۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸

روز کارگر روز خیزش طبقه زحمتکشان!

اول ماه می روز جهانی کارگر، نماد نبرد تاریخی- طبقاتی زنان و مردان کارگری است که چیزی برای از دست دادن جز زنجیرهای اسارت خویش ندارند. میلیون ها زن ومرد، دوشادوش یکدیگر علیه بی عدالتی، ظلم و تبعیض ناشی از نظام سرمایه داری می خروشند و صدای اعتراض خود را به گوش دیگر اقشار و طبقات جامعه می رسانند و به سردمداران سرمایه خاطر نشان می سازند که امروز زمان پایان بخشیدن به این نابرابری و "فردا از آن زنان و مردان زحمتکش است". اول ماه می، روز اعلام اتحاد و همبستگی سایر جنبش های اجتماعی به ویژه جنبش زنان با آرمان ها و اهداف مبارزه طبقاتی و در راس آن جنبش کارگری است.
از آنجا که آزادی به معیشت وابسته است.
از آنجا که کسب استقلال اقتصادی شرط آزادی زنان است.
از آنجا که استقرار دموکراسی و تعمیق آن ملازم همبستگی جنبش های اجتماعی است.
از آنجا که مبارزه با سه معضل بنیادین زنان یعنی فقر زنانه، بیکاری زنانه و آسیب های اجتماعی که در چارچوب مبارزه و مطالبات اقتصادی می گنجند و پیگیری مطالبات اقتصادی بی پیوند با جنبش کارگری ناممکن است.
از آنجا که جنبش ها برای پیشرفت خود ناگزیر از تکیه بر حلقه اتصال خود با سایر جنبش ها هستند و حلقه اتصال جنبش زنان و جنبش کارگری زنان کارگر و زنان خانواده های کارگری است.
از آنجا که ستم بر زنان و ستم بر کارگران دارای ریشه های مشترک یعنی تقسیم کار، مالکیت و استثمار می باشد.
از همین رو جنبش زنان به لحاظ تاریخی در پیوند با جنبش کارگری شکل گرفته است و لاجرم در همه حال اتحاد جنبش زنان و جنبش کارگری امری است ضروری چرا که رهایی زنان در گروی رهایی کارگران و رهایی کارگران بدون مبارزات زنان و رهایی آنان ممکن نیست. باید خاطر نشان کرد این اتحاد یک سویه نیست و باید از همبستگی جنبش زنان و جنبش کارگری سخن گفت؛ از همبستگی ای که در آن حمایت متقابل صورت می گیرد و جنبش ها در عین اتحاد دارای استقلال نسبی نیز هستند.
ما جمعی از فعالین جنبش رهایی زنان هم صدا با سایر همرزمانمان در جنبش کارگری خواهان برآوردن مطالبات بر حق زنان طبقه کارگر و زحمت کش به شرح زیر هستیم:
- تعیین حداقل دستمزد با در نظر گرفتن بالاترین سطح معیارهای اقتصادی و پرداختن آن بدون اعمال تبعیض جنسیتی به گونه ای که متضمن برخورداری از زندگی ای توام با رفاه و آسایش برای تمامی کارگران باشد.
- تغییر کلیه قوانین تبعیض آمیز با تاکید و توجه به زنان طبقه کارگر و شاغل در مشاغل پست و حاشیه ای، به عنوان یکی از آسیب پذیرترین اقشار جامعه در نظام سرمایه داری و به ویژه در دوره بحران کنونی سرمایه داری:

· لغو کلیه قوانین و قراردادهایی که سبب تشدید ظلم و استثمار و بی حقوقی کارگران می شود نظیر قراردادهای موقت، سفید امضا و...
· تغییر قانون کار و شمولیت آن بر کارگاه های کوچک و کارهای تولیدی خانگی
· تعیین دقیق مشاغل سخت برای زنان
· برخورداری زنان از حق عائله مندی
· لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز در رابطه با استخدام، شرایط کار و ارتقای شغلی از جمله منع اخراج زنان باردار
· پرداخت مقرری برای کار خانگی زنان توسط دولت و تاسیس موسسات خدماتی ویژه و رایگان به منظور کاهش بار کار خانگی زنان از قبیل رختشوی خانه و مهد کودک و ...
- امحای کلیه مظاهر فرهنگی و آموزشی که موجب زن زدایی از بازاز کار و تقویت شکاف جنسیتی در مشاغل مختلف می شود از جمله:
· لغو سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاهها
· حذف کلیه کلیشه های جنسیتی که مبلغ " جای زنان در خانه است " از کتب درسی، سریالهای تلوزیونی، تبلیغات و ...
_ آزادی ایجاد تشکلهای کارگری در محیط کار و نیز تشکل هل و انجمن های محل زیست.
_ سازمان دهی تن فروشان (کارگران جنسی) از طریق دولت با نظارت سازمانهای مردم نهاد در جهت توانمند سازی آنان برای بازگشت به زندگی عادی.
