۵ آذر ۱۳۸۸

زندان زنان و مجمع الجزاير زندان گونه


زندان زنان تصوير عرياني است از جامعه اي كه زنان در آن زنداني هستند.

« او ( حقوق دان همراه گروه) زماني را به ياد مي آورد كه از زنداني ديدن كرده و در آن با دختران فراري روبرو شده : « باور كنيد بسياري از اين دختران به دليل نداشتن حامي در خارج از زندان از هرگونه امكانات اوليه محروم بودند. بسياري از آنها هنوز مجبور بودند از لباسها به ويژه لباسهاي زيري كه موقع فرار آن را بر تن داشتند استفاده كنند يا حتي از داشتن نوار بهداشتي به تعداد كافي محروم بودند .» « زني را مي شناسم كه به ازاي يك ماه كار در فروشگاه زندان فقط ماهي 700 تومان دستمزد دريافت مي كند كه اين مبلغ در ازاي آن كار سخت به هيچ وجه پذيرفته نيست »{ اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« گل نساء با آن صورت مظلوم و درد كشيده اش اولين كسي است كه نظرم را به شدت جلب مي كند. او فقط اشك مي ريزد و برخلاف ساير زندانيان هيچ اصراري بر بي گناهي ندارد و مدام چند جمله را تكرار مي كند: « ديروز دختر چهار ساله ام را ديدم، لاغرتر از دفعه قبل كه ديدمش به نظر مي آمد. بدنش پر از زخم و كبود بود. از ديروز كه ديدمش پا درد امانم را بريده و ناي راه رفتن ندارم» گل نساء 25 ساله به جرم پخش مواد مخدر 6 ماه قبل دستگير شده است. گل نساء زماني كه 16 سال بيشتر نداشت با اجبار پدرش كه يك دوره گرد نان خشكي است، همسر دوم مردي 50 ساله شد . حاصل اين ازدواج يك دختر چهار ساله است و شايد به خاطر همين دختر است كه گل نسا امروز به جرم پخش مواد مخدر در زندان به سر مي برد. « شوهرم حتي يك قران پول به من و دخترم نمي داد. باور كنيد خانم، من و دخترم مدام گرسنه بوديم. زن اول شوهرم هرگز نمي گذاشت شوهرم به ما لقمه اي نان دهد . خودش چهار بچه داشت و چشم ديدن كودك من را نداشت... اوايل ازدواجم بافتني مي بافتم و مي فروختم .اما همين زن با خدعه هايش مانع اين كار شد. اصلا از كار خلاف مي ترسيدم ... خيلي مي ترسيدم ... اما شما بگوييد با شكم گرسنه مي توان ساخت؟ بچه چهار ساله كه توان گرسنگي كشيدن ندارد» ،« با تشويق خواهرم كلثوم مجبور به اين كار شدم، كلثوم خواهرم هم دو ماه پيش به زندان افتاد» كلثوم: « پدرم فقط مي خواست از شر ما خلاص شود البته چاره اي هم نداشت نان خور اضافي كه نمي خواست. به همين خاطر مرا هم به يك مرد خلافكار و معتاد شوهر داد. مردي كه خودش از من مي خواست كه مواد مخدر بفروشم تا هزينه اعتيادش تامين شود . من هم وقتي شرايط خواهرم را ديدم او را تشويق به فروش و پخش مواد مخدر كردم .آخه راه ديگري بلد نبودم . اما خيلي زود به دام افتاد » . كلثوم چادرش را كنار مي زند و دستهايش را كه هنوز جاي زخم و داغهاي شوهرش بر آنها باقي است نشانم مي دهد : « همين مرد بود كه مرا ب فروش مواد مخدر مجبور مي كرد» { اينجا زندان زنان استان گلستان است- ترانه بني يعقوب- كانون زنان ايراني}

« زنان زنداني نه تنها موظف بودند در تابستان 40 درجه رشت لباسهاي يقه بستهء آستين بلند و دامن بلند و شلوار بپوشند، بلكه بايد هميشه روسري نيز بر سر داشته باشند.

زناني كه حق آواز خواندن و بلند خنديدن نداشتند و ديده بودم زني را كه به جرم رقصيدن در جمع دوستانش يك ماه ممنوع الملاقات كردند و او كه تنها دلخوشي اش، ملاقات هفتگي با پسر سه ساله اش بود به سادگي يك ماه از اين حق محروم شد.

با كوچك ترين بهانه اي زندانبانان به جان زندانيان بي پناه مي افتادند. آنها را كتك مي زدند، موهايشان را دور دستها مي پيچيدند و آنها را روي زمين مي كشيدند و يا دستهايشان را براي چند ساعت از پشت زنجير مي كردند و به تختهاي اتاق قرنطينه مي بستند و هميشه بي پناه ترين و محروم ترين زنان بيش از ديگران در معرض چنين خشونتهايي بودند دختراني كه جا و مكاني نداشتند و به جرم ول گردي به زندان مي افتادند.

از زنان باردار مراقبت نمي شد و تسهيلات ويژه اي نداشتند. آنها از همان غذاي زندان استفاده مي كردند. زناني كه ناخواسته و نامشروع باردار شده بودند حق سقط جنين نداشتند و تلخ تر اين كه اگر از محارم خود باردار بودند حق نگه داري كودك خود را نيز نداشتند!

در زندان دختري بود كه از برادر خود فرزندي 7 ساله داشت، او هفت سال بود كه در زندان منتظر اجراي حكم سنگسار خود بود و در عين حال 7 سال بود ك از فرزندش كه هنگام تولد به زور از او جدا كرده بودند خبر نداشت . مادراني كه كودكاني در مهد كودك زندان داشتند، تنها در روز يك ساعت صبح و يك ساعت بعد از ظهر حق داشتند به مهد بروند و البته حتي در اين زمان كوتاه نيز با كودكان خود نبودند، آنها هر روز موظف بودند تا موكتها و وسايل مهد را بشويد ... و مهد را نظافت كنند ! ديدن زناني كه با چشم گريان از مهد بر مي گشتند منظره اي عادي بود و به سادگي مي شد ميزان مراقبت از كودكان را در مهدكودك زندان حدس زد! دختري كه حكم سنگسارش در ديوان عالي كشور نيز تصويب شده بود، براي ماهيانه 5 هزار تومان همه بند را تميز مي كرد و توالتها را مي شست و ... تلخ تر از همه اين بود كه تنها راه قانوني اي كه مي توانست از اعدام نجاتش دهد، « جنون » بود و سالها بود كه داروهاي قوي اعصاب مصرف مي كرد تا به قيمت ديوانگي، جانش را نجات دهد» { گذري به زندان زنان رشت- هواداران حركت جهاني زنان- بروشور روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان 25 نوامبر 2006}

« اولين بار آذر بود كه به وزرا پا گذاشتم . اما به جرمي كه براي ساكنين- مامورين و متهمين- چندان آشنا نبود: جرم اقدام عليه امنيت ملي. آن قدر نا آشنا كه سرباز وظيفه جوان زندان فكر مي كرد بايد بنويسد فراري يا رابطه اي. چون حتي املاي كلمه عليه را هم بلد نبود . اما امروز بعد از بازداشتهاي اسفند و فروردين آن قدر جا افتاده ك زنداني ها برايش اسم گذاشتند و به ما مي گويند اقدامي.

جايي كه دختري فراري مثل فيروزه در حالي كه مجله خانواده سبز با او مصاحبه مي كند تا درس عبرت ديگران شود، دوره آموزشي ورود به باندهاي دزدي و فحشا را مي گذراند و فرصت مي يابد تا با مامور 110 دوست شود و حتي سركار به او تلفن بزند، آن هم از بازداشتگاه و در ازاي تي كشيدن راهرو.

جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند. دختر بچه هايي كه براي حق انتخاب همسرشان، يا حتي لباس و ساعت رفت و آمدشان از اقتدار پدرسالارانهء خانه هايشان مي گريزند . زناني كه به خاطر خوابيدن با مرداني كه دوستشان دارند، زناكار ناميده مي شوند. قربانيان چند همسري اي كه به جرم دعوا با هووهايشان به زندان مي افتند. عشاقي كه به خاطر بوسيدن معشوقشان بازداشت مي شوند و دختران ساده اي كه در تلاش براي مجازات مزاحمين خياباني مجازات مي شوند و البته اين آخري ها زنان و دختراني كه در ازاي اعتراض به اين نابرابري ها فرصت مي يابند تا پاي صحبت كساني بنشينند كه دوستشان دارند. جايي كه به پزشكي قانوني، به اوين، به شلاق، به طناب دار و به سنگسار ختم مي شود. جاي كه حتما اين روزها با بازداشت شدگان در طرح مبارزه با بد حجابي پر مي شود، تا بياموزند ك از فروشگاههاي جلوه حجاب مانتوهاي تا مچ پا بخرند.» { بازداشتگاه وزرا، جايي كه زنان در جستجوي آزادي به آن مي رسند زينب پيغمبر زاده زنستان }

« اكثر زندانيان به طبقات فرودست اجتماع تعلق دارند . به ندرت با زناني از طبقه متوسط روبرو مي شويم كه بيشتر نيز متهم به جرايم مالي هستند. زندگي نابسامان بيشتر آنها( زندانيان طبقات فرودست اجتماع) نتيجه مهاجرت از شهر و يا روستاهاي ديگر استانها به حاشيه شهرهاي تهران و كرج هستند» { زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك- ناهيد كشاورز}

« بعضي ها تمايل دارند زنداني موجودي خمود باشد و با آوردن وسايل ورزشي در زندان و هر حركتي كه شادابي را به زنداني بازگرداند به شدت مخالفند. در زندان از متخصصان ديني استفاده مي شود اما بدون توجه به فلسفه وجودي آنها . اين متخصصان به جاي آنكه زندانيان را با خداي رحمان و رحيم آشنا كنند او را با خداي معامله گر آشنا مي كنند بدون توجه به تاثير روحي و رواني كه براي زنداني به ارمغان مي آورد، مثلا در مورد سهيلا قديري به او گفته بودند به خاطر هر زنا بايد يك نخود طلا بدهد تا خدا او را ببخشد! ... محيط زندان براي برخي از زنان جاي امني است مثلا گروهي از دختران فراري و روسپي ها از اواخر آذر سعي مي كنند جرايم آشكاري را انجام دهند تا ماههاي سرد را در زندان بگذرانند يا براي سهيلا قديري زندان جاي امني بود زيرا در نظر او آزادي يعني زير باران خوابيدن! .... در حقيقت زندان جاي امني نيست بلكه جامعه آنقدر كثيف است كه زندان را جاي مورد اعتمادي براي برخي از زنان كرده است ... تقريبا 80 درصد زنان زنداني يا شوهران معتاد دارند يا زنان سرپرست خانوار هستند. مردان معتاد زنانشان را وادار به روسپي گري مي كنند و بهره اقتصادي را هم مرد مديريت مي كند. آيا اين زن مي تواند از شوهرش شكايت كند ؟ چگونه بايد ثابت كند بي گناه است؟ چگونه اكراه و اجبار خود را ثابت كند؟ ... فقدان حضور زنان در خانواده خطر برچسب زني به خانواده را در پي دارد در حالي كه در مورد مردان زنداني اينگونه نيست و مثلا مي گويد براي كار ب شهر ديگري رفته است . بنابراين در نبود مادر فرزندان آسيب پذيرتر مي شوند. در حالي كه در نبود پدر تنها افت تحصيلي اتفاق مي افتد در نبود مادر پسرها به و لگردي و دخترها در معرض روابط جنسي نامشروع قرار مي گيرند. ... تمايلات جنسي زنان مساله ديگري است در حالي كه مردان زنداني مي توانند با همسر خود ملاقات شرعي داشته باشند اما زنان زنداني به خاطر فرهنگ مردسالار نمي توانند چنين تقاضايي داشته باشند. حتي اگر چنين درخواستي كنند كدام مرد با اين تفكرات مردسالارانه حاضر است به زندان برود؟ اصولا شوهران اينها آدمهاي خلافكاري هستند كه اطراف زندان نمي روند. مگر آنكه همسر آنها هم زنداني باشد و شوهر تقاضاي ملاقات شرعي كند. البته خود اين مكانها از نظر بهداشتي مناسب نيستند و مشكل ديگر عدم استفده مردان از كاندوم است كه سبب بارداري يا انتقال ايدز به زنانشان مي شود. طبق آمار نيز 73 درصد زنان زنداني بين 14-39 سال هستند يعني زمان اوج فعاليت جنسي ... از طرفي به موجب قواين زن بايد از مرد تمكين كند و زناني كه به دليل مسائل مختلف زنداني مي شوند بعد از چند روز با دادخواست عدم تمكين شوهرانشان هم روبرو مي شوند و مي مانند كدام مشكل را بايد برطرف كنند؟» { برگرفته از سخنراني « سكينه موسوي» در نشست گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسي ايران با موضوع « زن و زندان» }

زندان زنان نماد بحرانهاي مردسالاري است . بحرانهايي كه به تعبير علي طايفي در « زندان زنان و زنان زندانبان» زنان را در چهار محبس « جامعه»، « خانواده» ، « خانه و آشپزخانه» و « انديشه» زنداني كرده است. بحرانهايي كه به تعبير فريده غائب در « زندان زنان سنندج ، دختران 18،16،13 ساله در بند جوانان» زنان و دختران را به خاطر فقر، نا آگاهي و كمبود محبت به زندان مي كشاند و به تعبير ناهيد كشاورز در « زندان اوين، بند نسوان در نمايي نزديك» سلسله مراتب اجتماعي را با خشونت بيشتر درون زندان بازتوليد مي كند.

خشونت، استثمار، تبعيض و محرويت در زندان هست ، همچنان كه در جامعه هست. چنان كه فريده غائب از دوستش نقل مي كند : « تو فكر مي كني خيلي آزاد زندگي مي كني؟ تو هم زنداني هستي. منتها اين صورت زندانهاست كه فرق مي كند» . آري به تعبير فوكو جامعهء سركوبگر سرمايه داري « مجمع الجزاير زندان گونه » است ، به ويژه وقتي اين سركوبگري سرمايه با شيو ه هاي ستمگري مذهبي هم همراه مي شود و البته سبعيت زندان در اين « مجمع الجزاير زندان گونه » چنان است كه به گفته فريده غائب : « اين زندان كجا و آن زندان كجا ؟» .

زندان زنان در ايران نمايشي است از آنچه بر سر زنان در ايران مي آيد . « يا روسري يا تو سري» ، قتل ندا آقا سلطان» و تجاوز و سوزاندن « ترانه موسوي» ، استثمار زنان در محيط كار و سوء استفاده از آنها ، تعديل نيروي كار و اخراج و طرد كردن زنان همگي بخشي از زندان زنان در سرمايه داري اسلامي ايران است.

زندانهاي زنان را به ميدانهاي مبارزه تبديل كنيم!

زنان زنداني آزاد بايد گردند!

مرگ بر سرمايه داري اسلامي!

۲ نظر:

  1. چرا زنان زندانی آزاد شوند؟ به زندان بزرگتری آیند که همه در آنیم؟
    زندان بزرگ را بشکنیم ...
    تا قوانین زندان های ظاهری نیز بشکند!

    پاسخحذف