این تصاویر را ساخته بود. اما یک چیز را مسلما می‌دانیم. با این شخصیت‌ها، او باور خود نسبت به زنان را بیان می‌کند. اعتقاد راسخ او این است که زنان به خاطر طبیعت ویژه‌شان می‌توانند چنین باشکوه باشند. دست‌کم یک بار در عمرش او زنان را چنان که اندکی از شاعران ستایش کرده‌اند ستود. او در زنان نیرویی کارا از طبیعت می‌دید که فرهنگ هرگز نمی‌تواند به آن آسیب برساند..." سپس رزا می‌گوید: "آیا این تحلیل ظریفی نیست؟ اگر می‌دانستید که دکتر مورگان در خلوت چه ماهی ملال‌آور، چروکیده و خنده‌داری است! اما کاوش روان‌شناسانه‌ی او چیزی است که من برای خالق آینده‌ی مقاله‌های آلمانی آرزو داشتم."
اگرچه این به نظریه‌های انقلاب بی‌ارتباط است و ارتباط اندکی با "نقش" زنان دارد -و نیز مساله‌ی حق رای زنان که رزا برای آن می‌جنگید و از آن می‌نوشت ، و اگرچه شما از زنان نظریه‌پردازی که او را نادیده می‌گیرند چندان دور نیستید- می‌خواهم توجه شما را به آن جلب کنم. این‌گونه نیست چرا که این یکی از چیزهای نادری است که در آن او درباره ی زنانی صحبت می‌کند که زنان طبقه‌ی کارگر و زنان سوسیالیستی نیستند که با آن‌ها کار می‌کرد. بلکه درباره‌ی زنانی است که شخصیت‌های ادبی نمایشنامه‌نویس نابغه‌ای‌اند که قطعا "انقلابی پرولتاریایی" نبود، هم‌چنین منتقدی که از او نقل قول می‌کند و او را "ملال‌آور" می‌خواند. پس چرا او به آن توجه می‌کند، و چرا من دست رویش گذاشته‌ام؟ این با چندبعدی بودن رزا لوگزامبورگ به عنوان هم انقلابی و هم موجود انسانی مرتبط است، که او در نامه به یک سوسیالیست جوان از زندان می‌گوید "خالق آینده‌ی مقاله‌ی آلمانی" دارای "بصیرت عمیق روانشناختی" از زنان به عنوان "باشکوه" است!
به عبارتی این که او از انقلابی می‌نویسد که "باشکوه است و هر چه جز آن بیهوده"، به معنای فروکاهیدن زنان نیست. بلکه تمامیتی است که برای "آینده" آرزو دارد. نکته‌ی مهم، به ویژه برای ما و امروز، موقعیت متضاد انقلاب و زن نیست. کاملا برعکس، نکته‌ی واقعی –که من به خاطر آن عنوان کتاب پیش رو در مورد رزا لوگزامبورگ و رابطه‌اش با نظریات مارکس را از نظریه‌ی انقلاب مارکس به فلسفه‌ی انقلاب مارکس تغییر داده‌ام- این است که مادامی که تنها از نظریه سخن بگوییم، تنها از وظیفه‌ی فوری انقلاب یعنی براندازی سرمایه‌داری سخن گفته‌ایم. اما وقتی از فلسفه‌ی انقلاب حرف می‌زنیم منظورمان نه تنها براندازی سرمایه‌داری، بلکه ایجاد یک جامعه‌ی نو است. تنها وقتی این را در سر داشته باشیم انقلاب حقیقتاً جامع می‌شود.
همزمان، فراگیرترین موضوع در کتاب پیش رو این است که صرف "پذیرفتن" فلسفه‌ی انقلاب مارکس بدین معناست که امکان درنظر گرفتن یک انقلاب بسیار خاص را، [انقلاب روسیه‌ی] 1905، داریم که در آن هر سه انقلابی بزرگ –لوگزامبورگ، لنین، تروتسکی- فعالیت داشتند. هرکدام روی آن‌چه مهم‌ترین دستاورد انقلاب می‌دانست دست گذاشت و سپس به منظور آمادگی برای انقلاب آتی تکیه کرد. این اتکاست که می‌خواهیم در عصر خود از هم بپاشیم.
بی‌شک رزا چنان شیفته‌ی پرولتاریا به عنوان انقلابی بود که به نظر می‌رسد زنان را در برداشت خود از انقلابی می‌گنجاند. اما به همان اندازه شکی نیست که او دوشادوش کلارا زتکین در همه‌ی جنبه‌های جنبش زنان از حق رای تا ضداستعمار فعالیت کرد. و در واقع، اکثریت افراد در مراکز صنعتی شاخص مانند هامبورگ هواخواه نظریات و فعالیت‌های او در جنبش ضدجنگ بودند. بی‌تردید بعدهاست که نامه‌های او به زنان دیگر، مجددا از زندان، چنان ماهیت ژرفی دارند که همه‌ی فلسفه‌ی او را آشکار می‌کنند. نامه‌اش را به ماتیلده وورم در نظر بگیرید، که من اغلب از آن نقل قول کرده‌آم:
"سوگند می‌خورم، بگذار یکبار از زندان بیرون بیایم تا آن قورباغه‌های آوازخوان شرکت تو را با همه‌ی شیپورها و سگ‌های شکاری و تازیانه شکار کنم و از هم بپاشم –ولی بعد می‌خواهم مثل پنتسیلیا بگویم‌ به خدا تو [همه‌ی شما- ر. د] دیگر آشیل نیستی. تبریک سال نوام کافی بود؟ آن‌گاه می‌بینی که یک موجود انسانی باقی می‌مانی... انسان بودن یعنی امید زندگی را بستن" به دست سرنوشت "اگر لازم باشد..."
این همه‌ی موضوع است.
مقالات 1844 مارکس برای رزا لوگزامبورگ ناشناس بودند. اما در این حقیقت، حقیقت ژرف، تردیدی نیست که همه‌ی اقلیم جدید مارکس در تفکر که با انقلاب آغاز شده‌ بود –چه انقلاب جامع و عمیقی است که با رابطه‌ی مرد/زن به عنوان اساسی‌ترین چیزی که نیازمند سازمان‌دهی جامع است آغاز شود- مورد نظر رزا نیز بود. تاکید مارکس بر این که روابط در همه‌ی جوامع طبقاتی نیازمند براندازی است (در واقع، آماده‌ام بگویم که در همه‌ی جوامع قبلی)، ثابت می‌کند برداشت مارکس از فروپاشاندن جامعه‌ی بر پایه‌هایش تا چه میزان جامع است. فلسفه‌ی انقلاب او در روابط چنان تازه بود که حتی در کمونیسم اولیه، که پس از کشف در زندگی اشتراکی ایروکویی‌ها در جامعه‌ی باستان هنری لوئیس مورگان بسیار تحسین‌شان می‌کرد، برده‌سازی زنان را تشخیص داده بود. او مسلما تحت تاثیر زندگی اشتراکی و نقش زیاد زنان در آن نسبت به سرمایه‌داری قرار گرفته بود. با این وجود، برای خلق یک مرد/زن جدید به بیش از "نوسازی" نیاز بود. مارکس آن کسی بود که انگلس در سال بعد از مرگ او از یادداشت‌های فراوانش برای نگارش منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت استفاده کرد. اما آن‌جا که انگلس تنها به تجلیل کمونیسم اولیه پرداخت گویی که تنها به یک "به‌روزرسانی" نیاز داشت، مارکس، نابغه‌ای که در بسط فلسفه‌ی انقلابش قلمرو کاملا جدیدی در تفکر کشف کرد، متوجه ساختار خانواده‌ای شد که هیچ از عناصر "برده‌داری" و "نظام رعیتی" کم نداشت.
(اینجا جای تعیین تفاوت‌های میان مارکس و انگلس و دلیل این نیست که چرا یکی -مارکس- نابغه‌ای است که قلمروی کاملا جدیدی از تفکر را کشف کرد، در حالی که دیگری -انگلس- با همه‌ی استعداد و یار نزدیک مارکس بودن این‌گونه‌ نبود. اما در این‌جا، چون هم‌چنان بر روابط مرد/زن استوار است، زنان اگر روی آن به صورت چند بعدی و دیالکتیکی کار کنند می‌توانند به چیزی کاملا نو دست یابند.)
تمام زندگی رزا به عنوان یک انقلابی، یک نظریه‌پرداز و یک زن چندبعدی چنان گرفتار خودبخودی بودن انقلاب بود که، برخلاف نظریه‌پردازان "تحصیلکرده" و حتی انقلابی که گمان می کردند انقلاب را باید به توده‌ها "آموخت"، بر این حقیقت مهم تاکید می‌کرد که به بیان خودش "با انقلاب نمی توان مثل مدیران مدرسه برخورد کرد." نه در "شکوه" انقلاب و نه در شکوه خودبه‌خودی بودن بحثی از "رد کردن" نیاز به نظریه نبود. شاید فروکاستن از "فلسفه" به دلیل "انتزاعی" بودنش اتفاق افتاد، اما هرگز از ارزش نظریه برای انقلاب کم نشد.
اکنون برای ما مهم است که بدانیم چه تکانه‌هایی را در آخرین تحولات جنبش امروزین آزادسازی زنان می‌توان "کسب کرد"، زنانی که ترغیب شده‌اند به یاری کردن ما در نوشتن، در فعالیت‌ها، و همزمان و در زمان، رشد دادن هرآنچه فوری است (خواه ERA و خواه یک اعتصاب و هر مورد دیگری)، و در همان زمان عمیقا کاویدن تجربیات خودشان و نظریه‌های ما تا زمینه‌ی مشترکی برای پرورش خود جهانی و فردی بیابند.
مطمئنا در زندگی هر کس زمانی هست که دلش می‌خواهد به چیزی در آینده دست یابد. شکی ندارم که در عصر تاریخی کنونی زنان خواستار رسیدن به ریشه‌کن شدن این جامعه‌ی جنس‌گرا، نژادپرست و استثمارگر هستند. پس بیایید آغاز کنیم.
دوستدار شما
رایا

رزا لوکزامبورگ، فمیمینیسم و...