_ و در آخر همبستگی و حمایت خود را با مبارزات معلمان و پرستان اعلام کرده و خواهان تحقق خواستهای برحق آنان هستیم.
تمامی زنان کارگر، زنان فقیر، زنان زحمتکش، زنان خانواده های کارگری، زنان بی کار اقشار متوسط رو به پایین با تلفیق تشکل های محل کار و انواع تشکل های محل زیست، همچنین با ترکیب سیاست های پیشروی نرم و سیاست های انقلابی و رادیکال بر اساس شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره حول خواست های عنوان شده می توانند متحد شوند و در اتحاد با سایر جنبش های برابری طلب افقی نو در جنبش زنان و جنبش کارگری بگشایند.
در این راستا ما جمعی از فعالین جنبش سوسیالیستی براین باوریم که اولویت و ضرورت مبارزه اجتماعی در شرایط کنونی اتحاد و همگرایی فعالین چپ جنبش زنان و کارگران بر محوریت مطالبات طرح شده را می طلبد تا در نهایت زمینه و امکان تشکیل حزب فراگیر سوسیالیستی که تمامی مطالبات و خواسته های زنان و مردان طبقات محروم و زحمتکش برای تغییر مناسبات اقتصادی- اجتماعی جامعه را در دستور کار مبارزاتی خود قرار می دهد فراهم شود.
رزا (رهایی زنان ایران)

۹ اردیبهشت ۱۳۸۸

منشاء های روز [اول ماه] مه چه هستند؟

روزا لوکسامبورگ
ايده ی فرخنده بکار بردن يک جشن تعطيل پرولتاری بعنوان وسيله ای برای اکتساب هشت ساعت در روز نخست در استراليا زاده شد. کارگران آنجا در 1856 تصميم گرفتند توقف دسته جمعی يک روز کامل کار را با جلسات و تفريحات بعنوان تجلی موافق با هشت ساعت در روز سازماندهی کنند. روز اين جشن بايد 21 آوريل می شد. در ابتدا، کارگران استراليايی اين را فقط برای سال 1856 در نظر داشتند. ولی اين نخستين جشن چنان اثر نيرومندی بر توده های پرولتاری استراليا بخشيد که بر آنان به جای گذارد منجر به تهيج [آژيتاسيون] نوعی گشت که تصميم گرفته شد جشن را هر سال تکرار کنند.
در حقيقت، چه می توانست به کارگران شهامت و ايمان بيشتری در قدرت خودشان بدهد تا يک توقف کار توده ای که آنها خودشان آنرا انتخاب کرده باشند؟ چه می توانست شهامت بيشتری به بردگان ابدی کارخانه ها و کارگاه ها بدهد تا فراخواندن گردانهای خودشان؟ پس ايده جشن پرولتاری بسرعت پذيرفته شد، و از استراليا، آغاز به گسترش در ديگر کشورها کرده تا سرانجام تمام جهان پرولتاری را فتح کرد.
نخستين نمونه ای که بدنبال کارگران استراليايی رفتند، آمريکايی ها بودند. در سال 1886، آنها تصميم گرفتند اول [ماه] مه بايد روز توقف جهانی کار باشد. در اين روز 2000000 نفر از آنها کارشان را ترک کرده و هشت ساعت در روز را طلب کردند. بعداً، تضيقات پليسی و قانونی کارگران را سالها در تکرار تظاهراتی با اينت [وسعت] مانع شد. معهذا در سال 1888 آنها تصميم خود را تحديد کرده و مصمم شدند که جشن بعدی در اول [ماه] مه 1890 باشد.
در اين اثناء، جنبش کارگران در اروپا قويتر و با تحرک تر شده بود. قويترين نمود اين جنبش در کنگره کارگران انترناسيونال در 1889 رخ داد. در اين کنگره، که چهارصد نماينده حضور داشتند، تصميم گرفته شد که هشت ساعت در روز بايد نخستين مطالبه باشد. پس از آن، نماينده اتحاديه های فرانسه، کارگر لاوين[2] از بوردو، خواست که اين مطالبه درتمام کشورها با يک توقف جهانی کار ابراز شود. نماينده کارگران آمريکا توجه را به تصميم رفقايش برای اعتصاب در اول [ماه] مه 1890 جلب کرد، و کنگره اين تاريخ را برای جشن جهانی پرولتاری برگزيد.
در اين مورد، مانند سی سال پيش در استراليا، کارگران واقعاً فقط يک بار تظاهرات در نظر داشتند. کنگره تصميم گرفت که کارگران همه ی سرزمين ها با همديگر برای هشت ساعت در روز در اول [ماه] مه 1890 تظاهرات بکنند. هيچکس از تکرار تعطيل برای سال های بعد سخنی نگفت. طبيعتاً هيچکس نمی توانست طريق برق آسايی را پيش بينی کند که با آن ايده موفق شده و چه بسرعت از طرف طبقات کارگر پذيرفته خواهد شد. معهذا، جشن گرفتن روز اول [ماه] مه بسادگی يک بار کافی بود، تا اينکه هر کس بفهمد و حس کند که روز اول [ماه] مه بايد يک نهاد سالانه و پيگير باشد...
