روزهای سیاهی می گذرد و حکومتگران رژیم فاشیستی اسلامی، خوابِ روزهای سیاه تری را برای مردم ایران می بینند. فشار بسیار زیاد مطالبات مردم بر حکمرانان و ناکارآمدی دستگاه های ایدئولوژیک دولت در بازتولید مشروعیتی نیم بند برای رژیم، دستگاه های سرکوب رژیم را به در پیش گرفتن عریان ترین شیوه های جنایت و آدمکشی مجبور ساخته است و با این همه لبه ی تیزِ تیغ ها و دندان های درنده ی جنایتکاران در تماس مداوم با خون های ریخته شده ی بی گناهان هر روز کند تر و بی حاصل تر می شود. اما این به معنی امیدی واهی برای پیروزی انقلاب در کوتاه مدت نیست. رژیم فاشیستی اسلامی هنوز توان سرکوب خود را کاملاً از دست نداده و هنوز امتیاز ها و باج های فراوانی برای ارائه و چانه زنی با کشورهای مرکز دارد. از سویی دیگر حضور و عمل مستقیم توده های مردم در رخداد های چند ماه اخیر و روند تغییرات و رادیکالیزه شدن آنها در این مدت کوتاه، ضمن ایجاد امیدواری برای انقلاب، آموختنی های بسیاری برای نیروهای مترقی جامعه داشته و فرصت مناسبی برای گسترش ایده های آزادی خواهانه و سوسیالیستی فراهم آورده است.
معروف است که سرعت روند اتفاقات در سالهای 57 تا 60 به حدی زیاد بود که گروه های سیاسی از تحلیل رویداد ها بازمانده و بیشتر در حال واکنش به اتفاقات روزمره بودند. به نظر می رسد که در حال حاضر هم این اتفاق به گونه ای دیگر در حال تکرار است. روال جریانات در حال حاضر نیز اگر تندتر از 30 سال پیش نباشد، به احتمال زیاد کندتر از آن هم نیست. وجود رسانه های تازه ای مانند فضای سایبر و گروه های خبری و ماهواره ها نیز مزید بر علت می باشند. در این هنگامه، گروه های گوناگون و به اصطلاح احزاب چپ ناکارآمدی ساختاری و سازمانی و سردرگمی تحلیلی خود را بیش از پیش آشکار ساخته اند. طیفی رنگارنگ از توهم های دسته جمعی و گروهی، شامل بیماریِ معروف "ستاد انقلاب پنداری خود" که تاریخاً مجاهدین خلق رجوی را آلوده ساخته بود اما اکنون به گروه های چپ نیز سرایت نموده و قابل مقایسه با اعتماد به نفس سیاسی سعید الصحاف سخنگوی صدام حسین است؛ تا عرفان سیاسی و منزه طلبی که تاریخاً از زمان حمله ی مغول ها سابقه داشته و نتیجه ی تحلیل درست از بی توانیِ خود اما نا امیدی از امکان عمل و آینده ی تغییرات است؛ تا شکست طلبی و انحلال طلبی و خوش خیالی مزمنی نسبت به الاهیات رهایی بخش (با شعار انشاالله این بار دیگر گربه است) که دیگر به ویژگی تاریخیِ برخی گروه ها در ایران (که بعد از سی سال جنایت فاشیست های اسلامی دیگر به جای خنده دار بودن گریه دار است) تبدیل شده است. بحث مفصل تری از این مقولات در تحلیل رزا (رهایی زنان ایران) از شرایط فعلی وجود دارد و نیازی به تکرار آن نیست.
به طور خلاصه در ارزیابی گروه های جبهه ی خودی می توان گفت که نیرو های شناسنامه دار چپ ایران در 30 ساله گذشته مانند خاندان سلطنتی فرانسه که پس از ناپلئون برای مدت کوتاهی از انگلستان به فرانسه برگشتند و حکومت تشکیل دادند، نه چیزی یاد گرفته اند و نه حتی چیزی را فراموش کرده اند! بحث و جدل های بی پایان و بی حاصل در مورد درگیریهای 30 سال گذشته و فحاشی و غرغر های بی سرانجام به یکدیگر را بر احساسی گرایی و خاطره نویسی های نوستالژیک و سکتاریستی بیافزایید تا به فرمول معجونی که نیروهای چپ ایران را به قول گرامشی به ژنرال هایی بدون ارتش تبدیل نموده است دست یابید. باید توجه داشت که هدف این گزاره ها، نفی سرکوب و جنایات رژیم فاشیستی نیست اما با این وجود بدون اشتباه دیدن نیروهای جبهه ی خودی هم ساده انگاری و بی مسئولیتی است.
