۲۶ مرداد ۱۳۸۸

یادداشت هایی برای یک راهبرد سوسیالیستی 4

در ادامه بحث های پیشین به موضوعی کلیدی برخوردیم که نیاز به توضیح جامعی دارد. این موضوع عبارت است از نحوه ی حفظ و بازتولید هژمونی بورژوازی سنتی بر بلوک طبقاتی ذکر شده که شامل خرده بورژوازی مدرن هم می گردد. این بازتولید که توسط ایدئولوگ و گروه های متفاوتی از مناظر گوناگون صورت می گیرد در نهایت در خدمت جلوگیری از تشکیل بلوک انقلابی، یعنی اتحاد پرولتاریا و خرده بورژوازی نوین و هژمونی یافتن پرولتاریا است. نکته ی جالب تر همکاری و همدلی در میان هر دو بلوک متخاصم موجود برای سرکوب هر گونه ایده ی مترقی و انقلابی که اساس نظم و نظام فعلی را زیر سوال ببرد است. البته این همکاری تیمی میان بورژوازی نوین و سنتی در برخی موارد با نوعی تقسیم کار نیز همراه است. این سرکوب که در بخش ایدئولوژیک با محوریت بورژوازی سنتی و در بخش سیاسی با محوریت بورژوازی مدرن انجام گرفته در حالی اتفاق می افتد که هر دو گروه نیز با تأیید یا سکوت بر کار هم نظاره می کنند. برگردیم به به تعینات ایدئولوژیک بلوک های متخاصم. ابتدا اجازه دهید مختصری در مورد ایدئولوژی بحث نماییم.
واژه ی ایدئولوژی در دویست سال اخیر بسیار مناقشه برانگیز بوده است. و در طی زمان هم معانی مثبت و هم تلقی های منفی و هم برداشت های خنثی از آن صورت گرفته است؛ همچنان که گاهی ایدئولوژی را در سطح خودآگاه (مانند مجموعه ی از آگاهی ها که کاذب یا صادقند) مثلاً در کار مارکس یا لوکاچ، یا در سطح ناخودآگاه (مانند مجموعه ی از پیش فرض های ذهنی که بنیانِ اندیشه اند) مثلاً در کارهای آلتوسر و پولانزاس و یا در حوزه ی عمل (مانند رفتار بر اساس نظم سرمایه داری با وجود باور به نادرست بودن آن) مثلاً در کارهای ژیژک در نظر می گیرند. هر چند که هر کدام از این برداشت ها می توانند گزاره ها و شواهدی در رویداد های معاصر ایران برای اثبات تعریف خود بیابند اما اجازه دهید برای حفط یکپارچگی بحث با گفتارها پیشین در اینجا هم از برداشت آلتوسر استفاده نماییم. اما آلتوسر در مورد ایدئولوژی چه می گوید؟
آلتوسر ایدئولوژی را در سطح گزاره های بنیادینی که مبنای شکل گیری اندیشه و به زبان دیگر پیشفرض های اندیشیدن و به تبع آن عمل کردن هستند در نظر می گیرد. اصطلاحاً، ایدئولوژی در نظر آلتوسر در حوزه ی ناخودآگاه قرار دارد. یعنی اساساً سوژه های ساخته شده توسط ایدئولوژی بر ایدئولوژیک بودن خود آگاهی ندارند. برای مثال در هندسه ی اقلیدسی، این که از هر دو نقطه تنها یک خط راست می گذرد از پیش فرض های هرگونه اثبات هندسی است. و گزاره های شکل دهنده ی ایدئولوژی نیز به همین گونه شکل دهنده ی اگزیوم های اندیشه اند. مثلاً این گزاره که "دوران انقلاب ها دیگر به پایان رسیده است." می تواند مبنای شکل گیری تفکرِ تغییری باشد که لزوماً در رادیکال ترین حالت، تنها به تجویز اصلاحاتی بی خاصیت و فرجام منجر خواهد گشت. همچنین سوژه های ساخته شده بر اساس این ایدئولوژی، به پایان رسیدن عصر انقلاب ها را به عنوان یک حقیقت مورد قبول همه انسان ها در نظر گرفته و به ریشه های شکل گیریِ این گزاره در ذهن خود، توجه نمی نمایند. این گونه است که آلتوسر در مورد سطح ناخودآگاه ایدئولوژی سخن می گوید. حال می توانیم اندکی از نردبان انتزاع پایین تر آمده و در مورد دستگاه های ایدئولوژیک دولت سخن بگوییم. آلتوسر کار ویژه ی این دستگاه ها را سرکوب نهادینه شده و کمک به بازتولید روابط طبقاتی و استثماری در جامعه می داند. دستگاه های ایدئولوژیک در نظام سرمایه داری معاصر شامل نظام آموزش، رسانه ها، خانواده، احزابِ سیاسی، کلیسا و .. هستند. برگردیم به ایران، اگر گزاره ی مشهور آلتوسر در مورد دولت را در نظر داشته باشیم که بر اساس آن دولت برابر است با دستگاه سرکوب به علاوه ی دستگاه ایدئولوژیک، بهتر می توانیم تقسیم کار ذکر شده در بالا را برای سرکوب گروه ها و اندیشه ی چپ به طور کلی در ایران دریابیم. نمودار اول نشان دهنده ی تقسیم کار میان بلوک های تعریف شده در بحث های پیشین برای سرکوبی بلوک انقلابی، یعنی اتحاد خرده بورژوازی نوین و طبقه ی کارگر است. در حالی که نهاد های نظامی-مافیایی-اقتصادی بورژوازی نوین مانند سپاه، وظیفه ی حذف فیزیکی، بگیر و ببند و سرکوب سیاسی در جامعه را بر عهده دارند؛ بلوک بورژوازی سنتی با رسانه های داخلی به اصطلاح منتقد نظامش مانند روزنامه های اصلاح طلب، پشتیبان های بین المللی اش مانند بی بی سی و ایدئولوگ های رنگ رنگی که در آینده بیشتر در موردشان خواهیم گفت، وظیفه ی سرکوب ایدئولوژیک و جلوگیری از هژمونی یافتن گروه های رادیکال را به عهده گرفته و همچنان به نحو احسن به انجام می رساند. قابل ذکر است که این تقسیم کار، تنها نقش برجسته تر هر کدام از دو بلوک در بخش های مختلف فرایند سرکوب را نشان می دهد و گر نه هر دو گروه در هر دو نوع سرکوب مشارکت دارند اما محوریت در هر بخش با یکی از دو گروه است. یعنی سپاه هم به صورت نهادینه شده سرکوب ایدئولوژیک می نماید اما محور سرکوب ایدئولوژیک بلوک انقلابی نیست.


در مورد سرکوب سیاسی و حذف فیزیکی نیروهای رادیکال و مترقی در تاریخ مبارزات ایران، هم آمارهای مستند و هم سوگنامه های مفصلی در سنت چپ ایرانی وجود دارد. اساساً از عجز و لابه و فحاشی های گروه های چپ ایرانی که بگذریم، این تنها بخش دیگری است که انصافاً در مورد آن کاری انجام داده اند. پس اجازه دهید ما در این گفتار بر سرکوب ایدئولوژیک و نظام مند اندیشه ی انقلابی رادیکال در ایران تمرکز کنیم. پس برگردیم به ایدئولوژی. هجمه ی ایدئولوژیک گسترده در سه دهه ی اخیر و به ویژه پس از سرکوب نیروهای میلیتانتِ چپ در ایران نقش بسیار موثری در شکل دهیِ بلوک طبقاتی ذکر شده با هژمونیِ بورژوازی سنتی ایران ایفا نموده است. باید توجه داشت که این هژمونی ایدئولوژیک هم منشاء داخلی داشته و هم با جریانات بین المللی تقویت شده است. در مورد سرچشمه های خارجی مانند فروپاشی اردوگاه و انحراف کشورهای مانند چین و ویتنام که جریاناتِ چپ معطوف به خارج را فلج نموده و زمینه ی جهانی برای توهمات ایدئولوژیکی مانند پایان جهان را فراهم ساخت به اندازه ی کافی سخن گفته شده است. پس اجازه دهید در ادامه در مورد سرچشمه های داخلی و یا تعینات داخلیِ منابع ایدئولوژیک خارجی بحث نماییم.
برای ردگیری سرکوب ایدئولوژیک در ایران باید جنبه های گوناگون آن را از هم جدا نماییم. برای شروع در حوزه ی رسانه ها می تواند از همکاری کاملی که در این زمینه میان رسانه های اصلاح طلب و رسانه های امپریالیستی مانند بی بی سی و صدای آمریکا نام برد. هر دو گروه ضمن ذکر مصیبت های افسانه ای در مورد تجربه ی اردوگاه و تقلیل سوسیالیسم به آنچه حاکم بر اردوگاه بوده و تقلیل تمام آن تجربه ی تاریخی به دوران حکومت استالین بر اتحاد شوروی، وظیفه ی ترساندن توده های مردم از شکل گیری دوباره ی انقلاب سوسیالیستی را ایفا می نمایند (برای مثال مراجعه کنید به مصاحبه های اخیر عباس عبدی و یا نحوه ی پوشش خبر سقوط توپولف ها). از سوی دیگر احزاب سیاسی اصلاح طلب با سرکوب حرکات انقلابی به جرم افراطی گری با در حوزه ی سندیکالیسم متوقف کردن جنبش های اجتماعی نظیر حرکت صنفی معلمان و جنبش دانشجویی هرگونه رادیکالیسم را در نطفه خفه نموده و یا از عمال خود برای جهت دادن به جنبش های دموکراتیک استفاده می نمایند (ارتباط حزب مشارکت با جنبش زنان و متلاشی نمودن دفتر تحکیم بعد از نفوذ نیروهای چپ نمونه های بارز این موضوعند). و در صورت عدم توان برای جهت دادن به جنبش های اجتماعی، زمینه ی سرکوب آن را توسط بلوک رقیب فراهم می آورند (برای مثال مقالات قوچانی در مجله ی شهروند امروز در مورد رشد چپ گرایایی در میان دانشجویان و لزوم برخورد مقامات امنیتی با آن). همچنان که حتی برای فحاشی به یکدیگر نیز از تجربه ی اردوگاه استفاده می نمایند (بیانیه های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و منتظری در مورد دادگاه های اخیر). ایدئولوگ های این بلوک در حوزه ی فرهنگ با تقلیل نگاه چپ به فرهنگ و هنر، به رئالیسم سوسیالیستی و نگاه ژدانفی، هرگونه ایده ی هنر متعهد را به شدت سرکوب می نمایند. دیگر ایدئولوگ ها در حوزه ی سیاسی با تقدس بخشیدن به دموکراسی بورژوایی و اصلاحات اجتماعی دیکتاتوری پرولتاریا را در ردیف حکومت های تمامیت خواه قرار داده و برای شرح آن به کتاب 1984 ارجاع می دهند و ...
. شرح این مجموعه ی کار تیمی، بسیار وقت گیر خواهد بود. اما باید توجه داشت که عملکرد نیروهای چپ ایرانی نیز در دامن زدن به این مجموعه بی تأثیر نبوده و اصولاً از دستگاه ایدئولوژیک بورژوازی انتظاری جز این نمی رود که این گونه عمل کنند؛ اما این موضوع نباید باعث فراموشی عملکرد فضاحت بار نیروهای چپ ایرانی برای مقابله با این سرکوب سیستماتیک باشد. بگذریم. سیاهه ی ذکر شده در بالا فقط به منظور آمادگی ذهنی خواننده برای مطرح نمودن گزاره های شکل دهنده ی سرکوب ایدئولوژیک نیروهای رادیکال در ایران است. اجازه دهید در پایان با احتیاط این گزاره ها را لیست کنیم.
1. عصر انقلاب ها دیگر به پایان رسیده است! پایان جهان!
2. انقلاب یعنی خشونت کور! انقلاب یعنی دادگاه و اعدام!
3. سوسیالیسم یعنی شوروی در دوران استالین!
4. سوسیالیسم یعنی نگاه ایدئولوژیک داشتن! حکومت های توتالیتر یعنی فاشیسم و کمونیسم!
5. دیکتاتوری پرولتاریا یعنی 1984 اورول!
6. هنر در سوسیالیسم یعنی رئالیسم سوسیالیستی از نگاه ژدانف! هنر تنها برای هنر معنی دارد!
7. سوسیالیسم در تقابل با آزادی است! یا سوسیالیسم یا آزادی!
8. انقلاب محکوم به شکست است! اردوگاه عظیم شوروی هم فرو پاشید!
9. سوسیالیسم یعنی تقسیم فقر! سوسیالیسم یعنی کوپن!
10. سوسیالیسم یک موضوع اقتصادی است و با مطالبات جنبش های اجتماعی هیچ ارتباطی ندارد!
11. سوسیالیسم در تولید منجر به ناکارآمدی می شود. سوسیالیسم یعنی توپولف!
ادامه دارد...

ن.سپهری از گروه رزا

۱ نظر:

  1. سلام.

    متاسفانه این گزینه های 1 تا 11 دقیقا همان چیزیست که مردم عادی و حتی تحصیل کرده ها باور دارند.

    حالا راه حل چیست؟ بسیار پیش آمده که در بحث با یک فرد، نگفتم کمونیستم، فقط به خاطر اینکه رو بر نگرداند... . کمونیسم و سوسیالیسم را نمی شناسند و با چیزی که نمی شناسند دشمن اند!

    پاسخحذف