توضیح

اگر چه ماه مارس برای فعالان جنبش زنان، بیش از همه چیز، یاد آور 8 مارس روز جهانی زن بوده و هست اما این ماه برای گروهی از این فعالین، زمان پرداختن به دستاوردهای عملی و نظری یکی از چهره های مناقشه برانگیز جنبش سوسیالیستی- مارکسیستی است. 5 مارس زادروز تولد رزا لوگزامبورگ، یکی از پیشگامان جنبش انقلابی سوسیالیستی که در ضمن از چهره های شاخص تئوریسین های مارکسیست-فمینیست به شمار می رود، است. همین مساله سبب شده در طول چند دهه ی اخیر در خصوص ارتباط میان اندیشه های انقلابی و مارکسیستی رزا و نگاه وی به مساله زنان مناقشات و مباحث بسیاری مطرح شود و هریک از زاویه ای، رویکرد وی و رابطه میان دو جنبش طبقاتی و جنسیتی را مورد توجه قرار دهند. رزا نیز به بهانه 138 امین سالروز تولد لوگزامبورگ، دو مقاله که به بحث درباره نگاه دانفسکایا، یکی از مفسرین برجسته وی در خصوص رویکرد و اندیشه رزا لوگزامبورگ درباره رهایی زنان و نسبت آن با سایر وجوه اندیشه وی می پردازد به منظور آشنایی با مواضع دانفسکایا و از این طریق با مواضع لوگزامبورگ، منتشر می سازد:


رزا لوکزامبورگ، فمیمینیسم و تلاش برای تحقق انسانیت
یادداشت ویراستار: فریگا هاگ، فمیمینیست و تئوریسین مارکسیست شناخته شده، پیشگفتار زیر را بر آخرین انتشار چاپ آلمانیِ "رزا لوکزامبورگ، آزادی زنان و فلسفه‌ی انقلابِ مارکس" اثر دانا‌یفسکایا نوشت. پیشگفتار هاگ را (در دسامر 1998) در صدمین سالگرد مباحثه مشهور لوکزامبورگ با ادوارد برنشتاین در "انقلاب ‌یا اصلاح" و یک ماه پیش از هشتادمین سالگرد درگذشتش پس از انقلاب 19-1918 در آلمان _در دسامر 1986_، به عنوان کوششی در جهت گشایش مباحثه و نقدی اساسی بر نوشتار دانایفسکایا منتشر ساخته ایم.
در 1982، کتاب دانایفسکایا "لوکزامبورگ، آزادی زنان و تئوری انقلابِ مارکس" را اندکی پس از انتشار آن در ایالات متحده، مطالعه کردم. چهار چیز در آن کتاب آن چنان مرا مجذوب خود ساخت که وادار به مطالعه کامل آن در بار نخستی که آن را به دست گرفتم کرد.
نخست، خود مؤلف، ‌یهودی ای که در 1910 در اکراین متولد شد و به همراه خانواده اش در جوانی به ایالات متحده مهاجرت کرد. در 13 سالگی به جنبش انقلابی پیوست. سیاهپوستان علاقه‌ی اصلی وی را تشکیل می‌دادند. دانایفسکایا در 18 سالگی، پس از اخراج از حزب کمونیست_به دلیل اختلافات_ خود را در میان طرفداران تروتسکی یافت. وی در زمان تبعید تروتسکی به مکزیک (38-1937) مشاور و همراهش بود.
پس از آن، با لوکزامبورگ در آلمان آشنا شد. لوکزامبورگ، گرچه به خاطر شهامتش و به عنوان شورشی و جنگ طلب شناخته شده بود، تا آن زمان خاموش بود. دانایفسکایا، وی را به کانون مناقشات فرا‌خواند و به دو جنبش پر اهمیت در زندگی من پیوند داد: جنبش زنان و تئوری تغییرات اجتماعی مارکس.
از آن کتاب بهره بسیار بردم، دقیقاً به این خاطر که بسیاری از شیوه‌های اندیشیدن را_ که تا آن زمان صحیح خوانده می‌شدند_دگرگون ساخت، که اولین آن تغییر دیدگاه نسبت به نگرش و عملکرد لوکزامبورگ بود. در مخالفت با دیدگاه رایج، وی آنچه را لوکزامبورگ پس از ارائه‌ی درخواستهای مربوط به زنان به مجلس و در ارتباط با حقوق سیاسی زنان بدست آورد، محک نزد. بر عکس دانایفسکایا، لوکزامبورگ را به عنوان رهبرحقوق انسانی و پیشوایی سیاسی معرفی کرد و آنچه را که فمینیست‌ها می‌توانند از گرایشات و مشی سیاسی وی و شیوه‌ی رویارویی‌اش با مشکلات بیاموزند، بیان‌داشت. در بخش اعظم کتاب _به عنوان میراث لوکزامبورگ- وی در صدد است، مسائل توده‌ها و رهبری، دموکراسی مستقیم، ارتباط میان عقل گرایی و شهود، رابطه‌ی میان پیامدهای قاونمند و اتفاقی را دریابد و به تصویر کشد.
وی می‌کوشد، رابطه ای را میان تلاش در جهت لغو نژادپرستی و به زیر سوأل بردن آن نشان دهد و ارتباط نزدیک و همگرایی میان آزادی زنان، جنبش کارگری و مهاجرت را در سراسر جهان بازنماید.
او ضوابط نوینی را برای تحلیل سیاسی مطرح کرد و پرسش از هژمونی را، (این نامی‌نیست که وی بر آن نهاد) به عنوان شیوه‌ی ارتباطی در میان گروههای مختلف_وقتی که محرومیت از حوزه‌ی سیاسی، ستمدیدگان را‌یکپارچه می‌سازد_ پیشنهاد نمود.
او بازخوانی غیراقتصادی از مارکس را همراه با نگاهی به آزادی زنان پیشنهاد نمود، خوانشی نه در جهت یافتن صورت مسلط و خاستگاه ستم بلکه در پی انتقال روابط جنسی و فرم‌های خانواده در کانون آثار انتقادی-تاریخی. وی ما را به خواندن یادداشت‌های قوم شناختی مارکس فرا می‌خواند.
دانفسکایا،جنبش زنان در هفتاد سال گذشته، تلاش‌ها و تأثیرگذاری سیاسی آن را، به بحث کشید و موفق شد تا مسایل تغییرات اجتماعی، آزادی زنان و سیر دائمی‌انقلاب را‌یکسو سازد. این موضوع تنها مشکل تجرید گذشته نیست، بلکه مرتبط است با هر آنچه حال را می‌سازد.­­‌‌‌ بدین طریق وی برای نخستین بار مسائل مرتبط با کشمش‌های فرهنگی و سیاسی را وارد مباحثات کرد.
آنچه مرا مجذوب کرد، ارتباطی بود که من نمی توانستم بدان دست یابم و وی میان مارکس و لوکزامبورگ، تلاش‌های معاصر در جهان سوم و مسائل مربوط به آزادی زنان _که پیش‌تربه صورت موضوعی بحث شده بود_ مشخص ساخت. این قضیه در فصل آخر، جایی که با ایجاد پیوندی میان مارکس و هگل تلاش می‌شود تا مارکسیسم انسان‌گرای نوینی ارائه شود، به تحقق می پیوندد.
در آن زمان نمی‌دانستم مکتب شخصی وی، با نام "مارکسیسم انسان‌گرا" از پیوند میان هگل و مارکس برخاسته است (گرچه تغییراتی هم کرده است).این مکتب، گروهی است فعال که در نزدیکی دفتر رایا دانایفسکایا در شیکاگو (که به عنوان آرشیو اداره می‌شود) کار می‌کنند. ایشان مجله ای منتشر می‌کنند _که در کنفرانس‌های بین المللی حاضر است_ و در جهت بسط و تثبیت عقاید دانایفسکایا، همان عقایدی که مرا، کسی که کتاب وی درباره‌ی لوکزامبورگ بدانها پیوند زد، در سرتاسر جهان می‌کوشند. با تشکر از کوشش مستمر ایشان، حال این کتاب می‌تواند پس از پانزده سال، به زبان آلمانی چاپ شود.
موضوعات ِ مطرح شده _لوکزامبورگ، انقلاب، مارکس، لنین و حتی جنبش زنان_ به نظر منسوخ شده می‌آیند. از 1989 تا کنون، تنها کسی که تحمل شده، هگل است. پس امروزه، چه یا چه کسی، می‌تواند به این کتاب علاقه‌مند باشد؟
این کتاب را بار دیگر با ویرایش 1991 ، با عنوان "چالش در مارکسیست‌های پسا-مارکس" و مقدمه ای از آدرین ریچ مطالعه کردم. ریچ ستیزه‌گری است در جنبش نوین زنان که حقیقتاً هیچ کس وی را منسوخ شده نمی‌داند. آدرین ریچ، رویه‌ای مشابه با دانافسکایا در بازخوانی لوگزامبورک به کار بست، وی روش کار لوکزامبورگ را با توجه به منافع آن برای زندگی امروزی به بحث کشید. ریچ رابطه‌ی میان تجربه و افکار انقلابی (به طور مثال، واقعیت بخشی به فلسفه به واسطه ستیز سیاسی) را دریافت. وی بر دانافسکایا به عنوان تئوریسین سیاسی، زنی محقق، در پی تعلیم و حامی منازعات سیاسی روزانه اقلیت ها در سراسر دنیا (به خصوص سیاهپوستان در آمریکا)، تمرکز کرد. به طور خلاصه، وی دانافسکایا را متفکری ارگانیک و پیرو گرامشی معرفی می کند. دانفسکایا دنباله‌رو مشی حزبی خاص و همچنین مارکسیست لنینیست نبود، وی کسی بود که بارها کوشید تا آنچه را در افکار مارکسیستی زنده و پویا است، دریابد.
آدرین ریچ از جنبش نوین زنان برخاسته است و سوءظن خود را نسبت به برخی مکاتب مارکسیستی شرح می‌دهد. تجربیاتش مبتنی بر کنار گذاری مستقیم و سیستماتیک زنان را میان چپها بیان می‌دارد(از همین روست که جنبش نوین زنان با رویکردی انتقادی نسبت به چپها وهمچون تجربه ای تکان دهنده‌ای برای ایشان وارد صحنه شد). وی به همانند دانافسکایا پذیرفت که جنبش زنان تنها نیرویی برای تغییر نیست، بلکه اعم است از تمامی نظریات و نظریه‌پردازان فمینیست، و همچنین کوششی است در جهت تولید اندیشه و دیدگاهی جدید. اولین چیزی که در گذر از کتاب دانافسکایا خواننده را مجذوب خود می‌سازد، حرارت، مبارزه‌طلبی، ذوق و بی تابی موج زننده در صدای اوست. نثر او، نثر متفکری بی روح نیست. وی بحث می کند، به چالش می‌کشد، اصرار می‌کند و ملامت می‌ورزد. مقالاتش یا سخنانی بداهه اند یا قسمتی از یک دفترچه‌ی یادداشت -شما می‌توانید صدای بلند فکر کردن او را بشنوید. وی مفاهیم خاصی را در زمینه آگاهی به کار می‌برد –به عنوان مثال انسان معمولی و خاکی_ و فرد متفکر را در هنگام شرکت در گفتگو، محدود شده بواسطه‌ی فردیتش می‌داند.
انسان بودن و آزادی چه حسی دارد؟ این پرسش، توسط آدرین ریچ، رایا دانافسکایا، رزا لوکزامبورگ و همه کسانی که هنوز هم احساس مسئوایت می کنند، مطرح گشته است و آن چیزی است که خواندن این کتاب را با ارزش می‌سازد و فراترست از تمامی تصورات مد روز و تاریخ مصرف دار.