در این جا نه قصد دارم نگاهی بدبینانه و کلی داشته باشم و نه قرار است از نفی دیگر گروه ها پایه های اثبات گروهی دیگر را بنا کنم. بحث بر سر واقع بینی است. تلاش تمامی نیروهایی که در صد سال اخیر در ایران برای رسیدن به سوسیالیزم مبارزه نموده اند محترم بوده و تشکیل دهنده ی سیری تاریخی است که سازنده و زاینده ی نیروهای تازه ی چپ انقلابیِ ایران است. شکست های آنها شکست های ما و پیروزی های آنها پیروزی ها ما هستند اما هیچ گروهی نیز از انتقاد رفیقانه، کمونیستی و رادیکال ما در امان نخواهد بود. که، در فرایند مبارزه برای انقلاب، ما راه سخت تر یعنی نقد و استفاده از تجربیات پیشین به جای نفی کلی یا الگوبرداری قالبی را انتخاب نموده ایم. و امید است با اجتناب از اشتباهات پیشین، این بار راهی به سوی پیروزی انقلاب بیابیم. و این راه از کنش می گذرد نه از واکنش های کلی و گدایی سهمی اندک از نیروهای جبهه های دیگر.
این مقدمه ی طولانی برای شناخت وضعیت فعلی و فضایی که در آن مجموعه بحث های آتی شکل خواهد گرفت، ضروری بود. اما هدف اصلی ارائه ی این بحث ها فراهم آوردن تحلیلی مشخص از شرایط مشخص امروز ایران و خوانشی طبقاتی از رویداد های این روز ها است. این بحث ها نتیجه ی همفکری گروهی ما در رزا بوده و مسلماً به هیچ وجه ادعای تمام و کمال بودن آنها وجود ندارد. امید است که ارائه ی این بحث ها فرصتی برای همفکری رفیقانه و اصلاح اشتباهات تحلیلی ما و از این طریق بدست آمدن تحلیلی واقعی تر و در نتیجه کمونیستی تر فراهم آورد. برگردیم به موضوع؛ به طور خلاصه این مجوعه بحث ها باید پرسش های زیر را مورد توجه قرار دهند:
1. مدل اقتصادی رژیم فاشیستی اسلامی چیست؟
2. ارتباط ساختارهای سه گانه سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی ایران چگونه است؟
3. ماهیت طبقاتی گروه های درگیر در ایران چیست؟
4. تضاد های کوتاه و بلند مدت درونی حکومت ایران در کجا قرار دارند؟
5. ایدئولوگ های گروه های درگیر، چگونه ماهیت طبقاتی خود را بازنمایی می کنند؟
6. کشور های مرکز با درگیری های درونی ایران چه نسبتی دارند؟
7. طبقه ی کارگر در کجای این منازعات قرار دارد؟
8. چگونه می توان هژمونی طبقه ی کارگر را با استفاده از فرصت پیش آمده گسترش داد؟
9. رابطه جنبش های اجتماعی با حزب طبقه کارگر و انقلاب چگونه صورت بندی می شود؟
معروف است که سرعت روند اتفاقات در سالهای 57 تا 60 به حدی زیاد بود که گروه های سیاسی از تحلیل رویداد ها بازمانده و بیشتر در حال واکنش به اتفاقات روزمره بودند. به نظر می رسد که در حال حاضر هم این اتفاق به گونه ای دیگر در حال تکرار است. روال جریانات در حال حاضر نیز اگر تندتر از 30 سال پیش نباشد، به احتمال زیاد کندتر از آن هم نیست. وجود رسانه های تازه ای مانند فضای سایبر و گروه های خبری و ماهواره ها نیز مزید بر علت می باشند. در این هنگامه، گروه های گوناگون و به اصطلاح احزاب چپ ناکارآمدی ساختاری و سازمانی و سردرگمی تحلیلی خود را بیش از پیش آشکار ساخته اند. طیفی رنگارنگ از توهم های دسته جمعی و گروهی، شامل بیماریِ معروف "ستاد انقلاب پنداری خود" که تاریخاً مجاهدین خلق رجوی را آلوده ساخته بود اما اکنون به گروه های چپ نیز سرایت نموده و قابل مقایسه با اعتماد به نفس سیاسی سعید الصحاف سخنگوی صدام حسین است؛ تا عرفان سیاسی و منزه طلبی که تاریخاً از زمان حمله ی مغول ها سابقه داشته و نتیجه ی تحلیل درست از بی توانیِ خود اما نا امیدی از امکان عمل و آینده ی تغییرات است؛ تا شکست طلبی و انحلال طلبی و خوش خیالی مزمنی نسبت به الاهیات رهایی بخش (با شعار انشاالله این بار دیگر گربه است) که دیگر به ویژگی تاریخیِ برخی گروه ها در ایران (که بعد از سی سال جنایت فاشیست های اسلامی دیگر به جای خنده دار بودن گریه دار است) تبدیل شده است. بحث مفصل تری از این مقولات در تحلیل رزا (رهایی زنان ایران) از شرایط فعلی وجود دارد و نیازی به تکرار آن نیست.
