۵ آذر ۱۳۸۸

پیش به سوی مبارزه با خشونت سازمان یافته

امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی مقابله با خشونت علیه زنان می رویم که خشونت، آن هم در صورت سازمان یافته اش، بیش از هر زمان دیگر چهره خود را عیان ساخته است. اگر چه خشونت بنا به تعاریف رایج، نمودهای متفاوتی دارد و از خشونت خانگی گرفته تا خشونت نمادین، خشونت بر بدن، خشونت کلامی و روانی، سیاسی و حتی اقتصادی را می توان به عنوان مصادیق خشونت برشمرد و از همین رو مبارزه و مقابله با خشونت نیز سطوح مختلفی از سطح فردی تا ساختاری را در بر می گیرد اما به طور قطع در شرایط فعلی مبارزه با مصادیق خشونت سازمان یافته که در دل نظم سرمایه سالار کنونی جای دارد از هر زمان دیگر موجه تر و مبرم تر است. خشونت سازمان یافته شامل تمامی مصادیق و اشکال خشونت است که در راستای منافع نظم موجود سرمایه- جنسی به کمک ابزارهای ایدئولوژیک و سرکوب بر جامعه اعمال می شود. البته زنان تنها قربانیان خشونت سازمان یافته نبوده و نخواهند بود، با این حال همچنان که در روند فعلی جهانی فقر زنانه می شود، خشونت نیز زنانه می شود و این بدان معناست که سیستم سرکوب نیز بیش از همه قربانیان خود را از میان زنان بر می گزیند. دولت سرمایه به عنوان تنها نهاد اعمال مشروع خشونت، متولی برقراری چنین نظمی است و برای رسیدن به این مقصود تمامی نهادها و ابزارهای خود را در حوزه های مختلف اعم از خانوادگی، دینی ، سیاسی، آموزشی و غیره بسیج کرده و به کار می گیرد.

یکی از مهمترین مصادیق عام و جهان شمول خشونت سازمان یافته نظام سرمایه سالار خشونت اقتصادی بر علیه زنان است. نتایج سیاست های نئو لیبرالیستی و تعدیل اقتصادی کنونی پیامدی جز تشدید خشونت بر علیه زنان نداشته است. کاهش خدمات اجتماعی، افزایش بیکاری،کاهش دستمزدها،کاهش امنیت شغلی و سایر وجوه این سیاست ها به تبعیض علیه زنان و در نتیجه افزایش خشونت علیه آنها انجامیده است؛ زنان را از آموزش و خدمات بهداشتی محروم کرده و تنش در خانواده را به دلیل فشارهای روانی ناشی از بیکاری و فقدان رضایت شغلی افزایش داده است و این یعنی خشونت سازمان یافته اقتصادی علیه زنان.

خشونت سازمان یافته که بنا بر آنچه عنوان شد همه ویژگی های یک نظام پدر سالار سرمایه مدار را نیز داراست در هر جامعه و بر حسب شرایط و اقتضایات آن ضمن داشتن اشکال مشترک همچون خشونت اقتصادی- از وجوه متفاوتی برخوردار است. در حالیکه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری وجه نمادین و ایدئولوژیک خشونت و به تبع آن خشونت بر علیه زنان بارز تر است در جامعه ای چون جامعه ایران علاوه بر صورت های ایدئولوژیک و به دلیل ناتوانی این شکل از خشونت در حفظ نظم سرمایه جنسی، خشونت عریان و مبتنی بر دستگاه های سرکوب همچنان کاراست.

در عین حال کاربرد صورت عیان خشونت در دوره های بحران و تزلزل ساخت سیاسی بیش از هر زمان نمود می باید. بی دلیل نیست که تجاوز جنسی به عنوان مهمترین ابزار اعمال سرکوب و شکنجه در ایران به ویژه در دوره هایی که حاکمیت دچار بحران مشروعیت است مورد استفاده قرار می گیرد. در چند ماهه اخیر و همزمان با شدت گرفتن اعتراضات مردمی بر علیه حاکمیت - علاوه بر صورت های همیشگی خشونت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی- شاهد تشدید اعمال خشونت سازمان یافته بوده ایم. برخورد سبعانه با معترضین حوادث اخیر در خیابان به ویژه بر زنان، افزایش فشار بر زندانیان اعم از سیاسی و غیر سیاسی از طریق صدور احکام سنگینی چون اعدام گرفته تا شکنجه و تجاوز به زندانیان و اخیراً گزارش های منتشر شده در خصوص خشونت مضاعفی که بر زندانیان زن اعمال می شود و البته تازگی نیز ندارد- در کنار خشونت ساختاری و همیشگیِ اقتصادی، قضایی و اجتماعی بر زنان- مواردی از تشدید اعمال خشونت سازمان یافته در ایران کنونی است. در چنین شرایطی که هجمه خشونت حاکمیت رو به فزونی گذاشته است عده ای با ایده ها و شعارهای عوام فریبانه و سطحی و با تکیه بر به زعم ایشان اخلاق و صفات زن مدارانه چنین القاء می کنند که مبارزه علیه خشونت بر زنان مبارزه ای مسالمت آمیز و در چارچوب نظم فعلی بوده و لذا دارای خصلتی رفرمیستی است. در این نگرش عوامانه به خصلت سیاسی و اشکال سازمان یافته آن که مبارزه در سطح نظام سیاسی را برای به چالش کشیدن این خشونت در عرصه های مختلف ضروری می سازد توجه نمی شود. غافل از آنکه مبارزه با خشونت سازمان یافته به عنوان مهمترین مصادیق خشونت بر علیه زنان مبارزه و مواجهه با کلیت نظام سیاسی را طلب می کند و تنها در سایه چنین نگاه و رویکردی کل نگر است که می توان گام های عملی در این راستا برداشت.

بر همین اساس معتقدیم روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می تواند و باید به عنوان یکی از مهمترین مناسبت ها در تقویم جنبش زنان در جهان و به ویژه در ایران -ضمن بازتعریف مفهوم خشونت و مهمترین مصادیق آن- مورد توجه قرار گیرد. در شرایط فعلی ایران تاکید بر مبارزه بر ضد خشونت سازمان یافته بر علیه زنان نه یک حرکت سکتاریستی و رفرمیستی از جانب فعالین زن بلکه پیوند دهنده مبارزات اجتماعی و سیاسی توده مردم از جمله زنان جامعه است. همچنان که آزادی زنان معیار آزادی جامعه است، میزان و شکل خشونت بر زنان نیز می تواند معیار و محک مناسبی برای سنجش میزان اختناق و سرکوب در یک جامعه باشد و به تبع آن مبارزه همه جانبه و رادیکال بر علیه سرکوب و خشونت اعمال شده بر زنان هم بخشی از مبارزه با نظام سرمایه داری پدرسالار است

در همین راستا رزا در شرایط فعلی و در چارچوب استراتژی سوسیالیستی خود، مبارزه و پی گیری در جهت تحقق موارد زیر را از مهمترین برنامه های جنبش مردمی می داند:

· شناسایی و تلاش برای تعطیلی تمام بازداشتگاهها و زندان های مخفی،غیر قانونی، غیر مجاز و غیر استاندارد

· مبارزه حقوقی- سیاسی در جهت لغو تمامی قوانینی که نمود خشونت سازمان یافته دولتی بر علیه زنانند( سنگسار،حدود، اعدام) و همچنین قوانینی که به خشونت نظام مند علیه زنان دامن می زند( مثل مجاز بودن قتل مهدورالدم، اصل تمکین، قانون مجاز کردن قتل ناموسی/ ماده 63 قانون مجازات اسلامی)

· تلاش برای افشا کردن اهداف و ماهیت سیاست های تعدیل اقتصادی و پیامدهای آن برای اقشار ضعیف تر و تشدید خشونت بر علیه زنان

· شناسایی قربانیان تجاوز و خشونت سازمان یافته جنسی ، پر داخت غرامت به آنها و محاکمهء آمران و عاملان تجاوز در زندانها

· ایجاد خانه های امن به منظور حمایت از قربانیان خشونت در سطوح مختلف.

· مبارزه در جهت زدودن تمامی مظاهر فرهنگی که از طریق ارائه تصویری فرودست از زنان ، زمینهء خشونت علیه زنان را فراهم می سازد.

· تلاش برای برچیدن تمامی دستگاههای سرکوب بر علیه زنان ( گشت ارشاد، امر به معروف و نهی از منکر، بسیج)

· مبارزه برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی ، عقیدتی، صنفی، قومی که همگی قربانی خشونت سازمان یافته دولتی اند.

پس:

پیش به سوی مبارزه با خشونت سازمان یافته؛

نه به خشونت سرمايه،دولت و مذهب عليه زنان

در مقابل خشونت عليه زنان مبارزه مي كنيم نه مماشات

زندان زنان و مجمع الجزاير زندان گونه


زندان زنان تصوير عرياني است از جامعه اي كه زنان در آن زنداني هستند.

« او ( حقوق دان همراه گروه) زماني را به ياد مي آورد كه از زنداني ديدن كرده و در آن با دختران فراري روبرو شده : « باور كنيد بسياري از اين دختران به دليل نداشتن حامي در خارج از زندان از هرگونه امكانات اوليه محروم بودند. بسياري از آنها هنوز مجبور بودند از لباسها به ويژه لباسهاي زيري كه موقع فرار آن را بر تن داشتند استفاده كنند يا حتي از داشتن نوار بهداشتي به تعداد كافي محروم بودند .» « زني را مي شناسم كه به ازاي يك ماه كار در فروشگاه زندان فقط ماهي 700 تومان دستمزد دريافت مي كند كه اين مبلغ در ازاي آن كار سخت به هيچ وجه پذيرفته نيست »{ اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« گل نساء با آن صورت مظلوم و درد كشيده اش اولين كسي است كه نظرم را به شدت جلب مي كند. او فقط اشك مي ريزد و برخلاف ساير زندانيان هيچ اصراري بر بي گناهي ندارد و مدام چند جمله را تكرار مي كند: « ديروز دختر چهار ساله ام را ديدم، لاغرتر از دفعه قبل كه ديدمش به نظر مي آمد. بدنش پر از زخم و كبود بود. از ديروز كه ديدمش پا درد امانم را بريده و ناي راه رفتن ندارم» گل نساء 25 ساله به جرم پخش مواد مخدر 6 ماه قبل دستگير شده است. گل نساء زماني كه 16 سال بيشتر نداشت با اجبار پدرش كه يك دوره گرد نان خشكي است، همسر دوم مردي 50 ساله شد . حاصل اين ازدواج يك دختر چهار ساله است و شايد به خاطر همين دختر است كه گل نسا امروز به جرم پخش مواد مخدر در زندان به سر مي برد. « شوهرم حتي يك قران پول به من و دخترم نمي داد. باور كنيد خانم، من و دخترم مدام گرسنه بوديم. زن اول شوهرم هرگز نمي گذاشت شوهرم به ما لقمه اي نان دهد . خودش چهار بچه داشت و چشم ديدن كودك من را نداشت... اوايل ازدواجم بافتني مي بافتم و مي فروختم .اما همين زن با خدعه هايش مانع اين كار شد. اصلا از كار خلاف مي ترسيدم ... خيلي مي ترسيدم ... اما شما بگوييد با شكم گرسنه مي توان ساخت؟ بچه چهار ساله كه توان گرسنگي كشيدن ندارد» ،« با تشويق خواهرم كلثوم مجبور به اين كار شدم، كلثوم خواهرم هم دو ماه پيش به زندان افتاد» كلثوم: « پدرم فقط مي خواست از شر ما خلاص شود البته چاره اي هم نداشت نان خور اضافي كه نمي خواست. به همين خاطر مرا هم به يك مرد خلافكار و معتاد شوهر داد. مردي كه خودش از من مي خواست كه مواد مخدر بفروشم تا هزينه اعتيادش تامين شود . من هم وقتي شرايط خواهرم را ديدم او را تشويق به فروش و پخش مواد مخدر كردم .آخه راه ديگري بلد نبودم . اما خيلي زود به دام افتاد » . كلثوم چادرش را كنار مي زند و دستهايش را كه هنوز جاي زخم و داغهاي شوهرش بر آنها باقي است نشانم مي دهد : « همين مرد بود كه مرا ب فروش مواد مخدر مجبور مي كرد» { اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« زنان زنداني نه تنها موظف بودند در تابستان 40 درجه رشت لباسهاي يقه بستهء آستين بلند و دامن بلند و شلوار بپوشند، بلكه بايد هميشه روسري نيز بر سر داشته باشند.

زناني كه حق آواز خواندن و بلند خنديدن نداشتند و ديده بودم زني را كه به جرم رقصيدن در جمع دوستانش يك ماه ممنوع الملاقات كردند و او كه تنها دلخوشي اش، ملاقات هفتگي با پسر سه ساله اش بود به سادگي يك ماه از اين حق محروم شد.

با كوچك ترين بهانه اي زندانبانان به جان زندانيان بي پناه مي افتادند. آنها را كتك مي زدند، موهايشان را دور دستها مي پيچيدند و آنها را روي زمين مي كشيدند و يا دستهايشان را براي چند ساعت از پشت زنجير مي كردند و به تختهاي اتاق قرنطينه مي بستند و هميشه بي پناه ترين و محروم ترين زنان بيش از ديگران در معرض چنين خشونتهايي بودند دختراني كه جا و مكاني نداشتند و به جرم ول گردي به زندان مي افتادند.

از زنان باردار مراقبت نمي شد و تسهيلات ويژه اي نداشتند. آنها از همان غذاي زندان استفاده مي كردند. زناني كه ناخواسته و نامشروع باردار شده بودند حق سقط جنين نداشتند و تلخ تر اين كه اگر از محارم خود باردار بودند حق نگه داري كودك خود را نيز نداشتند!

در زندان دختري بود كه از برادر خود فرزندي 7 ساله داشت، او هفت سال بود كه در زندان منتظر اجراي حكم سنگسار خود بود و در عين حال 7 سال بود ك از فرزندش كه هنگام تولد به زور از او جدا كرده بودند خبر نداشت . مادراني كه كودكاني در مهد كودك زندان داشتند، تنها در روز يك ساعت صبح و يك ساعت بعد از ظهر حق داشتند به مهد بروند و البته حتي در اين زمان كوتاه نيز با كودكان خود نبودند، آنها هر روز موظف بودند تا موكتها و وسايل مهد را بشويد ... و مهد را نظافت كنند ! ديدن زناني كه با چشم گريان از مهد بر مي گشتند منظره اي عادي بود و به سادگي مي شد ميزان مراقبت از كودكان را در مهدكودك زندان حدس زد! دختري كه حكم سنگسارش در ديوان عالي كشور نيز تصويب شده بود، براي ماهيانه 5 هزار تومان همه بند را تميز مي كرد و توالتها را مي شست و ... تلخ تر از همه اين بود كه تنها راه قانوني اي كه مي توانست از اعدام نجاتش دهد، « جنون » بود و سالها بود كه داروهاي قوي اعصاب مصرف مي كرد تا به قيمت ديوانگي، جانش را نجات دهد» { گذري به زندان زنان رشت- هواداران حركت جهاني زنان- بروشور روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان 25 نوامبر 2006}

« اولين بار آذر بود كه به وزرا پا گذاشتم . اما به جرمي كه براي ساكنين- مامورين و متهمين- چندان آشنا نبود: جرم اقدام عليه امنيت ملي. آن قدر نا آشنا كه سرباز وظيفه جوان زندان فكر مي كرد بايد بنويسد فراري يا رابطه اي. چون حتي املاي كلمه عليه را هم بلد نبود . اما امروز بعد از بازداشتهاي اسفند و فروردين آن قدر جا افتاده ك زنداني ها برايش اسم گذاشتند و به ما مي گويند اقدامي.

جايي كه دختري فراري مثل فيروزه در حالي كه مجله خانواده سبز با او مصاحبه مي كند تا درس عبرت ديگران شود، دوره آموزشي ورود به باندهاي دزدي و فحشا را مي گذراند و فرصت مي يابد تا با مامور 110 دوست شود و حتي سركار به او تلفن بزند، آن هم از بازداشتگاه و در ازاي تي كشيدن راهرو.

جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند. دختر بچه هايي كه براي حق انتخاب همسرشان، يا حتي لباس و ساعت رفت و آمدشان از اقتدار پدرسالارانهء خانه هايشان مي گريزند . زناني كه به خاطر خوابيدن با مرداني كه دوستشان دارند، زناكار ناميده مي شوند. قربانيان چند همسري اي كه به جرم دعوا با هووهايشان به زندان مي افتند. عشاقي كه به خاطر بوسيدن معشوقشان بازداشت مي شوند و دختران ساده اي كه در تلاش براي مجازات مزاحمين خياباني مجازات مي شوند و البته اين آخري ها زنان و دختراني كه در ازاي اعتراض به اين نابرابري ها فرصت مي يابند تا پاي صحبت كساني بنشينند كه دوستشان دارند. جايي كه به پزشكي قانوني، به اوين، به شلاق، به طناب دار و به سنگسار ختم مي شود. جاي كه حتما اين روزها با بازداشت شدگان در طرح مبارزه با بد حجابي پر مي شود، تا بياموزند ك از فروشگاههاي جلوه حجاب مانتوهاي تا مچ پا بخرند.» { بازداشتگاه وزرا، جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند زينب پيغمبر زاده زنستان }

« اكثر زندانيان به طبقات فرودست اجتماع تعلق دارند . به ندرت با زناني از طبقه متوسط روبرو مي شويم كه بيشتر نيز متهم به جرايم مالي هستند. زندگي نابسامان بيشتر آنها( زندانيان طبقات فرودست اجتماع) نتيجه مهاجرت از شهر و يا روستاهاي ديگر استانها به حاشيه شهرهاي تهران و كرج هستند» { زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك- ناهيد كشاورز}

« بعضي ها تمايل دارند زنداني موجودي خمود باشد و با آوردن وسايل ورزشي در زندان و هر حركتي كه شادابي را به زنداني بازگرداند به شدت مخالفند. در زندان از متخصصان ديني استفاده مي شود اما بدون توجه به فلسفه وجودي آنها . اين متخصصان به جاي آنكه زندانيان را با خداي رحمان و رحيم آشنا كنند او را با خداي معامله گر آشنا مي كنند بدون توجه به تاثير روحي و رواني كه براي زنداني به ارمغان مي آورد، مثلا در مورد سهيلا قديري به او گفته بودند به خاطر هر زنا بايد يك نخود طلا بدهد تا خدا او را ببخشد! ... محيط زندان براي برخي از زنان جاي امني است مثلا گروهي از دختران فراري و روسپي ها از اواخر آذر سعي مي كنند جرايم آشكاري را انجام دهند تا ماههاي سرد را در زندان بگذرانند يا براي سهيلا قديري زندان جاي امني بود زيرا در نظر او آزادي يعني زير باران خوابيدن! .... در حقيقت زندان جاي امني نيست بلكه جامعه آنقدر كثيف است كه زندان را جاي مورد اعتمادي براي برخي از زنان كرده است ... تقريبا 80 درصد زنان زنداني يا شوهران معتاد دارند يا زنان سرپرست خانوار هستند. مردان معتاد زنانشان را وادار به روسپي گري مي كنند و بهره اقتصادي را هم مرد مديريت مي كند. آيا اين زن مي تواند از شوهرش شكايت كند ؟ چگونه بايد ثابت كند بي گناه است؟ چگونه اكراه و اجبار خود را ثابت كند؟ ... فقدان حضور زنان در خانواده خطر برچسب زني به خانواده را در پي دارد در حالي كه در مورد مردان زنداني اينگونه نيست و مثلا مي گويد براي كار ب شهر ديگري رفته است . بنابراين در نبود مادر فرزندان آسيب پذيرتر مي شوند. در حالي كه در نبود پدر تنها افت تحصيلي اتفاق مي افتد در نبود مادر پسرها به و لگردي و دخترها در معرض روابط جنسي نامشروع قرار مي گيرند. ... تمايلات جنسي زنان مساله ديگري است در حالي كه مردان زنداني مي توانند با همسر خود ملاقات شرعي داشته باشند اما زنان زنداني به خاطر فرهنگ مردسالار نمي توانند چنين تقاضايي داشته باشند. حتي اگر چنين درخواستي كنند كدام مرد با اين تفكرات مردسالارانه حاضر است به زندان برود؟ اصولا شوهران اينها آدمهاي خلافكاري هستند كه اطراف زندان نمي روند. مگر آنكه همسر آنها هم زنداني باشد و شوهر تقاضاي ملاقات شرعي كند. البته خود اين مكانها از نظر بهداشتي مناسب نيستند و مشكل ديگر عدم استفده مردان از كاندوم است كه سبب بارداري يا انتقال ايدز به زنانشان مي شود. طبق آمار نيز 73 درصد زنان زنداني بين 14-39 سال هستند يعني زمان اوج فعاليت جنسي ... از طرفي به موجب قواين زن بايد از مرد تمكين كند و زناني كه به دليل مسائل مختلف زنداني مي شوند بعد از چند روز با دادخواست عدم تمكين شوهرانشان هم روبرو مي شوند و مي مانند كدام مشكل را بايد برطرف كنند؟» { برگرفته از سخنراني « سكينه موسوي» در نشست گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسي ايران با موضوع « زن و زندان» }

زندان زنان نماد بحرانهاي مردسالاري است . بحرانهايي كه به تعبير علي طايفي در « زندان زنان و زنان زندانبان» زنان را در چهار محبس « جامعه»، « خانواده» ، « خانه و آشپزخانه» و « انديشه» زنداني كرده است. بحرانهايي كه به تعبير فريده غائب در « زندان زنان سنندج ، دختران 18،16،13 ساله در بند جوانان» زنان و دختران را به خاطر فقر، نا آگاهي و كمبود محبت به زندان مي كشاند و به تعبير ناهيد كشاورز در « زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك» سلسله مراتب اجتماعي را با خشونت بيشتر درون زندان بازتوليد مي كند.

خشونت، استثمار، تبعيض و محرويت در زندان هست ، همچنان كه در جامعه هست. چنان كه فريده غائب از دوستش نقل مي كند : « تو فكر مي كني خيلي آزاد زندگي مي كني؟ تو هم زنداني هستي. منتها اين صورت زندانهاست كه فرق مي كند» . آري به تعبير فوكو جامعهء سركوبگر سرمايه داري « مجمع الجزاير زندان گونه » است ، به ويژه وقتي اين سركوبگري سرمايه با شيو ه هاي ستمگري مذهبي هم همراه مي شود و البته سبعيت زندان در اين « مجمع الجزاير زندان گونه » چنان است كه به گفته فريده غائب : « اين زندان كجا و آن زندان كجا ؟» .

زندان زنان در ايران نمايشي است از آنچه بر سر زنان در ايران مي آيد . « يا روسري يا تو سري» ، قتل ندا آقا سلطان» و تجاوز و سوزاندن « ترانه موسوي» ، استثمار زنان در محيط كار و سوء استفاده از آنها ، تعديل نيروي كار و اخراج و طرد كردن زنان همگي بخشي از زندان زنان در سرمايه داري اسلامي ايران است.

زندانهاي زنان را به ميدانهاي مبارزه تبديل كنيم!

زنان زنداني آزاد بايد گردند!

مرگ بر سرمايه داري اسلامي!

۱۲ آبان ۱۳۸۸

یاران دبستانی برپا


یاران دبستانی برپا

موج سرخ دانش هر سو شتابان

لاله گون ز خونش کوچه خیابان

13 آبان، 13 آبان (بخشی از سرود 13 آبان)

13 آبان یادآور مبارزه ی ضد استبدادی و ضد امپریالیستی مشترک دانش آموزان و دانشجویان علیه دولت وابسته و دیکتاتوری ستمشاهی است. جنبش دانش آموزان در پیوند با دانشجویان و معلمان، پیش از این نیز جریان داشته است و در بسیاری اوقات همراه با اعتصاب معلمان یا تظاهرات دانشجویان (یک دوره در دهه ی 20 و 30 و دوره ای در دهه ی 40) دانش آموزان نیز به حمایت همراهی می کردند. در دوران اخیر نیز حرکت دانش آموزان در شکل های مختلف ظهور کرده است. دانش آموزان سوسیالیست تبریز، دانش آموزان سوسیالیست شیراز، نشریه دانش آموزی بذر، اعتراضات دانش اموزان کامیاران و کرمانشاه و سنندج به حکم اعدام معلم انقلابی فرزاد کمانگر یا اخیراً در ورژن سبز آن که به صورت رأی دانش اموزان مدرسه ی راهنمایی امام رضای مشهد (زیر نظر واعظ طبسی) در انتخابات شورای دانش اموزی به میرحسین موسوی یا پیروزی قاطع کاندیدای شورای دانش آموزی دبیرستانی در اصفهان که رنگ تبلیغاتی اش سبز بوده بر رقیب بسیجی خود بروز کرده است. و همچنین شعار نویسی ها در مدارس به ویژه در شهرستان ها که امکان تظاهرات فراگیر کمتر وجود داشته است-. در مجموع در مورد تحرکات دانش آموزی دو جنبه دارای اهمیت است:

اول: افزایش پذیرفته شدگان دختر دانشگاه ها علیرغم اعمال سهمیه بندی جنسیتی که نشانه ی وجود آگاهی و تحرک جنسیتی در بین دانش آموزان است.

دوم: جنبش سبک زندگی یا خلاصی فرهنگی در بین نوجوانان (تین ایجرها) که نمود هایش را در زبان جدید گفتاری، موسیقی زیرزمینی، طرز پوشش، فضای مجازی و ... نشان داده است و خود را به وضوح بر فضای جامعه تحمیل کرده است.

نکته ی دیگر تحرک چند ساله در زمینه ی کودکان کار و خیابان به همت و تلاش نهاد های مردمی و فعالان جنبش حقوق کودک و لغو کار کودک است که به صور مختلفی از جمله طرح ادبیات کودکان کار و خیابان (انتشار کتب داستان های آن ها)، مطرح شدن مسأله در افکار عمومی و برگزاری گردهمایی های انتقادی و اعتراضی به کار کودکان به همراه همراه فعالان حقوق کودک به مناسبت روز جهانی کودک نمایان شده است.

در شرایطی دانش آموزان به استقبال 13 آبانی متفاوت از سال های گذشته می روند که سهمیه بندی جنسیتی و بومی گزینی، شرایطی تبعیض آمیز برای ادامه ی تحصیل دانش آموزان پدید آورده است. مدارس کپری، وضعیت اسفناک مدارس دولتی مناطق فقیر نشین، پولی شدن مدارس و وضعیت معیشتیِ معلمان در مجموع شرایط نامطلوبی را برای آموزش دانش آموزان فراهم آورده است. وضعیت کتب درسی و افزایش بودجه ی نمازخانه های مدارس، طرح های از قبیل احیای معاونت پرورشی و استقرار یک آخوند در هر مدرسه، سرکوب شدید ایدئولوژیک را بر دانش آموزان تحمیل کرده است که با نصب دوربین های مداربسته و استقرار پلیس در مدارس، به سرکوب عریان نیز مزین شده است. شرایط مدارس، به عنوان بخش مهمی از دستگاه های ایدئولوژیک دولت، بازنماییِ وضعیت عمومی جامعه ی تحت سرکوب و استثمارند و از این رو، خواستهای دانش آموزان و معلمان از خواستهای عمومی جامعه جدا نیستند.

آموزش رایگان، بهبود وضعیت رفاهی مدارس، الغای سرکوب در مدارس، لغو تبعیض جنسیتی و قومی، جدایی مذهب از آموزش و الغای گزینش همه بازتاب خواستهای عمومی جامعه اند. از این رو در 13 آبان طرح مطالبات دانش آموزان و معلمان گامی است در پیش روی و تعمیق جنبش توده ای ضد دیکتاتوری. شعارهایی نظیر "انتخابات آزاد، آموزش رایگان، استقلال دانشگاه" که بیانگر خواست ضد دیکتاتوری جنبش، مسأله ی دانش آموزان و حمایت از جنبش دانشجویی است. یا "آزادی زندانی، آموزش مجانی" یا شعاری مثل "استقلال، آزادی، رفاه اجتماعی" که هم دربرگیرنده ی مبارزه ی ضد امپریالیستی و هم خواست ضد دیکتاتوری و هم عدالت و رفاه اجتماعی که شامل رفاه آموزشی نیز می شود هست می توانند مناسب باشند. یا در جهت اعتراض به تبعیض جنسیتی در آموزش، شعار "دختر دانش آموز، ریشه ی تبعیض را بسوز".

13 آبان از مبارزه ی ضد امپریالیستی جدا ناشدنی است و به اصطلاح وطنپرستانِ وطن فروش (ملی گرایانِ سلطنت طلبِ ضد ملت) و ایادی و رسانه های امپریالیست ها، علیرغم به انحراف کشانده شدنیِ این مبارزه ی مردمی توسط حاکمیت ضد مردمی، نمی توانند ریشه ی آن را بخشکانند و مردم نیز به خوبی می دانند که حامیان دیکتاتوری در لباس های روسی، چینی، آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی، جز در تاکتیک هایشان، تفاوتی با یکدیگر ندارند. مردم به تجربه دریافته اند که هیچ جنگی رهایی بخش نیست و تحریم، فقط به معیشت مردم آسیب می رساند و نه به حاکمیت مردم ستیز و استثمارگر و دخالت دول امپریالیستی تنها در جهت منافع خود است و البته بر ضد جنبش های اجتماعی.

از این رو مردم برای 13 آبان به دنبال شعارهایی هستند که بیانگر ماهیت واقعی و نه تحریف شده ی مبارزه ی ضد امپریالیستی آنان باشد. شعارهایی که نه به دامچاله ی وداع با مبارزه ی ضد امپریالیستی بیفتد و نه به تحریف اسلامگرایانه از مبارزه ی ضد امپریالیستی.

شعارهایی نظیر: "مرگ بر دیکتاتوری و حامیان خارجی اش" یا "مرگ بر جامیان دیکتاتور"، "روسیه، آمریکا فرقی واسم نداره - حمایت از دیکتاتور، شرقی غربی نداره"، "نه دولت کودتا، نه منت امریکا"، "نه جنگ، نه تحریم، نه سازش"، "نه سرکوب داخلی، نه دخالت خارجی"

در شرایطی به استقبال 13 آبان می رویم که با بزرگترین بحران اقتصادی و بیشترین سیاست های نئولیبرالی روبرو هستیم. قطع یارانه ها، خصوصی سازی در شکل سپاهی سازی و خودی سازی، واردات بی رویه کالا، اصلاحیه ی ضد کارگریِ "قانون کار" که بخش های مهم آن عملاً پیش از این با مصوبه ی مجمع تشخیص مصلحت نظام به اجرا درآمده است، بحران بنزین بر اثر تحریم بنزین، ورشکستی صنایع و کشاورزی، افزایش نرخ بیکاری و لشکر انبوه بیکاران همگی شرایطی را پدید آورده است که دور جدیدی از خیزش مبارزه ی طبقاتی را پدیدار کرده است. در صورت دخالت و تحرک نیروهای رادیکال جامعه، می توان امیدوار بود که این دور جدید از مبارزات طبقاتی، جنبش توده ای مردم موسوم به "جنبش سبز" را وارد فاز جدیدی نموده و رنگ و ماهیت آن را به سرخ تبدیل نماید. 13 آبان در روند جنبش توده ای جاری، نقطه ی گذار به این تغییر فاز خواهد بود و یا حداقل دارای این پتانسیل بوده و می تواند این نقطه ی گذار باشد. ترس و وحشت حکومت در شکل تهدید های جنتی و ائمه ی جمعه و فرماندهان نظامی، جمع آوری مزدوران بسیج دانش آموزی برای برگزاری مراسم حکومتی و سرکوب مردم، برگزاری مانورهای سرکوب جنبش سبز در زنجان و اصفهان و برگزاری مانور سرکوب اعتصابات کارگری در ساری و بررسی واکنش های اجتماعی طرح هدفمند کردن یارانه ها طرح تحول اقتصادی- در شورای عای امنیت ملی جملگی نشانه ی اهمیت 13 آبان در روند جنبش توده ای جاری برای تغییر فاز آن است.

با نگاهی به مجموع شرایط، برآیند تحرک دانش آموزان، مبارزه ی ضد امپریالیستی و دور جدید مبارزات طبقاتی در می یابیم که 13 آبان روز تعمیق جنبش سبز و شعارهای آن است تا در روند خود به پوست اندازی این جنبش منجر شود. برای این تحول آماده باشیم.

روز دانش آموز مبارک!

پیش به سوی رادیکال نمودن اعتراضات مردمی!

مرگ بر دیکتاتوری، زنده باد قدرت میلیونی مردم!

مرگ بر حکومت سرمایه!