۱۳ اسفند ۱۳۸۷

زنان، فقر و تبعیض

« من زنی معدن زاده ام
روی کپه ای ذغال به دنیا آمدم
بند نافم را با تیشه بریدند
توی خاکه ها و نخاله ها لولیدم
با پتک و مته و دیلم،بازی کردم
و با انفجار و دینامیت بزرگ شدم
مردی از تبار معدنکاران جفتم شد
کودکی از جنس معدن زاییدم
سی سال آزگار ذغالشویی کردم
و زخم معدن
تنها پس اندازیست که دارم

من زنی معدن زاده ام
پدرم زیر آواری مدفون شد
مادرم،توی غربالش خون بالا آورد
خواهرم را چرخهای واگنی له کرد
برادرم از نقاله پرت شد
و شوهرم را سم ذغال خانه نشین کرد

یک عمر لقمه لقمه از دهنم زدم
و پشیز پشیز پس اندوختم
تا شاید یکتا پسرم
وقتی بزرگ شد،کاره ای شود
اما حالا،یک هفته است که او،
هر کله سحر،شن کش بدوش می گیرد،
و پابپای همسالان
در جستجوی کار،
راه « دهانه شیطان» را امیدوار می رود
و غمگین می آید
این کوله بار فقر تنها میراثی است که به او رسید

من زنی معدن زاده ام
با باروت و دینامیت بزرگ شدم
لهجه های سکوت را می فهمم
رگه های عصیان را می شناسم
خوب می دانم
انفجاری در پیش است
بگذار موسمش برسد
وقتی زمزمه ها فریادی شد،
خواهی دید که چگونه از
گیس هایم صدها فتیله می سازم
و از قلبم چخماق

من زنی معدن زاده ام
گهواره ام،کوچه ام،وطنم
معدن بود و بی شک گورم»(از ترانه های محلی معدن کاران بولیوی)

زنان در حصار تبعیض گرفتارند و مبارزه با تبعیض علیه زنان همواره یکی از آماج اصلی جنبش زنان بوده است.اما این تبعیض از کجا می آید؟
مناسبات ناعادلانه اقتصادی که تبعاتش زنانه شدن فقر،حقوق نابرابر و نابرابری حقوقی،ساختارمردسالارانه ساخت حقیقی قدرت و خشونت علیه زنان است.
آنچه به عنوان نابرابری حقوقی زن و مرد به عنوان یکی از جلوه های برجسته تبعیض علیه زنان به چشم می آید پدیده ای است ناشی از ماهیت طبقاتی حقوق و دولت که برمبنای نابرابری سامان یافته اند،حتی وقتی ظاهر حقوقی نشانگر برابری حقوقی زن و مرد است این برابری در حقوق نابرابر است،ضمن آنکه قدرت تنها منحصر در ساخت حقوقی نیست و ساخت حقیقی قدرت است که نابرابری را بازتولید می کند. این پدیده با فاکتورهای دیگر نظیر ایدئولوژی و در جوامعی که اشکال پیشاسرمایه دارانه و اقشارپیشاسرمایه داری دارای نفوذند،منافع اقشار پیشاسرمایه داری،تشدید می گردد. در نتیجه زنانه شدن فقر که با بازارکار جدا شده براساس تقسیم جنسیتی و تخصیص کار ارزان به زنان و به تبع آن متزلزل کردن امنیت شغلی برای زنان نمود می یابد به انقیاد زنان می انجامد.این پدیده ای منحصر به کشورهای جهان سوم که دارای زمینه های فرهنگی پیشاسرمایه دارانه قوی و طبعا قوانین مردسالارانه تری هستند،نیست،بلکه در جوامع پیشرفته نیز با عقب نشینی دولت رفاه و سوسیال دموکراسی بر اثر تعرض نئو لیبرالیسم،حقوق زنان مورد چالش قرار می گیرد.
کیت فیگز در کتاب « زنان و تبعیض» این مساله را به صورت تفصیلی و با بیان نمونه های متعدد در انگلستان نشان می دهد. وی به تقسیم جنسی کار،سقف شیشه ای مانع ارتقای زنان و استثمار زنان به عنوان نیروی کار ارزان می پردازد و بیان می کند که در عصر نئولیبرالیسم(یعنی سالهای دهه 1990)است که از « پسا فمینیسم» سخن می رود و دستاوردهای زنان که به ویژه در دهه 1970(دهه زنان) کسب شده بود مورد هجوم واقع می شوند. او نشان می دهد که بین خشونت علیه زنان و وضعیت معیشت آنها رابطه مستقیم وجود دارد و خشونت علیه زنان نه امری خاص که پدیده عام نظام سرمایه است، نظامی که در آن به شکل صوری زنان و مردان در قانون مساوی اند و دارای فرصتهای برابر اما برای سود بری سرمایه،به زنان کار نیمه وقت،قراردادی،تکراری و فاقد خلاقیت،بدون چشم انداز ارتقای شغلی،با دستمزد کم و بدون مزایا تعلق می گیرد. پژوهش او بیانگر آنست که نظام سرمایه به « این تصور قدیمی و غلط که درآمد زنان نسبت به درامد مردان به عنوان نان آور اصلی خانواده حالت فرعی و ثانویه دارد» نیاز دارد تا « وابستگی زنان به مردان را تقویت کرده و بهره کشی از زنان را به عنوان یک نیروی کار ارزان تشویق نماید». این و ضعیت همراه است با کاهش خدمات اجتماعی که شرایط را برای زنان بدتر می سازد و آنها را از امکاناتی برای تامین و جبران تبعیض محروم می سازد.
این موقعیت در کشورهای جهان سوم یا توسعه نیافته و درحال توسعه، وخیم تر است ،زیرا هم سابقه حضور زنان در عرصه تولید کم است،هم زمینه های فرهنگی سنتی و پیشاسرمایه دارانه قوی است(یعنی فرهنگهای عشیرهای یا فئودالی) و هم اقشار پیشاسرمایه داری نفوذ دارند و عمدتا هم حاکمیتها استبدادی است،در نتیجه استثمار کار ارزان زنان شدید تر است و اشتغال زنان هم به دلیل محصور بودن در چهارچوب سنتها و قوانین تبعیض آمیز که سرمایه برای بهره کشی بیشتر به آنها نیاز دارد تغییر زیادی در وضعیت زنان ایجاد نمی کند.
«در کتابی به نام « زنان در آسیای جدید» نویسنده(Matsui) که یک ژورنالیست ژاپنی است در یک کار تحقیقی موقعیت زنان شرق آسیا را بررسی می کند. او می پرسد وقتی می گویند قرن بیست و یک قرن آسیاست و وقتی از معجزه آسیا و ببرهای آسیا و توسعه در آسیا حرف می زنند سوال این است که چرا سهم زنان این منطقه از چنین معجزه ای،فقر وسیع،خشونت اجتماعی و جنسی است. او در مصاحبه های متعددی با زنان کشورهای مختلف این منطقه که اکثرا کارگران کارخانه ها و یا مزارع هستند حقایق تلخی را عریان می کند که مکمل توسعه اقتصادی شتابان ببرهای آسیاست: برده داری مدرن.
زنان فیلیپینی از طریق شرکتها جهت کار به عربستان سعودی اعزام می شوند،یا خود جهت کار به ژاپن می روند و وقتی بعد از تجربه های تلخ از سوء استفاده های جنسی و دستمزد بغایت نازل به کشور خود باز می گردند( و بعضا با فرزندانی که به اجبار در این پروسه صاحب شده اند)، به فقیرانه ترین زندگی محکوم می شوند .سن متوسط این زنان میان 16 تا 25 سال است و عموما ریشه روستایی دارند. در کارخانه ها زنان کار شیفت شب را بدون مزایای ویژه ای موظفند انجام دهند.متوسط مزد این زنان در ویتنام،چین و اندونزی روزانه یک دلار است و جالب اینجاست که تنها زنان مجرد می توانند به چنین شغلهایی دست یابند،آنها به محض اینکه ازدواج کنند بازنشسته می شوند و باین ترتیب بازنشستگی در جوانی بسیار رایج است و حقوق تعریف شده مادری معنایی ندارد. بعد دیگری از وقایع جاری در آسیای جنوب شرقی،تجارت سکس و گسترش بی سابقه فحشاست که بلاواسطه به معنای گسترش ایدز در میان این زنان جوان است.ماتسویی می گوید امروز در این منطقه به توسعه اقتصادی می گویند دیکتاتوری توسعه و سوال بسیاری از این زنان که غالبا نیروی غیر متخصص هستند این است که توسعه برای چه کسی؟ فقر کلی ترین بیانی است که می شود برای ابعاد فجایع اجتماعی این پروسه به کار برد.شمار وسیعی از این زنان مشغول مهاجرت در میان کشورهای آسیایی هستند و این انتقال نیروی کار،در عمل سوای تضییقات عموما جنسی،برای آنها به معنای اینست که در کشور میزبان به عنوان نیروی کار حاشیه جامعه محسوب می شوند و غالبا هیچ قانونی ملزم به دفاع از آنها نیست»( نئولیبرالیسم،زن و توسعه: لیلا دانش)
در تحت برنامه های توسعه(نظیر آنچه ذکر شد) و تعدیل ساختاری اقتصاد « در اغلب کشورها،نخست دخترها هستند که در نتیجه اجباری شدن شهریه ،یا بالارفتن قیمت روپوش مدرسه و یا اجبار به مراقبت از بچه های کوچک خانواده برای این که پدر و مادر سرکار بروند،از تحصیل باز می مانند.وقتی خانواده با کمبود غذا روبرو می شود ،اغلب زنان و دختران هستند که کمتر غذا می خورند. وقتی حق ویزیت پزشکان بیشتر می شود، اغلب زنان هستند که کمتر به درمانگاه می روند.
زنان مدیران فقرند.برای این که جریان زندگی ادامه داشته باشد،معمولا زنان هستند که باید بار سنگین ساعات طولانی تر کار را تحمل کنند.وانگهی،باید با یاس و ناامیدی با شریک زندگی خود که کارش را از دست داده و ناتوان از تامین معاش خانواده است،سرکنند.اغلب زنان هستند که باید از خود مایه بگذارند و مثلا ،آن چه را که خانواده نمی تواند از بازار خرید نماید،در منزل تهیه کنند»( جهانی کردن فقر و فلاکت:ترجمه و گردآوری:دکتر احمد سیف)
بر اثر پدیده زنانه شدن فقر بنا به گزارش سازمان ملل 70 درصد فقرا زن هستند و 70 درصد زنان مورد خشونت واقع شده اند و 70 درصد زنانی که مورد خشونت یا سوء استفاده قراز گرفته اند این امر را گزارش نمی کنند.و البته اگر این را در کنار آمار فقر یعنی گذران زندگی دومیلیاردنفر با کمتر از 2 دلار در روز که یک میلیارد نفر آنها کمتر از یک دلار در روز درآمد دارند،فقدان دسترسی یک میلیاردنفر به آب آشامیدنی بهداشتی،فقدان دسترسی دو میلیاردنفر به برق،فقدان دسترسی پنج میلیارد و دویست میلیون نفر به امکانات بهداشتی،سکونت یک میلیارد نفر از سه میلیارد نفر جمعیت شهری در محله های فقیرنشین و زاعه نشینها،بگذاریم آنگاه به عمق فاجعه بیشتر پی می بریم .البته اینها فقط آمار فقر مطلق است نه فقر نسبی.به وضوح عاملیت فقر در تبعیض و خشونت علیه زنان مشاهده می گردد،عاملیتی که نمی توان آن را حذف کرد یا معادله را معکوس کرد و تصور نمود که با برابری حقوقی می توان با فقر مبارزه کرد.
اکنون نگاهی کوتاه به ایران می اندازیم:
88 درصد درآمد کشور در دوره زمانی 1375 تا 1385 متعلق به مردان بوده است(دفتر امور فرهنگ و جوانان معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری)

بیکاری مهم ترین عامل فقر در ایران است،بحران بیکاری گسترده در ایران 40 درصد مردم این کشور را که شامل 28 میلیون نفر می شود ،به زیر خط فقر مطلق یا نسبی برده است(نشریه تحقیقات اقتصادی خاورمیانه/میس/)
نرخ بیکاری زنان 50 درصد بیشتر از مردان است.
از سال 1375 تا 1385،بیکاری مردان 28 درصد کاهش داشته، در حالی که بیکاری زنان 5/1 درصد رشد کرده است.(دفتر امور فرهنگ و جوانان معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری)
7/88 درصد نرخ بیکاری در شهرها و 4/59 درصد نرخ بیکاری در روستاها در ایران متعلق به زنان با تحصیلات عالی یا متوسط است(مرکز آمار ایران)
60 درصد خودکشی ها در ایران به طور مستقیم با مساله بیکاری در ارتباط است(نشریه تحقیقات اقتصادی خاورمیانه/میس/)
ایران رتبه اول خودسوزی زنان و رتبه سوم خودکشی زنان در جهان را دارد(صدای آلمان)

12 میلیون و 500 هزار زن خانه دار در کشور با انجام کارهای سخت خانگی و ساعات کار طولانی بدون مزد،نه بیمه هستند و نه پس اندازی دارند.
در واقع این تصاویر گویای آنند که تبعیض علیه زنان دارای پایه های مادی است و این پایه ها مبانی مناسبات سرمایه دارانه اقتصادند که به فقر و فلاکت می انجامند.لذا نمی توان مانند خدیجه مقدم(از اعضای کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان)ادعا کرد که برابری حقوقی موردنظر کمپین به بهبود زدگی زنان کارگر و کم درآمد منجر می شود.آب سر بالا نمی رود،این معادله معکوس است،بهبود زندگی زنان کارگر و کم درآمد است که برابری حقوقی می انجامد.جنبش زنان در ایران نمی تواند نسبت به سیاستهای اقتصادی خنثی و بی طرف باشد،چرا که این سیاستها تعیین کننده قوانین و تاثیر آنهایند،وگرنه قوانین مترقی زیادی در قوانین ایران هست نظیر آموزش و پرورش رایگان،منع کار کودکان، منتها سیاستهای اقتصادی سرمایه دارانه مغایر اعمال اینها هستند یا نمونه اصل 44 قانون اساسی که ناظر بر ملی بودن برخی حوزه های اقتصادی( اعم از منابع،صنایع و خدمات)است و منع دست اندازی بازار به آنها،ولی اکنون در پرتوی نئولیبرالیسم و پروسه پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی،به عنوان اصل خصوصی سازی تفسیر می شود.همچنین تغییر قوانین پایه های مادی آنها را از بین نمی برد، برای مثال در مورد صیغه (همان تن فروشی شرعی)،با الغای آن چیزی عوض نمی شود، چون شرایطی که زنان را ناگزیر از تن فروشی می گند پابرجاست.هم اکنون روزانه 54 دختر 16 تا 25 ساله ایرانی در بازارهای کراچی خرید و فروش می شوند و روانه تجارت سکس بدون پوشش شرعی و صیغه ای آن می گردند( و به این باید افزود فروش دختران ایرانی در بازارهای دیگر نظیر فجیره) و البته علاوه بر صادرات سکس، در داخل نیز سن تن فروشی به 13 سال رسیده است.در شرایطی که سیاستهای نئولیبرالی کارگاههای کوچک را خارج از شمول قانون کار می کند و زنان را که بیشترین شاغلان این کارگاهها را تشکیل می دهند را از کوچکترین حقوق خود در عرصه کار محروم می کنند نمی توان بی توجه بود و تنها بر طبل برابری حقوقی در چهارچوب اسلام کوبید. در ضمن در ایران اقشار پیشا سرمایه داری نظیر روحانیت از تبعیض علیه زنان دارای منافعند و بدون خلع ید از این اقشار،نمی توان تبعیض علیه زنان را برچید.لذا جنبش زنان ایران در مطالبات و سیاستهایش نمی تواند اقتصاد را نادیده بگیرد و باید سویه طبقاتی داشته باشد، مبارزه با فقر را دستور کار خود قرار دهد و نیازهای زیستی(براساس هرم مازلو که در پایه نیازهای انسانی قراردارد)را در فهرست مطالباتی خود قرار دهد.

زنان و مشروطه


زمانی که از زنان و نهضت مشروطه سخن می گوییم مقصود صرفا سال 1285 و یا چند سال پس از آن ( بنا بر نظر برخی تاریخ نویسان تا تاجگذاری احمد شاه و آغاز جنگ جهانی اول) نیست بلکه به دورانی می پردازد که مطالبات انقلاب مشروطه طرح گردید تا زمانی که آخرین ضربات به انقلاب دموکراتیک مشروطه وارد شد. از این رو دوران مورد بحث در این نوشتار، از جنبش بابیه تا سال 1310 را در بر می گیرد، یعنی دورانی که مطالبات مشروطه به صورت بطئی در جنبش بابیه طرح می گردد تا زمانی که قانون ضد مرام اشتراکی رضاشاهی وضع می گردد و انقلاب به طور کامل سرکوب گشته و دوران اصلاحات از بالای شاهانه آغاز می گردد. همچنین مقصود در این مبحث صرفا حضور زنان در نهضت مشروطه نیست بلکه مساله زن در دوره مشروطه را نیز در بر می گیرد. دوره های تاریخی در این مبحث به چهار دوره تقسیم می گردد: دوره اول از جنبش بابیه تا صدور فرمان مشروطیت ،دوره دوم از صدور فرمان مشروطیت تا فتح تهران،دوره سوم از فتح تهران تا کودتای رضاخان، دوره چهارم از کودتای رضاخان تا 1310.
دوره اول:( از جنبش بابیه تا صدور فرمان مشروطیت)
شکستهای نظامی فتحعلی شاه قاجار، به ویژه شکست روسیه، سرازیر شدن سیل کالاهای خارجی به ایران، مناسبات استعماری اروپا با شرق از جمله ایران، اصلاحات در عثمانی، لزوم تحول را در ایران پدید آورده بود. صوفی مسلکی محمد شاه و مخالفت وی با روحانیت شیعه که همراه گشت با اعطای برخی آزادی ها از جمله لغو حکم اعدام و شکنجه و برابری ادیان و ممانعت از اذیت و آزار افراد به دلیل عقاید مذهبی شان، همراه با پیشینه عقیده مذهبی هزاره غیبت کبری( دوران آخر الزمان) زمینه را برای ظهور پروتستانیزم اسلامی و اندیشه نجات فراهم ساخت. در این بستر بود که شیخیه شکل گرفت( در برابر روحانیت اصولی) که آزاداندیش تر بود و چهارچوب اصلی آن را ساده سازی دین ( محتوای لصلی پروتستانیزم) شکل می داد. از بزرگان شیخیه نیز سید کاظم رشتی بود که همسر وی از فعالان زن گشت و بنیانگذارن" انجمن مخدرات وطن". سید کاظم رشتی خود نیز از حامیان حقوق زن بود و از همین رو از فاطمه زرین تاج زکیه برغانی( طاهره قره العین) حمایت می کرد. طاهره قره العین پس از وفات سید کاظم رشتی به جای او نشست و از پس پرده به شاگردان او تعلیم داد. در تداوم شیخیه بود که توسط یکی از شاگردان وی یعنی سید علی محمد شیرازی، بابیه شکل گرفت. عقاید بابیه اصلاحات را گسترده تر ساخت: ضدیت با مالکیت، ضدیت با روحانیت و منع تقلید، ضدیت با نمادها و اماکن مذهبی( حکم تخریب مساجد)،منع صیغه و تعدد زوجات، الغای حجاب،آزادی مراوده زنان و مردان، لزوم تحصیل اجباری کودکان،منع تنبیه بدنی، تاکید بر نظافت و لزوم اصلاح ریش، ضرورت گسترش صنعت و تجارت و راه سازی و پست و تلگراف، به رسمیت شمردن عید نوروز به عنوان بزرگترین جشن ایرانیان، الغای مراسم حج، شرط رضایت زن و مرد در انتخاب همسر، دشوار کردن شرایط طلاق که با توجه به تسهیلاتی که اسلام برای مردان در این زمینه در نظر گرفته بود این امر به نفع زنان بود، قرار گرفتن طاهره قره العین جزء حروف حی( جایگاهی بالا در مذهب بابیه، در حکم جایگاه قدیسان و حواریون) ... می بینیم که بسیاری از این تحولات به نفع زنان بود و در واقع اولین طرح مطالبات مشروطه در زمینه زنان به طور خاص و مطالبات عام مشروطه را در خود داشت . طاهره قره العین را باید از پیشروان جنبش زنان در ایران دانست. همو بود که حضور اجتماعی زنان را رقم زد و همچنین همو بود که برای نخستین بار در اجتماع بابیان در بدشت کشف حجاب کرد، الغای حجاب را اعلام نمود و اشعاری علیه حجاب نیز سرود که از این جمله اند :
تا به کی در قعر یاسی طرحیه؟ تا به کی مانی تو سرخافیه؟
***
طاهره بردار پرده از میان تا بیاید سر غیبی در عیان
***
خیمه آتش نشینان پرشرر آتش با شعله زد در هر حجاب
گر نباشد نار موسی در ظهور از چه کل محوند و اندر اضطراب
هان نگر بر ما به عین باصره تا ببینی وجه حق را بی نقاب
***
ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق رفع حجب گردید هان از قدرت رب الخلق
همچنین شعری دارد که در آن روح تحولات بابیه نهفته است:
هان صبحدم هدی فرمود آغاز تنفس روشن همه عالم شد ز آفاق و ز انفس
دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر دیگر نشود مسجد دکان تقدس
ببریده شود رشته تحت الحنک از دم نه شیخ به جا ماند نه زرق و تدلس
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات آسوده شود خلق ز تخییل و توسوس
محکوم شود ظلم به بازوی مساوات معدوم شود جهل ز نیروی تفرس
گسترده شود در همه جا فرش عدالت افشانده شود در همه جا تخم تونس
مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق تبدیل شود اصل تباین به تجانس

طاهره در شعری روح سرکش خود را می نمایاند:
تا کی و کی پند نیوشی کنم چند نهان بلبله پوشی کنم
چند ز هجر تو خموشی کنم پیش کسان زهد فروشی کنم
تا که شود راغب بازار من
خرقه و سجاده به دور افکنم باده به مینای بلور افکنم
شعشعه در وادی طور افکنم بام و در از عشق به شور افکنم
بر در میخانه بود جای من
عشق علم کوفت به ویرانه ام داد صلا بر در جانانه ام
باده حق ریخت به پیمانه ام از خود و عالم همه بیگانه ام
حق طلبد همت والای من
ساقی میخانه بزم الست ریخت به هر جام چو صهبا ز دست
ذره صفت شد همه ذرات پست باده ز ما مست شد و گشت هست
از اثرنشئه صهبای من
عشق به هر لحظه ندا می کند بر همه موجود صدا می کند
هر که هوای ره ما می کند کی حذر از موج بلا می کند
پای نهد بر لب دریای من
طاهره مرزهای سنت را درهم می شکند و از حرکت می گوید و دیگر نیازی به باد،پیام رسان زنان نمی بیند و خود چون باد از این سو به آن سو می رود:
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام خانه به خانه در به در ، کوچه به کوچه کو به کو
بسیاری از رهبران مشروطه و فعالان زنان آن دوره نیز بابی- ازلی بوده اند از جمله : طایره، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل، ملک المتکلمین، همسر ملک المتکلمین،محترم اسکندری، آغا بیگم،صدیقه دولت آبادی،همسر میرزا سلیمان میکده و بی بی خانم استرآبادی. اینها نشان دهنده نقش بابیه در تحولات مشروطه است. جنبش بابیه برخلاف روشنفکری دینی امروزی که به دنبال بقای یک اندیشه پوسیده است،جنبش نوزایی دینی بود در دورانی که اندیشه رهایی در شکل غیر مذهبی آن طرح نگشته بود.
پس از جنبش بابیه دو واقعه مهم است: یکی قیام « زینت پاشا» در سال 1270 که در هنگام قحطی تبریز و احتکار غله توسط بازاریان، زنان تبریز به صورت مسلحانه به رهبری « زینت پاشا» به انبارهای غله هجوم می برند و آنها را بین مردم فقیر و زحمتکش شهر تقسیم می کنند . واقعه مهم دیگر مربوط به بی بی خانم استرآبادی است. در سال 1272 بی بی خانم استرآبادی در پاسخ به « تادیب النسوان» ، « معایب الرجال» را می نگارد که جزء نخستین متون اندیشه رهایی زنان در ایران است. همچنین وی اولین مدرسه دخترانه را ( مدرسه دوشیزگان) را بنابر روایتی تاسیس می کند( سال 1284) که البته به دلیل مخالفت و جنجال روحانیون از جمله آقا سید علی شوشتری پس از یک ماه فعالیت تعطیل شد. در روایتی دیگر نخستین مدرسه دختران،« ام المدارس» مهر تاج رخشان است.
در همین دوران است که میرزا آقاخان کرمانی و میرزا فتحعلی خان آخوندزاده به مسایل زنان می پردازند. در تحصن مشروطه( تحصن علماء و مردم برای مطالبات مشروطه) نیز زنان به دفاع از تحصن می پردازند و جلوی تحصن کنندگان دیواری انسانی تشکیل می دهند. در این دوران اهم مطالبات زنان را الغای حجاب،حذف فرهنگ مردسالار،آموزش زنان، تغییر زندگی سنتی زنان و حضور اجتماعی زنان تشکیل می دهد . در همین دوران( سال 1284) بود که « اتحادیه غیبی نسوان» تشکیل شد . این اتحادیه مواضعی رادیکال و انقلابی داشت . حامی زنان تهیدست شهری بود و خواستار دگرگونی فوری و گسترده به ویژه در وضع زنان. اینها نشان دهنده آنند که برخلاف برخی تصورات و القائات، نه تنها زنان از همان ابتدا علاوه بر حضور در جنبش عمومی ، مسایل خود را مطرح می کردند بلکه طرح این مسائل با نگرشی رادیکال و حتی گاه با شکل رادیکال صورت می گرفت( قیام مسلحانه و عدالت طلبانه زینت پاشا و دفاع مسلحانه طاهره قره العین از جنبش بابیه). مساله العای حجاب از مطالبات اصلی زنان بوده است و آن را به صراحت طرح می کردند( قابل توجه زنان کمپین یک میلیون امضاء که امروزه از طرح لغو حجاب اجباری نیز پرهیز می کنند).
یکی از اولین اخطارهایی که به شاه داده شد، به وسیله « خانم جهانگیر» از طرف « کمیته انقلاب تهران» شخصا به دست او داده شد و در آن آمده بود که اگر او اقدام به تاسیس « مجلس از نمایندگان ملت جهت برقراری عدالت، به مانند دیگر کشورهای مترقی جهان ، نکند» کشته خواهد شد.
از دیگر چهره های این دوران می توان به تاج السلطنه،دختر ناصرالدین شاه، اشاره کرد . در یادداشتها(خاطرات) وی چنین می خوانیم :
« عادات و اخلاق مملکتی را باید در اینجا ملامت نمایم که راه طرق و سعادت را به تمام زنها مسدود نموده، و این بیچارگان را در منتهای جهل و بی اصلاعی نگاه داشته اند، و تمام عیوب و مفاسد اخلاقیه،به واسطه عدم علم و اطلاع زنها در این مملکت تولید و نشر داده شده است»
نقل وی از « اصلاح حقیقی» ژول سیمون : « اصلاحات اجتماعی یک قوم ،مبدع سعادت یک ملت، معنی آبهای شیرین و گوارای زندگانی یک طایفه،امید وصول به کاروان تمدن عصر حاضر منوط به اصلاح حال زنان و تربیت آنان است»
« انسان که خلق شده است برای آزادی و برای زندگانی،چرا باید اسیر و به میل دیگران زندگی نموده، محکوم به حکم دیگری باشد؟ در حالتی که در نوع انسان امتیازی نیست، همه یکسانند،همه می توانند در تحت یک حریت و آزادی طبیعی زندگی نمایند »
« در مواقعی که هوا سرد و بارانی بود،این خدمتکارها را می دیدم که با لباسهای بسیار خفیف مشغول رنج و زحمت و خدمت هستند، و در مقابل، از خانمهای خود همیشه بد شنیده، بی جهت مورد سرزنش واقع می شدند. غرق غصه و پریشانی گشته ، بی اندازه ملول می شدم و می گفتم : اینها چه فرقی با این خانمها دارند، جز اینکه آنها لباسهای اطلس دیبا پوشیده ، و خداوند در نعمات دنیا با آنها همراهی کرده؟ پس ، چرا اینها محکوم، آنها حاکم باشند. در صورت حکومت، چرا نباید رعایت نوع نکرده ، درباره آنها خیرخواه نباشند؟»
« تاریخ دنیا به ما می فهماند که : فرمانروایی مطلق تا چه اندازه تباه کننده اخلاق است»
« افسوس که زنهای تیرانی از نوع انسان مجزا شده، و جزو بهایم و وحوش هستند، و صبح تا شام، در یک محبس ناامیدانه زندگانی می کنند و دچار یک فشارهای سخت و بدبختی های ناگواری عمر می گذرانند، در حالی که از دور تماشا می کنند و می شنوند، و در روزنامه ها می خوانند که : زنهای حقوق طلب، در اروپا چه قسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدیتی می طلبند. حق انتخاب می خواهند، حق رای در مجلس می خواهند، دخالت در امور سیاسی و مملکتی می خواهند »
« زندگی زنهای ایران از دو چیز ترکیب شده: یکی سیاه و دیگری سفید. در موقع بیرون آمدن و گردش کردن، هیاکل موحش سیاه عزا، و در موقع مرگ، کفنهای سفید و من که یکی از همین زنهای بدبخت هستم، آن کفن سفید را ترجیح به آن هیکل موحش عزا داده، و همیشه پوشش آن ملبوس را انکار دارم، زیرا که در مقابل این زندگانی تاریک، روز سفید ماست »
بخش دوم: از صدور فرمان مشروطه تا فتح تهران
اولین واقعه مهم این دوره،« نگارش یکی از مجللات قزوین» در هفته نامه حبل المتین است در اعتراض به محروم کردن زنان از حق رای و قرار گرفتن آنها در ردیف مجانین و ضعفا است. واقعه دوم « لایحه اتحادیه غیبی نسوان » است خطاب به مجلس شورای ملی که در روزنامه « ندای وطن» منتشر گشت. در لایحه « اتحادیه غیبی نسوان» نسبت به تزلزل نمایندگان مجلس در تصویب قوانین هشدار دادند و در صورت ادامه آن ، خواستار واگذاری امور مملکت به مدت چهل روز به خویشتن می شوند و برنامه اصلاحات ارایه دادند « قانون را صحیح می کنیم، نظمیه را صحیح می کنیم، حکام را تعیین می کنیم، دستور العمل ولایات را می فرستیم، ریشه های ظلم و استبداد را از بیخ می کنیم، ظالمین را قتل می کنیم، انبارهای جو و گندم متمولین را می شکنیم،کمپانی برای نان قرار می دهیم، خزانه های وزراء را که از خون خلق جمع و در سردابها گرو کرده اند، بیرون می آوریم،بانک ملی برپا می کنیم،عثمانی را عقب می نشانیم، اسرای قوچان را عودت به خانه های خود می دهیم، قنوات شهری را صحیح می کنیم و آب سالم به مردم می خورانیم، کوچه و خیابانها را تنظیف می کنیم، کمپانی برای شهر معین می کنیم »
پس از آن بلیط « اتحادیه غیبی نسوان» توسط مرتضی قلیخان نائینی در مجلس خوانده شد و وکیل الرعایا و سید حسن تقی زاده از ضرورت وجود انجمنهای نسوان در مجلس دفاع کردند.
زنان در تاسیس بانک ملی و تحریم کالاهای وارداتی و حمایت از صنایع داخلی نقش برجسته ای داشتند. جمعی از زنان به بهارستان آمده و از نمایندگان مجلس مطالبه قانون اساسی نمودند. همچنین زنان نسبت به کشتار مردم در نواحی مختلف( ماکو،خوی، قره داغ و ...) توسط ایادی محمد علی شاه واکنش نشان داده، یکی از زنان قزوین در نوشته ای خواستار آن شد تا رفع این مظالم،زنان، مردان را به خانه راه ندهند و زنان محله سنگلج تهران( از کانونهای مخالفت با مشروطه) ضمن ابراز انزجار از مردان ضد مشروطه خویش، اعلام آمادگی برای جانفشانی در راه مشروطه کرده و پایان این "حرکات وحشیانه" را خواستار شدند. همچنین زنان در پی تحرکات ضد مشروطه محمد علی شاه، به صورت جمعی ( حدودا پانصد نفر) جلوی مجلس جمع شده و فریاد زنده باد مشروطیت، پاینده باد قانون،نیست و نابود باد استبداد، معدوم باد مستبدین سر دادند.
« کمیته نسوان ایرانی» در استانبول به ارسال کمکهای مالی و اسلحه و مهمات برای مبارزان تبریز می پرداخت و همچنین به افشای دولت کودتایی محمد علی شاه و جلب حمایت سازمانهای مدافع حقوق زنان اروپا از مبارزان مشروطه خواه . این کمیته به عضویت « جمعیت صلح عالم زنان» در آمد.
زنان در تبریز و رشت، چه با لباس مردانه و چه با لباس زنانه خویش( چادر) و چه روباز، در مبارزه مسلحانه علیه استبداد صغیر نقش مهمی را ایفا کردند. در این موارد از جانباختن بیست و دو زن در تبریز و حضور چهار صد زن در مبارزه تبریز گزارش وجود دارد. در رشت نیز از حضور 19 زن در مبارزه مسلحانه گزارش هست که آنها در فتح تهران نیز شرکت داشتند. چنان که زنی به نام عذرا در درگیری منطقه قزوین کشته شد.زنان در تهران نیز دو بار بازار تهران را در اعتراض به استبداد، به اعتصاب کشاندند( یکبار با تبلیغات و بار دیگر پس از خاتمه اعتصاب اول، با تهدید)
دوره سوم: از فتح تهران تا کودتای رضاخان
این دوره ،دوران مهمی است. دورانی است که در آن فعالیتهای زنان به یک جنبش بدل می گردد. دوران بازگشایی مدارس دخترانه، دوران نشریات زنان،انجمنهای زنان و ایجاد شبکه بین آنها . در این دوران زنان به صورت گسترده ای هم به نقد زندگی سنتی زن ایرانی پرداختند و هم باب حضور اجتماعی زنان را گشودند. در همین دوران است که « فمینیسم» وارد مباحث زنان و مردان تجدد طلب ایرانی می شود، امری که توسط دکتر رفیع خان امین و تقی رفعت در نشریه « تجدد» صورت می گیرد. در این دوره خواست الغای حجاب همچنان از مطالبات اصلی است و همینطور خواست حق رای زنان. این بار خواست حق رای زنان از درون مجلس شورای ملی ابراز می شود و توسط حاج میرزا محمد تقی خان وکیل الرعایا( نماینده همدان). نکته جالب اینکه از جمله مخالفان اصلی حق رای زنان در مجلس سید حسن مدرس است.
در دوره دوم مجلس شورای ملی، « انجمن مخدرات وطن » طی تلگرافی از عملکرد مجلس انتقاد نمود و در انتخابات مجلس سوم شورای ملی، روزنامه « شکوفه» به معرفی 12 کاندیدا برای نمایندگی مجلس پرداخت.
همچنین روزنامه « زبان زنان» صدیقه دولت آبادی نیز بحث از لزوم حق رای زنان نمود . در این دوره بحث لزوم کار زنان طرح گشت و همچنین ستمها و اجحافات وارده بر زنان کارگر،زحمتکش،روستایی،ایلیاتی و ... . از جمله طرح کنندگان این مسائل صادق بروجردی،آوتیس سلطانزاده و روزنامه « ایران نو » بودند.
آثار این دوره را باید در اوایل دوره بعد نیز جست چرا که گسترش انجمنها در اوایل دوره بعد نیز ادامه دارد. از جمله این انجمنها جلسه های فرهنگی و اجتماعی بی بی خانم استرآبادی( کلوب ملی زنان) است در سال 1287که البته پیشگام جمعهای زنانه همان « اتحادیه غیبی نسوان» است . دومین این انجمنها « انجمن مخدرات وطن » است که بر « کلوب ملی زنان» تقدم دارد. این انجمن توسط صبیه اعتمادالحکماء، عیال اعتمادالحکماء، خانم دره الصدف عیال امیر پنجه، خانم خدیجه عیال امیر تومان،خانم موثق السلطنه، خانم زینت صبیه میرزا محمود خان مستوفی ، خانم آقا میرزا اسدالله توتون فروش دایر شد. " انجمن مخدرات وطن" برخلاف " کلوب ملی زنان" بی بی خانم استر آبادی که بیشتر نقش کانون مباحثه را داشت وارد فعالیتهای عملی نیز شد و در جریان جنبش اعانه ملی در برابر استقزاض خارجی و در مقابله با اولتیماتوم روسیه فعالانه شرکت داشت. اعانه جمع آوری می کرد، لوایح و رسیال در حمایت از اعانه می نگاشت، تظاهرات در اعتراض به اولتیماتوم روسیه به پا می کرد، ترامواها و قطارتهران- شهر ری را تحریم می کرد و در مقابله با تحریم شکنان،تراموا را متوقف می نمود، کالاهای روسی را تحریم کردند، اعلام آمادگی برای مسلح شدن و جنگ با روسیه نمودند،با اتحادیه های زنان کشورهای مختلف برای کمک مکاتبه کردند،به مجلس رفتند و با طپانچه نمایندگان را تهدید کردند تا اولتیماتوم روسیه را نپذیرند. با این حال " انجمن مخدرات وطن" محدود به زنان اشراف و عیان بود و به زنان تهیدست بی توجه بود کما اینکه زمانی که بیوه زنان تهیدست در سال 1287 جلوی وزارت مالیه اجتماع کردند و خواستار پرداخت مستمری عقب مانده خویش شدند، " انجمن مخدرات وطن" هیچ توجهی ننمود. انجمن بعدی، " انجمن همت خواتین" تاسیس خانم نورالدجی است که به " ترویج خرید داخلی"، " صرفه جویی"، " گسترش مدارس دخترانه" می پرداخت . " انجمن نسوان وطن خواه" با آنکه متعلق به دوره بعدی است اما از لحاظ مضمون در تداوم انجمنهای این دوره است، این انجمن توسط محترم اسکندری ،ملوک اسکندری و مهر انگیز اسکندری بنیان گذاشته شد و اعضایی چون نورالهدی منگنه و فخرعظمی ارغون داشت. این انجمن به زنان تهیدست نیز توجه داشت و از جمله اهداف آن " نگهداری از دختران بی کس" و " تاسیس مریضخانه برای زنان فقیر " بود. با این حال اهداف این انجمن گسترده بود" تربیت دختران و باسواد کردن زنان"، " تشکیل تعاونی برای صنایع داخلی"، " مساعدت مالی و معنوی نسبت به مدافعین وطن در موقع جنگ". همچنین این انجمن در اقدامی شجاعانه نسخه هایی از کتابچه " مکر زنان" را در میدان توپخانه تهران به آتش کشید. " انجمن نسوان وطن خواه" با ارائه طرح سه ماده ای به مجلس شورای ملی خواستار « 1- لزوم تجزیه خون و اعمال سایر معاینات طبی قبل از تحقق ازدواج 2- اعزام چند نفر از بنات بی بضاعت ایرانی برای تحصیل علم قابلگی به مصر یا بیروت 3- ترویج و تعمیم البسه وطنی در کلیه مدارس و توحید شکل و رنگ آن در صورت امکان».
همچنین مجمع انقلاب زنان( زندخت شیرازی) را می توان نام برد.
در این دوران بود که پای زنان ایرانی( البته در ابتدا ارمنی) به تئاتر باز شد و در سال 1286 در نمایش " طبیب اجباری" اثر مولیر به میدان آمد و در سال 1288 نیز در نمایشنامه" راه خونی" از گریگرور ریقیکیان و " در محکمه وکیل" ترجمه هارطون گالوستیان اجرا شده توسط فرقه سوسیال دموکرات هنچاکیان. البته پیش از این نمایشنامه " نادر شاه "نوشته نریمان نریمانوف با عنوان " نامه نادری" توسط تاج ماه آفاق الدوله در سال 1284 ترجمه گشت. اولین حضور زن مسلمان ایرانی در نمایش " جعفر خان از فرنگ آمده" نوشته حسن مقدم بود که توسط احمد کمال الوزرای محمودی اجرا شد و اعضای خانواده وی یعنی فاطمه،ملک تاج،همدم و هما محمودی در آن ایفای نقش کردند. این و اقعه در سال 1301 رخ داد. در رشت نیز در سال 1295،سونا خانم قفقازی در نمایشهای " مجمع تئاتری محمدیه" به سرپرستی عبدالمجیدخان فرساد به روی صحنه رفت و مدتی بعد نیز انجمن فرهنگ رشت و انجمن پیک سعادت نسوان بودند که راه را برای زنان در تئاتر گشودند. اتفاق مهم دیگر نشریات زنان است: مجله دانش(خانم دکتر کحال)،روزنامه شکوفه( مریم عمید سمنانی:مزین السلطنه)، زبان زنان(صدیقه دولت آبادی)نامه بانوان(شهناز آزاد)عالم نسوان(نوابه صفوی)جهان زنان(فرخ دین پارسا و فخر آفاق پارسا) مجله جمعیت نسوان وطن خواه ایران(ملوک اسکندری)
. با این حال ، پیش از این نشریات ، مساله زن، طرح گشته بود. از اولین اشارات به مساله زن می توان به مطلب میرزا ملکم خان در " قانون" اشاره کرد: « نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمی رود مگر به معاونت زنها و زنهای ایران باید ملائکه ترویج آدمیت باشند . وجود آنها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت یک زن که آدم باشد می توان به قدر صد مرد عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت بشود. چنانکه الان در تهران و در چند ولایات ایران بعضی زنهای محترم در ترویج آدمیت حقیقتا کرامت می کنند. حالا که در ایران بسی مردها زن شده اند جای آنست که زنها به شوهرهای خود قدری درس مردی دهند.» « از آنجا که زنان آموزگاران فرزندان ما هستند، خداوندگاران ملتند» همچنین نامه های زنان در " قانون " درج می شد.از دیگر نشریاتی که به مسائل زنان به طور جدی پرداختند باید از " ثریا" سید حسین عدالت و " حبل المتین" مویدالاسلام نام برد. در حبل المتین، سلسله مقالاتی با عنوان " حقوق و آزادی های زنان" درج شد. بعدها هم نشریاتی چون " ندای وطن"،"صوراسرافیل"،"تجدد"،"ایران نو" و " تمدن" بودند که پیگیر مسائل زنان گشتند.
در این عصر مهم ترین مخالفان حقوق زنان را جریانات اسلام گرا تشکیل می دادند:شیخ فضل الله نوری، سید حسن مدرس،دعوت اسلام،اتحاد اسلام، اسلام سوسیالیست.
ما در این عصر،تکوین جنبش زنان ایران را می بینیم.نشریات زنان به هم مرتبط می گردند،انجمنهای زنانه در شهرهای مختلف پا می گیرند و بهم مرتبطند. در واقع یک شبکه هماهنگی جنبش زنان ایران پدید می آید.گفتمان خود را می سازد و جریان مخالف خود را نیز دارد. در این دوره گفتمان غالب ناسیونالیسم دموکراتیک رادیکا ل است، با این حال آرام آرام سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم رشد می کند( به ویژه تحت تاثیر جنبش روسیه) و از این نقطه است که تحت تاثیر این فضا و همینطور جنگ جهانی اول و کودتای رضاخان دورانی جدید آغاز می گردد.
دوره چهارم: از کودتای رضاخان تا 1310
در این دوره تحت تاثیر انقلاب اکتبر و جنگ جهانی اول وارد فاز جدیدی می شویم و این فاز جدید رشد اندیشه سوسیالیستی و پیوند جنبش زنان با جنبشهای انقلابی است.در این دوره است که حزب کمونیست ایران پدید می اید و نقش مهمی را ایفا می کند.این دوره مقارن با شکل گیری تشکلات کارگری و جنبش کارگری در ایران نیز هست . پیش از این نیز جریانهای سوسیالیستی مختلف(اجتماعیون-عامیون، سوسیال دموکراتهای ایران، داشناکها،سوسیال دموکراتهای هنچاکیان، فرقه همت، فرقه عدالت و ...) در تحولات مشروطه نقش داشته اند و جناح چپ،انقلابی و پیشرو مشروطه خواهان را شکل می دادند. در این دوره دو پدیده مهم هست:
یکی جنبشهای تبریز و رشت،دوم تشکیل تشکلهای زنان تحت سازماندهی حزب کمونیست ایران.
انقلاب گیلان و انقلاب تبریز هر دو تحت تاثر انقلاب اکتبر و حزب کمونیست ایرانند. در اولی جمهوری سوسیالیستی گیلان اعلام گردید و در دومی جمهوری دموکراتیک تبریز. رشت و تبریز هر دو از پایگاههای حزب کمونیست ایرانند. راجع به تبریز اطلاعات کمی در دست است:تنها نکته مهم این است که در دوران کوتاه جمهوری تبریز، تقی رفعت( از حامیان حقوق زنان و مطرح کننده بحث فمینیسم) وزیر آموزش بود و همچنین بانو شمس کسمایی ( از فعالان زنان و از اولین مبتکران شعر نو فارسی) با نشریه آزادیستان شیخ مخمد خیابانی و تقی رفعت همکاری داشت. در مرامنامه جنگلیها( نهضت گیلان) نکات مهمی در مورد زنان به طور مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد: تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی، حق انتخاب کزدن و انتخاب شدن برای زنان، تعلیمات ابتدایی رایگان و اجباری برای کلیه اطفال و تحصیلات متوسطه و عالیه رایگان برای کلیه اطفال مستعد، انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی. اینها سبب شد که در دوره انقلاب گیلان و جمهوری رشت فضای آزادی برای زنان پدید آید که با وجود شکست انقلاب نیز به راه اندازی تشکل و فعالیت مبادرت کردند . زنان در انقلاب گیلان نقش مهمی در مبارزه داشتند. از چهره های برجسته زنان در جریان انقلاب گیلان می توان از گیله دختر نام برد. در همین دوران است که دو تشکل مهم در رشت پدید می آیند: انجمن فرهنگ رشت و جمعیت پیک سعادت نسوان. انجمن فرهنگت با اعضایی چون علی کباری،آرداشس آوانسیان،حسین جودت،کریم کشاورز، حسن ناصر، محمد حسین آقا دایی نمایشی و جمعیت پیک سعادت نسوان با اعضایی چون روشنک نوع دوست،سکینه شبرنگ،جمیله صدیقی کسمایی، اورانوس پاریاب،فروهید(شوکت) شریفی،ماهرخ(زهرا) مینویی کسمایی، فرخنده نویدی کسمایی،شوکت روستا،ماه آفرید حسابی،فرانک آبتین،قدس اعظم ابراهیمی،خدیجه توکلی،فهیمه حقیقی، قیصر سیف،دولت شهرستانی،زهرا شکوری،پرماس کسمایی،سرور مختاری،پری رخ نویدی کسمایی و ایران دخت نویدی کسمایی. بسیاری از اعضای این دو جمعیت عضو حزب کمونیست ایران بودند. به گفته آرداشس آوانسیان 11 نفر از اعضای جمعیت پیک سعادت نسوان در حزب کمونیست ایران عضویت داشتند. جمعیت پیک سعادت نسوان به راه اندازی مدارس دخترانه،کلاس اکابر؛کتابخانه،تئاتر و نشریه همت گماشت. همچنین در سال 1299 در انزلی نخستین مراسم 8 مارس برگزار می شود و در سال 1300 در رشت. علیرغم فضای سرکوب پس از تاجگذاری رضا شاه، تشکلهای زنان سازماندهی شده توسط حزب کمونیست اریان به جمعیت پیک سعادت نسوان محدود نماند و در اصفهان،اتحادیه صنفی زنان، در تهران، جمعیت بیداری نسوان، و در قزوین،انجمن نسوان شکل گرفت.در سال 1301 هم مراسم 8 مارس در تهران توسط جمعیت بیداری نسوان با نمایش" دختر قربانی" اثر میرزاده عشقی برگذار شد. با این حال فضای اختناق تشدید و در سال 1310 شوکت روستا و جمیله صدیقی زندانی می شوند و قانون ضد مرام اشتراکی وضع می گردد. از این زمان به بعد است که موج انقلاب مشروطه کاملا فروکش می کند و تحولاتی که برای زنان حاصل می گردد نظیر کنگره نسوان شرق در تهران در 1311،ورود زنان به دانشگاه 1314 و تشکیل کانون بانوان 1315 و کشف حجاب همگی ناشی از اصلاحات از بالای شاهانه است نه جنبش زنان. در انتها از زنان شاعر این دورانها نام برده می شود: طاهره قره العین،زندخت شیرازی،شمس کسمایی،ژاله عامتاج قائم مقامی،فخرعظمی ارغون،پروین اعتصامی،مهرتاج رخشان، نیمتاج سلماسی.
منبع شناسی زنان و مشروطه:
-
هدفها و مبارزه زن ایرانی( از مشروطه تا پهلوی): محمد حسین خسروپناه
- جنبش حقوق زنان در ایران: الیز ساناساریان
- تذکره اندرونی: بنفشه حجازی
-حکایت دختران قوچان: افسانه نجم آبادی
- خاطرات تاج السلطنه: افسانه نجم آبادی
-انقلاب مشروطیت: ژانت آفاری
- اختناق ایران: مورگان شوستر
-تاریخ مشروطه: احمد کسروی
-تاریخ انقلاب مشروطیت ایران: مهدی ملک زاده
-انقلاب ایران 1905-1911: ایوانف
- ایران در راه مبارزه برای استقلال: ایوانسکی
- انقلاب اکتبر و ایران: ایراندخت ابراهیمی
- زنان و انقلاب مشروطه: عبدالحسین ناهید
- فصل زنان:شماره 6
- انجمنهای نیمه سری زنان در مشروطه: ژانت آفاری
-- نشریه نیمه دیگر با مطالب : " " کرونولوژی جنبش زنان در انقلاب مشروطه"،" تاملی در تقکر اجتماعی-سیاسی زنان در انقلاب مشروطه": ژانت آفاری ، " انقلاب مشروطه و " مساله زن" در مطبوعات انگلیس": منصور بنکداریان،" میرزا فتحعلی آخوندزاده و مساله زنان": شعله آبادی ،" چهره زن در جراید مشروطیت": روشنک منصور،"نقش زن بر متن مشروطیت": افسانه نجم آبادی
- ماهرخ کسمایی(مینویی):مهناز متین،ناصرمهاجر
-مشروطه و زنان شاعر: روح انگیز کراچی
- طاهره بر دار پرده از میان: مهناز متین
- چهرا طاهره قره العین از صدای خود او :امین بنانی
-زنان آزادیخواه ایرانی از طاهره قره العین تا پروین اعتصامی:نیلوفر بیضایی
- خاتون معارف ایران: سعید وزیری
- مدارس نسوان از آغاز تا سال 1314: رباب حسینی