به طور خلاصه در ارزیابی گروه های جبهه ی خودی می توان گفت که نیرو های شناسنامه دار چپ ایران در 30 ساله گذشته مانند خاندان سلطنتی فرانسه که پس از ناپلئون برای مدت کوتاهی از انگلستان به فرانسه برگشتند و حکومت تشکیل دادند، نه چیزی یاد گرفته اند و نه حتی چیزی را فراموش کرده اند! بحث و جدل های بی پایان و بی حاصل در مورد درگیریهای 30 سال گذشته و فحاشی و غرغر های بی سرانجام به یکدیگر را بر احساسی گرایی و خاطره نویسی های نوستالژیک و سکتاریستی بیافزایید تا به فرمول معجونی که نیروهای چپ ایران را به قول گرامشی به ژنرال هایی بدون ارتش تبدیل نموده است دست یابید. باید توجه داشت که هدف این گزاره ها، نفی سرکوب و جنایات رژیم فاشیستی نیست اما با این وجود بدون اشتباه دیدن نیروهای جبهه ی خودی هم ساده انگاری و بی مسئولیتی است.
در این جا نه قصد دارم نگاهی بدبینانه و کلی داشته باشم و نه قرار است از نفی دیگر گروه ها پایه های اثبات گروهی دیگر را بنا کنم. بحث بر سر واقع بینی است. تلاش تمامی نیروهایی که در صد سال اخیر در ایران برای رسیدن به سوسیالیزم مبارزه نموده اند محترم بوده و تشکیل دهنده ی سیری تاریخی است که سازنده و زاینده ی نیروهای تازه ی چپ انقلابیِ ایران است. شکست های آنها شکست های ما و پیروزی های آنها پیروزی ها ما هستند اما هیچ گروهی نیز از انتقاد رفیقانه، کمونیستی و رادیکال ما در امان نخواهد بود. که، در فرایند مبارزه برای انقلاب، ما راه سخت تر یعنی نقد و استفاده از تجربیات پیشین به جای نفی کلی یا الگوبرداری قالبی را انتخاب نموده ایم. و امید است با اجتناب از اشتباهات پیشین، این بار راهی به سوی پیروزی انقلاب بیابیم. و این راه از کنش می گذرد نه از واکنش های کلی و گدایی سهمی اندک از نیروهای جبهه های دیگر.
این مقدمه ی طولانی برای شناخت وضعیت فعلی و فضایی که در آن مجموعه بحث های آتی شکل خواهد گرفت، ضروری بود. اما هدف اصلی ارائه ی این بحث ها فراهم آوردن تحلیلی مشخص از شرایط مشخص امروز ایران و خوانشی طبقاتی از رویداد های این روز ها است. این بحث ها نتیجه ی همفکری گروهی ما در رزا بوده و مسلماً به هیچ وجه ادعای تمام و کمال بودن آنها وجود ندارد. امید است که ارائه ی این بحث ها فرصتی برای همفکری رفیقانه و اصلاح اشتباهات تحلیلی ما و از این طریق بدست آمدن تحلیلی واقعی تر و در نتیجه کمونیستی تر فراهم آورد. برگردیم به موضوع؛ به طور خلاصه این مجوعه بحث ها باید پرسش های زیر را مورد توجه قرار دهند:
1. مدل اقتصادی رژیم فاشیستی اسلامی چیست؟
2. ارتباط ساختارهای سه گانه سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی ایران چگونه است؟
3. ماهیت طبقاتی گروه های درگیر در ایران چیست؟
4. تضاد های کوتاه و بلند مدت درونی حکومت ایران در کجا قرار دارند؟
5. ایدئولوگ های گروه های درگیر، چگونه ماهیت طبقاتی خود را بازنمایی می کنند؟
6. کشور های مرکز با درگیری های درونی ایران چه نسبتی دارند؟
7. طبقه ی کارگر در کجای این منازعات قرار دارد؟
8. چگونه می توان هژمونی طبقه ی کارگر را با استفاده از فرصت پیش آمده گسترش داد؟
9. رابطه جنبش های اجتماعی با حزب طبقه کارگر و انقلاب چگونه صورت بندی می شود؟
ن. سپهری(رهایی زنان ایران)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر