۸ شهریور ۱۳۸۸

یادداشت هایی برای یک راهبرد سوسیالیستی5

در بخش های پیشین مدلی طبقاتی برای فهم جامعه معاصر ایران، که آن را سرمایه داری کژدیسه نام نهاده ایم، فراهم آمد. همچنین بلوک طبقاتی انقلاب را که شامل اتحاد پرولتاریا و خرده بورژوازی نوین و به رهبری حزب طبقه ی کارگر بود معرفی نمودیم. آشکار است که در وضعیت فعلی هیچ گروه چپی در ایران نمی تواند ادعا کند که حزب طبقه ی کارگر و کارگزار انقلاب است. اگر ذره ای شبهه در نبود یک جریان چپ قوی و تأثیرگذار که می تواند ادعای رهبری بلوک انقلابی را در ایران بر عهده گیرد وجود داشت، با حوادث پیش آمده در دو ماهه ی اخیر این موضوع قطعاً بر طرف شده است. لازم به یادآوری است که در بخش های پیشین توضیح دادیم که در حال حاضر طبقه ی خرده بورژوازی نوین تحت هژمونی بورژوازی سنتی بوده و برای تشکیل بلوک انقلابی باید در گام اول این اتحاد شکسته شده و تا در ادامه اتحاد با طبقه ی کارگر ممکن گردد. اما چگونه می توان در شرایط فعلی بلوک میلیتانتِ بورژوازی سنتی را در هم شکسته و به سوی انقلاب نزدیک گشت؟ در گفتار پیش رو تلاش می کنیم از طریق این بحث، به رابطه ی میان جنبش های اجتماعی (دموکراتیک) و حزب انقلابی نزدیک شده و با توجه به نبود حزب فراگیر و رادیکال در شرایط موجود، راهکارهایی را برای نزدیک شدن به آن در آینده ارائه نماییم.
در دهه های اخیر با ضعیف شدن سازمان ها و احزاب کارگری در سراسر جهان که با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی به نوعی مرحله ی مهمی از تاریخ مبارزه ی کمونیستی تکمیل شد، جنبش های گوناگونی با اهداف مختلف، دست بالا را در عرصه ی مبارزه ی اجتماعی به دست آوردند. از جمله ی این جنبش ها می توان به جنبش زنان، محیط زیست، دانشجویان و جنبش های ضد نژاد پرستی اشاره نمود. در مورد گروه های مرتبط با مسأله ی ملی باید در جایی دیگر و به صورتی کامل تر سخن گفت. به نظر ما بدنه ی اصلی را در تمامیِ این جنبش ها، طبقه ی خرده بورژوازی نوین تشکیل می دهد. اجازه دهید برای اشاره به مجموعه ی این جنبش ها از واژه ی جنبش های دموکراتیک استفاده نماییم. زیاد دور نشویم، برگردیم به شرایط ایران. در ایران هم بعد از پشت سر گذاشتن سرکوب دژخیمانه ی مبارزان چپ در دهه ی شصت و با گشایش محدود در فضای سیاسی در دهه ی هفتاد، شاهد برآمدن حرکت هایی در حوزه ی زنان، اقشاری از خرده بورژوازی نوین مانند معلمان، نطفه هایی از فعالان سندیکاییِ کارگری و حوزه ی حقوق کودکان بودیم. این جنبش های دموکراتیک توانستند بخشی از پتانسیل تغییر اجتماعی را در اشکال مختلفی مانند گروه های نیمه مخفی، سازمان های غیر دولتی و ... متشکل ساخته و کانالیزه نمایند.
رویکرد گروه های چپ ایرانی به این جنبش های دموکراتیک در ایران بسیار گوناگون است؛ از حمایت و نفوذ برای هدایت گرفته تا مخالفت و تلاش برای منزوی نمودن آنها. اجازه دهید تا مرور مختصری بر این مواضع داشته باشیم. گروه هایی چپی که نگاهی اصلاح گرانه به تغییرات ایران دارند سعی نمودند تا با گسترش نفوذ در این جنبش ها، نزدیکی لازم با اصلاح طلبان داخلی را برای فراهم آوردن بدنه ی اجتماعی مبارز در جهت اهداف خود ایجاد نمایند. سرانجام این رویکرد با شکست کامل فرایند اصلاحات در ایران از سال 1384 و به دنبال آن تا کنون سبب فروپاشیدن افق های ترسیم شده برای این گروه ها بود. از دیگر سو برخی جریانات با توجه به عدم توان تأثیر گذاری و عدم درک اهمیت جنبش های اجتماعی در تاریخ معاصر ایران سعی در تئوریزه نمودن انفعال سیاسی خود داشته و با دادن حکم های کلی هرگونه حرکت در راستایی غیر از پرولتاریایی ناب (لابد شبیه اسلام ناب محمدی) را بی ارتباط با حرکت به اصطلاح حزب پیشتاز خود دانسته و با برچسب هایی مانند جنبش بورژوایی، سندیکالیستی و یا خرده بورژوایی به تحقیر آنها پرداختند. البته جا دارد در انتهای این طیف از گروه های متوهمی که هر اعتراضی در جامعه را به نفع خود مصادره می کنند هم، برای تلطیف فضا، یادی کنیم. این گروه ها با افتادن در دام سرنگونی طلبی و با عدم تشخیص افتراقات و تفاوت جایگاه های اجتماعی جنبش های دموکراتیک، تنها به صرف اعتراض به شرایط موجود سعی در ایجاد امیدهای کاذب داشته و دارند. سابقه ی اینگونه رفتارها در تاریخ مجاهدین بسیار است. بگذریم. به عنوان یک نمونه ی مناسب، می توان از برخورد گروه های مختلف چپ با کمپین یک میلیون امضا چیزهای بسیاری آموخت. بحث های تکمیلی در این مورد را رفقای دیگر رزا در نقد عملکرد کمپین یک میلیون امضا به خوبی مطرح و جمع بندی نموده اند و نیازی به تکرار آن در این گفتار نیست.
به نظر ما برای بررسی عملکرد و کارکرد های جنبش های دموکراتیک در ایران باید شرایط مبارزه در ایران را هم مد نظر قرار داد. علاوه بر سرکوب شدید سیاسی و ایدئولوژیک جریانات چپ که در بخش های پیشین به طور خلاصه به آن اشاره ای شد، باید به وجود بلوک متحد خرده بورژوازی مدرن و بورژوازی سنتی، هژمونی ایدئولوژیک بورژوازی سنتی و عدم وجود حزب فراگیر و رادیکال طبقه ی کارگر نیز توجه نمود. وظیفه ی کادرهای کمونیست را تنها در پرتوی این موارد است که می توان به درستی درک نموده و اجرایی کرد. نباید تنها با قضاوت فرمی و تجویز یک فرم کلیشه به تمامی مبارزات در تاریخ و جغرافیای جهان، موجبات سرخوردگی یا توهم مبارزان را فراهم آورد. نگاه ما به حزب به عنوان شهریار نوین (گرامشی) و یا واسطه مادیت یافتن سوژه ی طبقاتی (لوکاچ) در این زمینه است که معنا می یابد. با تمام این حرف ها برای بحث مشخص نظری در این مورد باید کمی از نردبان انتزاع بالا رفت. به جنبش های دموکراتیک در ایران نباید به عنوان جایگزین حزب و یا در تعارض با حزب طبقه ی کارگر نگریست. این جنبش های در عرصه های گوناگون، در صورت رادیکالیزه شدن، می توانند موجبِ مادیت یافتن جنبه های مختلفی از جامعه ی سوسیالیستی باشند. پس نفوذ و هژمونی یافتن کادرهای کمونیست برای رادیکالیزه نمودن این جنبش ها (همانطور که لنین نیز با هوشمندی خاص خود اشاره دارد) از اهمیت بالایی برخوردار است. به زبان دیگر، کادر های کمونیست و روشنفکران ارگانیک طبقه ی کارگر (گرامشی) باید به تمام متحدان خود در بلوک انقلابی نشان دهند که رسیدن به اهداف نهایی آنها در چهارچوب های تنگ و سرکوبگر نظام سرمایه داری ممکن نخواهد بود. و این گونه است که می توان اتحادی را که مد نظر است برای مثال بین فعالیت سندیکالیستیِ معلمان و حرکت های رادیکال کارگری در ایران ایجاد نمود. یعنی با شناسایی هویت مستقل طبقاتی و در همان حال افق های مشترک در بلوک انقلابی. و نه با کارگر خواندن تمام مزد بگیران! و نه با بورژوایی دانستن هر جنبشی در حوزه ی زنان و تحلیل هایی سطحی از این دست. شناسایی جایگاه طبقاتی مختلف جنبش های دموکراتیک همانطور که پولانزاس هم به خوبی اشاره می کند، باعث هوشیاری در برقراری اتحاد انقلابی است؛ یعنی همانطور که امکان همراهیِ خرده بورژوازی مدرن است، امکان گسست نیز وجود دارد. این گونه است که نه اتحاد باعث توهم می گردد و نه گسست باعث سرخوردگی.

اجازه دهید باز هم تأکید نماییم که این جنبش های دموکراتیک، در صورتی هژمونی یافتن نیروهای چپ نه تنها می توانند ابزار تشکیل بلوک انقلابی و اتحاد با پرولتاریا باشند، بلکه خود، ترجمان ایده های اصلی سوسیالیسم در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی انسان نیز هستند. سوسیالیسم نمی تواند و نباید نسبت به ستم های جنسیتی و یا تخریب محیط زیست و ... بی توجه باشد. و مادیت یافتن حزب طبقه ی کارگر در این عرصه ها از طریق جنبش های دموکراتیک ممکن است. در واقع این جنبش ها در صورت اتخاذ رویکردهای رادیکال، امتداد منطقیِ حزب طبقه ی کارگر هستند. از دیگر سو باید توجه نمود در شرایطی که جنبش های دموکراتیک تحت هژمونی کادرهای کمونیست نباشند و اگر تنها به صورت اتحادی سست و موردی به موضوع تشکیل بلوک انقلابی نگرسته شود، حاصل کار جبهه ای با پرچم رنگین کمانی است که حداقل تاریخ صد ساله ی اخیر ایران نشان می دهد که حتی در صورت پیروزیِ این جبهه نیز، سهم طبقه ی کارگر سرکوب و کشتار است (1332، 1357 و ...). پرچمِ انقلاب تنها یک رنگ دارد! سرخ! و این پرچم، ترسیم کننده ی افقی است که به جامعه ای بدون ستم و استثمار منجر می گردد. انقلاب سوسیالیستی باید تمام ستمکشان را از هرگونه ستم آزاد نماید و این گونه است که تمام تلاش های رادیکال برای رفع انواع ستم ها و بیعدالتی ها در فرایند انقلاب جایگاهی مهم خواهند داشت و اگر جز این باشد، معنای سوسیالیسم را در محدوده های تنگِ نگاه خود فرو کاهیده ایم.
ادامه دارد...

ن. سپهری از رزا (رهایی زنان ایران)

۲ نظر:

  1. سلاو دوست عزیز ! لینک شدید ! لظفا شما هم ما را با نام وبلاگ فرهنگی هنری سیاسی فانرال لینک کنید....

    پاسخحذف
  2. رفیق گرامی،
    می توانید لطفا بگویید که مشخص و کنکرت خرده بورژوازی نوین در ایران چیست و بورژوازی سنتی کدام است. به پولانزاس اشاره می کنید، باز می خواهم بدانم که پولانزاس درباره چه چیزی مشخصا صحبت می کند و شما بر پایه چه مولفه هایی طبقه یا گروه اجتماعی بدین نام را در ایران یافته اید. آیا داده های میدانی در این زمینه موجود و قابل دسترسی است؟ آیا کسانی دیگر هم در مورد ایران یا هر جای دیگر دنیا به وجود این خرده بورژوازی نوین قائلند و اگر آری اینان کیانند. من تنها یک نویسنده بریتانیایی را می دانم که در مورد خاور میانه و اسلام سیاسی چیزی در این مایه و برای نشریه ی تروتسکیستی نوشته بود.
    توضیح تان بسیار روشنگر خواهد بود و مرا به درک بهتر معضلی که می خواهید روشن کنید، یاری خواهد داد. اگر لطف کنید، سپاسگزار خواهم بود.

    پاسخحذف