اولين [خواست اول ماه] مه پذيرش هشت ساعت در روز مطالبه کرد. ولی حتی پس از رسيدن به اين هدف، روز [اول ماه] مه از بين نخواهد رفت. تا زمانيکه مبارزه کارگر بضد بورژوازی و طبقه حاکم ادامه دارد، تا زمانيکه همه مطالبات پذيرفته نشده اند، روز [اول ماه] مه نموده سالانه اين مطالبات خواهد بود. و وقتيکه روزهای بهتری سر زنند، وقتيکه طبقه کارگر جهان رستگاريش را بدست آورد- آنگاه هم بشريت احتمالاً روز [اول ماه] مه را به افتخار مبارزات تلخ و رنجهای بسيار گذشته جشن خواهد گرفت.
توضيحات: 1- متن از Ausgewalte Reden und Schriften, II برلين: انتشارات ديتز، 1951. متن اصلی در فوريه 1894 به لهستانی در پاريس منتشرشد. ترجمه فارسی از انگليسی "برگزيده آثار روزا لوکزامبورگ" مانتلی رويو، نـيويورک، 1971، می باشد.2- Lavigne از Bordeau.
ترجمه: انتشارات سياهکل، سازمان چريکهای فدائی خلق، فروردين 1358.بازنويس: ياشار آذری، شهريور 1382.

۵ اردیبهشت ۱۳۸۸

نمایش خیابانی رویا و روشنک

[زنی دو کودکش را به دستانش گره زده ودر حالی که با شوهرش داد و بیداد راه انداخته است اسرار دارد که بچه هایش کبریت را روشن کنند. ]
زن: این آتیشه ، آتیش بازیه روشن کنید بچه های من . میخرم ترقه براتون.
مرد: زن دست از این دیوونه بازیات بردار ، این طفلکیها را هم فدای جنون خودت نکن، تولدشونه ...مثلا"
زن : روشن کن عزیزم ، دیدی چه جوری اجاق روشن می کنم. [بچه سرشو به نشانه نارضایتی تکون میده]
مردک به خدا منم گرفتارم ، دست خودم نیست ، ازت که نخواستم برام کوه بکنی ، دست بردار.
زن: رؤیا کبریت و بده به روشنک ،اون میدونه مامانی چه جوری اجاق و روشن میکنه، تو جیبهام شمع تولده. مگه امشب تولدتون نیست؟
بچه ها : چرا
زن : خب، باید شمع روشن کنیم ، باید آتیش فوت کنیم ، خب آتیش با کبریت به پا میشه عزیزای مامان.
روشنک: پس خاله و دایی و فامیلامون چی اونها نمیان؟
زن : چرا مامان ، ببین مردم اینقدر زیاد بودن تو خونه جاشون نمی شد ، ببین اینها همشون خاله و داییتونن،ببین چقدر آدم اومدن.
زن : د...یالاعزیزهای مامان، شمع تولدتون و روشن کنید[ بچه هارو دور خودش می چرخونه] د..یالا آتیش بازی کنید ، د...یالا خرگوشهای من ، هب ، هب ، هب هب ، آخر بازیه . [وامیسته] خب. اول کی؟ کی بهتر بلده؟[مرد درمانده و مضطرب دورشون میچرخه].
رؤیا: من مامان من.
روشنک: نه مامان من بهتر بلدم .
مرد: [گریون و درمونده میخواد دستاشون و بگیره ] این بازی بدیه بیاید بازی خودمون و بکنیم ، کدوم یکی ، آلا کلنگ ...؟ خرسواری؟
رؤیا: آلا کلنگ.
روشنک: خرسواری. [ مرد روشنک و روی پشتش سوار میکنه و چهار دست و پا دور میزنه]
زن : [میکشدش پایین]نه ما بازی خودمونو می کنیم.کدوم بازی؟
بچه ها : [یکصدا] شمع بازی.
زن: کی شمع میشه؟
مرد: دستم به دامانت زن.دِ چرا هیچی نمی گید جماعت؟ داره بچه هامو به جهنم می فرسته ، داره بچه هامو جزغاله میکنه بی مروت.
زن: من یا جناب عالی با اون بوگندی که ازت به مشام میرسه، حیا هم خوب چیزیه والا.خب بچه ها چرخ، چرخ [وامیسیته] میریم سربازی ، [باهاشون درگوشی حرف میزنه]کی میشه حامل آتیش؟
روئیا : من
زن : کی میشه آتیش نشانی؟
زن : شمع کیه؟
بچه ها : مامانی.
مرد : صبر کنید منم ،بازی
زن : خب بچه ها ، خانم خانما ، خاله اجاقی ، کبریت ، کبریت ، جرقه . [ کبریتش خیسه روشن نمیشه].
روئیا: آه مامان نشد.
زن: عیب نداره عزیزم، بازم بازی ،آخر بازی.
مرد : منم بازی ،[ فندکشو درمیاره] من چی دارم فندک بازی ف دوتا تولد و دو تا شمع میخواد .شمع کیه؟
روئیا : مامان
روشنک: ماما [ مردد]
مردک نه عزیزانم .اون اولیه ، این بازی شمع شمعیه ، این بازی دو شمعیه، بازی سخت زندگیه ، حالا بگید اون یکی کیه ؟
بچه ها : باباییه.
زن : خودت خواستی ، خب بریم سر بازی ، شمع ، شمع، آتیش ، روشنک آتیش نشانی.
مرد: بیا این بازی رو د نفره تموم کنیم .بیا بچه ها رو بسپاریم به این مردم و خودمون ادامش بدیم .
زن : بچه هامو بسپارم به این مردم و خودم برم به درک ف آره.اونارو اسیر کنم و خودم رهاشم برم.
مرد : دِ آخه من و تو اختیاری این جهنم و به پا کردیم ، این بچه های بدبخت چی ما اینا رو پرت کردیم تو گود.
زن ک نه ، نه اشتباه نکن ما هم اختیاری به هم نرسیدیم.تو اومدی خواستگاری ، کوفته و درمونده، خسته و نیازمند بودی ، آخه تورو پرتت کرده بودن تو گود زندگی.اون وقتا توی کارخانه شن و ماسه کار میکردی ، صبح میرفتی، عشا وقتی که با سیما سنگ بازیمون بود بر میگشتی.من اون وقتا سیزده سالم بود، آره.این من بودم [ روئیا و روشنک را روبروی هم میزاره] اینم سیما ، وقتی تو برمیگشتی من همش میسوختم ، تو برام یه بابای مهربون بودی ، تنها مرد جوان اون بنسبت قدیمی ، تنها مرد تنومند وخندان ، من کودکانه عاشق بابای دلخوام شده بودم.
تو هم دنبال یه جوراب شور رایگان ، یه آشپز نه چندان خوب که که از هزینه خرید ساندویچ رهات کنه. تموم مسیرو پیاده میومدی بلکه هزینه درمون مامانت و جور کنی، توی اون جاده های خاکی یا یه پارچه گرد و خاک بودی یا غرق گل ولای.خلاصه اینکه ما سرم اورژانس زندگی حضرت عالی بودیم نه زوج منتخبتون .
مرد: آره. زوج منتخب من شیرین بود.یه روئیا که هرگز هم تبدیل به واقعیت نشد.[روشنک و بلند میکنه]این من بودم ، اینم شیرین.هر روز به هم وعده میدادیم، هر روز یه شیوه ی پدر و مادر خر کردن و تمرین میکردیم.، هر روز از یه جور فرار صحبت میکردیم،آخرشم همدیگرو بوس میکردیم، عاشقانه [ خندش میگیره] هر شب رو سجاده توبه میکردیم از اون بوسه کبیره و خودمون و از آتیش قیامت بیرون میکشیدیم [ بازم خندش میگیره]ولی ، ولی فردا باز خودمون و تو اون.......حرارت مذاب پرت میکردیم[ اشکش میگیره] یه گناه تکراری، بی خبر از اینکه ما یه جرم بزرگتری و مرتکب شدیم و خودمون خبر نداریم .ما رفته بودیم توی منطقه ی ممنوعه.دلمون [آواز گونه] آی دلمون ، آی دل عاشقمون ، بالاپایین شدش نمی شد.
پرنده ای بود ، مرغ عشق... می پرید رو شاخ آخر ، بالا میگرفت بلند بلند، نمی دونست دلمون عشق هم ، قید و بندی داره.نه قید سوزناک خطاهای کبیره، قید و بندای نانوشته زمینی، قید و بنهای کاغذی و طبقاتی، نمی دونست دلم صد قد کتابهای آسمونی صفحه ایست عاشقونه، نمی دونست فرامینی از این زمین و از جیب آدمهانازل میشه.گریز ناپذیرتر از فرامین مقدس آسمون.یه روز مضطرب و گریون ولی قاطع و پابرجا اومد سرقرار بهم گفت غلوم ما به هم نمی رسیم فاصلمون از هم نجومیه.
گفتم : چی میگی شیرین. گفت :من تو خونه خودمون جوراب نشستم ، یه نیمرو بلد نیستم درست کنم.کنیزها خونمونو آب و جارو می کنن تو که نمی تونی من و واسه حرفهای عاشقونه بخوای.الحق و الانصاف حرفهاش واقعی بود من زیر بار نمی رفتم. دستهای ترک بستمو نشونش دادم ، گفتم : شیرین من صبح تاشب کار میکنم.خب چه میشه زن این یه ریزه کار خونه رو انجام بده.گفت : نمی تونم ، نمی تونم ، نه. خودم و زدم به بیماری گفتم قبول دارم. شروع کرد به سنگ اندازی کردن ، یه چیزهای رو میخواست و پیش می کشید که من تو عمرم نشنیده بودم. دست آخر گفت تو یه کارگری و من میخوام تحصیلاتم رو ادامه بدم ، تو اسیر اینجاییو من میخوام برم پاریس .چاره ای نداشتم ، سخت بود ولی گریز ناپذیر و پذیرفتنی. باید دنبال کسی میگشتم که بتونه و بخواد شبها که برمیگردم جون توی کالبد خسته و پژمردم بدمه ، باید دنبال کس خودی میگشتم.یه بسته گوشتی بودم غروبها دلسرد و جان کوفته ولو می شدم تو حیات.، صبحها قبراق و شارژ شده هلم میدادی بیرون.
زن: صدا خوب واضح بود ، همشو شنیدید، این مرد این عاشق قدیمی ، یک زمانی پدر جوان من بود و من کنیزش بودم. تا چشمهامو باز کردم شیر دادن و بچه بزرگ کردن هم به کارهام اضافه شده بودن. هرگز مرد دیگه ای رو نشناختم ، این در مقایسه با تنها مرد دیگه پدرم ، همیشه دوست داشتنی بوده ، همیشه ، حتی حالا هم که شکسته و فرتوت شده.
مرد: ای بابا زن ، این حرفها خصوصیه اینها رو پیش این مردم نگو.
زن : نه ، نه، هیچ مسئله ای خصوصی نیست ، همه ما به هم مربوطیم، مسائل شخصی و خصوصی ما دردهای مشترک و تکرارییست، الان توی همین تماشاچیها خیلیها مسائلشون همین مسائل ماست . حتی شاید دردناکتر ، آره من همه اونها رو به این بازی فرا میخونم.
مرد: ای بابا از خر شیطون بیا پایین زن ، بیا و این رو همین الان تمومش کن، بزار بیشتر از این آبرو ریزی نشه.
زن: آبرو ، آبرو ، من که آبروتو برده بودم ، تو که آبروتو باخته بودی ، مگه نمی گفتی من ، من ، مگه نمی گفتی [تو صورتش تف میندازه] خاطر خوا دارم بی شرف.
مرد: زن تمومش کن.
زن: چی چی رو تمومش کنم. تازه باید شروعش کرد.توی دل چرکین وباید مطمئنت کرد، تو دلت آروم نمیگیره ، باور نمی کنی ،اصلاً بیا این گره دل و گره نمایش بکنیم.[رو به مردم] من خواطرخوا دارم یا نه؟ آره دارم ، توی همین جمع هم خاطرخوا دارم.
مرد: زن چی داری میگی ، بسش کن هزیون نگو.
زن: پیداش کن ، پیداش کن مرد با شرف ، راهنماییم خواستی حرف اولشو میگم.
مرد : هزیون نگو ، زعیفه ، اول و آخر نداره ، ثابت بشه همین جا ، جلو چشم همین مردم ، جلو چشم همین مردم
زن: چیکارم میکنی ها؟ چکار میکنی؟ چرا نمی گی؟ جوراب بشورت و از دست میدی؟ بزار آب پاکی بریزم رو دستت ، همین جاست ، آره خاطر خوام همین جاست .[ مرد شروع به گشتن میکنه]
مرد : اگه مرده خودش و نشون بده ، تیکه پارش میکنم.
زن : تو که اینقدر شرف داری پیداش کن ، دِ یالا خاطر خوامو پیدا کن ، پیداش کن عاشق قدیمی اونو از چشمهای عاشق و پر شورش بشناسش.
[مرد میگرده ، به یک دوتا جوون مشکوک میشه یا یکیشون دست به یقه میشه وو ولو میشه وسط]
زن :[ با چشمانی اشک بار.] یک هفته ست پیشش نخوابیدم، اولا حرکاتش مشکوکم کرد .این اون مردی نبود که من میشناختم.، یه روز دزدکی رفتم محل کارش ، جاروکشه ، از دستش زله شده بودم.چشمتون روز بد نبینه وسط خیابون له شده بود، این خلق مسلمون از کنترشرد میشدن و ککشونم نمی گزید.نگو بدبخت این آخرا کارش سه برابر شده ، شهرداری بیشتر از نصف کارگراش رو بیرون کرده و کار اونه را هم محول کرده به بقیه، از فرط خستگی ولو شده بود ، فرست طلبی کردم و کار خودم و کردم : ناخنگیر تو جیبم بود ، دنبال یه فرصت مناسب می گشتم ، شده بود تاتر خیابونی همونجا ناخنهاش و کوتاه کردم. ممکن شماها هم فکر کنید یه ریگی به کفشمه ، پدر و مادر خودم می گن چرا این همه سال باهاش سر کردی و حالا!! دیگه از دیگرون چه توقهی میتونم داشته باشم . شبها بوی گندش میاد.تا میرسه خونه پای سفره ولو میشه ، یه هفتس حموم نرفته ، وقتی ازم میخوتد باهاش چیز شرعی بکنم ردش میکنم و وقتی بهش میگم برو حموم رو سرم خراب میشه ، عید و عزا میکنه ، صبح با فوش خواهر مادر از خونه بیرون میره ، آخ عزیزم میدونم اون تقصیری نداره من از دست این زندگی جون به لب شدم ، این سرنوشت شوم ، این بازی دردناک فرار از دست زندگیه ، از دست فشاری که خودشم زیرش خورد شده.
مرد : بیا از نمایش بیایم بیرون ، بیا از تکرار و تقلید عینی مسائل بیایم بیرون .بیا دوباره آن سرود را بخوانیم ، بیاید .بیاید سرود زندگی را سر دهیم.


نویسنده : سلام قادری
برگرفته از سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری


مطابی که از پی می آید گزارشی است از وضعیت کارگاه های قالیبافی و کارگران آن به ویژه زنان و دختران قالیباف که از سایت جافک(جمعی از فعالین کارگری) در آستانه روز کارگر برگزیده شده است.


در كارگاه قالی‌بافى تنها صداى خسته‌ى زن‌هایى به‌گوش می‌رسد كه رنگ‌ها را آواز كه نه، ناله می‌كنند:،دو‌تا قهوه‌ای، یكى زرد به زیر، دو تا نارنجی،..
حکایت رنجها
فاطمه دختر خردسال قالیباف در روستای تارخه (از توابع اسفراین):
من و خواهر كوچكترم زهرا را به صاحبكار فروختند. سی ماه تمام بیگاری كشیدیم، كتك خوردیم و شكنجه شدیم. دائما دست و پا و بدنمان كبود بود. شبها باید خامه ها(كلافهای نخ خالی) را باز می كردیم. اگر هنگام كار خوابمان می برد، زن كارفرما دست و پایمان را داغ می كرد تا خوابمان نبرد. از صبح زود تا شب كار می كردیم و غذایمان فقط نان و شیره انگور بود كه در ساعت ده صبح می خوردیم. "روح الامین" پسر كارفرما دست و پای راست زهرا را با چوب شكست. او را به دكتر نرساندند و دست و پایش همانطور كج جوش خورد.
یك دختر قالیباف روستائی:
پنجساله بودم كه مادرم مرا بر روی الواری كه پای دار قالی چار میخ شده بود، نشاند. روزهای اول فكر می كردم یك نوع بازی است. اما خیلی زود فهمیدم بدون كار من چرخ زندگی خانواده ام نمی چرخد. اوایل، پدر یا مادرم مرا بالای داربست می گذاشتند چون قدم نمی رسید كه خودم از آن بالا بروم. روزهای اول مادرم مرا می بست كه از دار نیفتم یا بهتر بگویم بفكرم نزند كه از زیر كار دربروم. حتی نانم را همانجا می داد كه بخورم. بارها از خستگی همانجا خوابم می برد. چون باید از كله سحر تا غروب كار می كردم. چند ماهه فوت و فن كار را از مادرم یاد گرفتم. چند بار سعی كردم از اینكار پر مشقت شانه خالی كنم اما چنان از دست پدرم كتك خوردم كه تا مدتها جرئت فكر كردن در مورد آنرا نداشتم. اوائل نسبت به پدر و مادرم احساس نفرت می كردم اما خیلی زود فهمیدم كه سرنوشت آنها نیز همین بوده. مادرم از بچگی قالی بافی میكرده و تازه حالا هم هر وقت كه بیكار می شود همراه من كار می كند. مادرم می گوید یادش است كه مادر بزرگش هم توی اینكار بود. پدرم تكه زمین كوچكی دارد، صبح تا شب روی آن یا زمینهای دیگران جان می كند باز هم همیشه هشتش گرو نه است. به همین تاجری كه برایش فرش می بافم مدام مقروض است. انگشت هایم در اثر سالهای طولانی كار از شكل افتادند. پاهایم همیشه بی حس است و چشمهایم درد می كند. مادرم می گوید برو شكر خدا كن كه مثل دختر همسایه از دار قالی نیفتادی و پایت نشكسته و تا آخر عمر علیل نشدی. او تعریف می كند كه چگونه مادرش آنقدر قالی بافت تا كور شد. خودش كمر درد شدید گرفت. حالا هم به من می گویند برای عروسیم باید یك قالی ببافم. نمی دانم مردی كه باید به خانه اش بروم برای عروسی چه كاری باید انجام دهد؟ همین چند سال پیش یكی از خاله هایم بچه اش مرده بدنیا آمد، می گویند بخاطر نشستن زیاد زیر پای دار قالی، استخوانهای كمرش معیوب شده بود. تازه شانس آورد، چون همین پارسال یك زن جوان قالیباف در ده مان هنگام زا هم خودش مرد و هم بچه اش. نمی دانم سرنوشت من چه خواهد شد؟
یك پسر قالیباف روستائی:
پدرم بخاطر قرضی كه به نزولخوار داشت مجبور شد مرا به كارگاه قالیبافی او بفرستد. چهار سال است كه برایش كارمی كنم اما قرض پدرم سربسر نشد. تازه من شانس آوردم پدر و مادرم را می بینم. یكی دیگر از بچه ها پدر و مادرش از خانواده من فقیرتر بودند و مجبور شدند به منطقه دیگری مهاجرت كنند. بجای قرضی كه از صاحب كارگاه برای تامین مخارج سفرشان گرفته بودند، دوستم را پیش او گرو گذاشتند. خیلی وقت است كه پدر و مادرش را ندیده است. كمتر روزی است كه از دست استادكار كتك نخورم، سركوفت نشنوم و فحشم ندهد. كارم خیلی سخت و پر مشقت است. تمام انگشتهایم با كاردك پاره پاره شده و مجبورم هر شب توی روغن داغ فرو كنم. كارگاه مان نمور و تاریك است. چشمانم ضعیف شده و تمام استخوانهایم را نم گرفته است. تا حالا چند تا از بچه ها استخوانشان نرم شده و فلج شده اند. تا وقتی قالی از دار پائین بیاید انگار چندین بار مرا دار میزنند. دیگر طاقتم طاق شده است.
یك زن جوان قالیباف در كارگاه شهری:
چند سالیست كه از ده به شهر مهاجرت كرده ایم. هر بهار و تابستان همراه شوهرم به كوره پزخانه ها می روم. و هر پائیز و زمستان به كارگاه قالیبافی. كارگاه ما 10 نفر كارگر دارد. دوره كار آموزی هیچ پولی به ما نمی دادند. تازه مجبور بودیم بعنوان حق الزحمه برای صاحبكار یك قالی هم ببافیم. حالا هم از هیچگونه مزایا و حقوقی برخوردار نیستیم و روزی 12 ساعت و بعضی وقتها 14 ساعت كار می كنیم. دستمزدمان خیلی ناچیز است. بیشتر كارگران دچار تنگی نفس، ریه درد و سرفه های ناجور هستند. چند تا از كارگران سل گرفته اند. یا آنقدر از جایشان تكان نخورده اند كه خونشان خشكیده است. همه مان چشمهایمان كم سو شد. پشت درد و كمر درد همزاد ما شده است. صاحب كارگاه به ما می گوید تند تند گره بزنید تا گره زندگی تان باز شود. در صورتیكه هر گره ای، گره زندگیمان را كورتر كرده است. بنام خدا و پیغمبر غارتمان می كنند. هر وقت كه به قالی های روی دار نگاهی می اندازیم، انگاری شمایل آخوندها و پاسداران جلوی چشم مان می آید. كارمان بسیار شاق است و كمتر كسی مدت زیادی در اینكار دوام می آورد. از بس كه پای دار قالی قوز كردیم و خم شدیم، خسته شدیم. می خواهیم سرمان را بلند نگاه داریم. دیگر این وضعیت برایمان غیر قابل تحمل است، بس است دیگر!
اینها تنها گوشه های كوچكی از شدت ستم و استثمار بر میلیونها توده ای است كه براستی در اعماق جامعه زندگی می كنند. سرنوشت اینان را بتی بنام قالی رقم می زند؛ بتی كه "دیگرانش" می پرستند. زخم ناشی از داغ قالیبافی بر پیكر جامعه ما چنان عمیق است كه حتی در گوشه هائی از هنر و ادبیات معاصر ایران (كه معمولا در آن كمتر به زندگی، كار و مبارزه طبقات تحتانی پرداخته می شود) به ثبت رسیده است.
در یکی از روزهایی که همه روزه کارگران قالیبافی ها آنجا در حال استثمار شدنند، یعنی به یکی از شهرستانها "اسفراین"میرویم، وارد کارگاهی در زیر زمین می شویم که کارگرهای آنجا پرزهای معلق درهوا را با هر دمی که فرو میبرند خبر از ساعات طولانی کار، پا درد،کمر درد، تنگی نفس، ریه درد و سرفه های ناجورمیدهد. چند تا از كارگران سل گرفته اند. یا آنقدر از جایشان تكان نخورده اند كه خونشان خشكیده است.
سعی می کنیم دور از چشم کارفرما از شرایط کارشان سئوال کنیم.
شما روزی چند ساعت پشت دار قالی می نشینی: روزى دوازده‌ ساعت تا چهار ده ساعت
راضی هستی ؟
می‌گوید: خدا را شكر كارفرماى ما خیلى خوب است!.
چقدر حقوق می گیری؟
اگر روزى دوازده ساعت كار كنیم سه هزارتومان مزد می‌دهد.
كارفرمایش نزدیك به ما ایستاده و با دقت همه چیز را زیر نظر دارد. گاهى هم لازم می‌داند كه خودش هم وارد بحث شود: بستگى به كارشان دارد، بعضى روزها مزدشان سه هزار و پانصد تومان هم می‌شود. این كارگران زن حتى به مزد سه هزارتومان در ازاى دوازده ساعت كار هم چنان محتاج‌اند كه حضور كارفرما می‌ترساندشان، مبادا كلامى خلاف میل او بگویند. عجیب است اما به طرز هولناكى واقعیت دارد. چاره‌اى براى ما نمی‌ماند جز اینكه جایى دیگر به سراغشان برویم/
زنى كه توى كارگاه براى داشتن چنین كارفرمایى خدارا شكر می‌كرد، اینك در خانه‌اش كنار شوهرش نشسته است.
: دو سال پیش چندتا از خانم‌هاى قالیباف را جمع كردم و قرار شد خودمان كارگاه راه‌ بیندازیم و كنار هم كار كنیم. برنامه داشتیم كه جفت‌بافى كنیم و بیشتر وقت بگذاریم كه كار بهتر بشود. توى شهرمان كسى براى ما دارقالى نمی‌زد، نخ نمی‌فروخت. همه وسایل را از واسطه‌ها گران‌ترخریدیم. طلاهایمان را فروختیم و بعضى از خانم‌ها كه طلا نداشتند وسایل خانه‌شان را فروختند یا قرض گرفتند و دارها را زدیم. سه ماه شبانه روز كار كردیم. روزى هجده ساعت حتى...
تقریبا كار تمام شده بود. یك روز صبح زود كه آمدیم كارگاه دیدیم انگار كه مغول ها حمله كرده باشند. شبانه با چاقو و قیچى افتاده بودند به جان فرش‌ها و ریز ریز كرده بودند. هر تكه اندازه یك كف دست. می‌دانستیم كار چه كسى است. اما چه كار می‌كردیم؟ "به یاد لبخند زوركى كارفرمایشان می‌افتیم؛ وقتى گفت: این سرمایه‌اى كه من براى تولید و كارآفرینى ‏گذاشتم، اگر توى بانك خوابانده بودم سود بیشترى نصیبم می‌شد.
پس چرا سراغ این كار آمدید؟
گفت: فقط به خاطر این است كه یك نانى سر سفره این زنهاى بی‌نوا بگذارم."!!
از او می خواهیم اگر میشود برود و چند نفر از همکاران خود را صدا بزند تا با آنها هم صحبتی داشته باشم.
زن می‌رود سراغ همكارانش. خانه‌هایشان نزدیك به هم است. دراین فاصله از شوهرش می‌پرسیم:
یعنى به هیچ طریقى نمی‌شود جلوى این دارودسته ایستاد؟
: اینها هم نباشند یك دارودسته دیگر.
فرش دست اینهاست و دست اینها هم توى دست هم است.
شاید بگوید براى یك همچنین سرمایه‌دارهایى چه اهمیتى دارد كه یك زن با پول خودش قالى ببافد؟ اما اینها می‌دانند كه اگر اولى از راه خودش برود باقى هم دنبالش می‌آیند. به خاطر همین همه راه‌هاى قالىبافى شخصى را بسته‌اند. بالاخره یكجاى كار همیشه لنگ این دارودسته‌هاست. از زمان برپاكردن دارقالى تا وقت بافتن و خرید نخ و آخر سر هم قیچى زدن و جلا دادن و حتى فروختن، اینها با هم‌اند. در هر كدام از این مراحل اگر كار پیش اینها گیر كند، سرمایه نابود شده است.
.. كارگران زن وارد می‌شوند و دورتادور اتاق می‌نشینند. مردهایشان هم می‌آیند و گاهى از پشت شیشه نگاهمان می‌كنند. مرد صاحب خانه تعارف می‌كند و آنها دستى تكان می‌دهند و می‌روند.
می‌پرسیم:
چرا براى خودتان كار نمی‌كنید؟
سرمایه این كار حدود سی‌صد هزارتومان است و سودش هم بد نیست.
چرا نیروى كارتان را ارزان می‌فروشید؟
زن‌ها به هم نگاه می‌كنند. یكى از آنها می‌گوید:
اگر بخواهیم براى خودمان كار كنیم نخ را گران حساب می‌كنند. هیچ وقت هم به اندازه‌اى كه لازم داریم نمی‌فروشند. مثلا چند كیلو می‌دهند و بعد می‌گویند بباف، نخ‌ها كه تمام شد بیا دوباره بخر. وقتى نخ تمام شد می‌گویند از این نخ تمام كرده‌ایم چون مى دانند از جاى دیگرى نمی‌شود نخ تهیه كرد.
دیگری توضیح می‌دهد:
رنگ هر رنگرزى با رنگرزى دیگر فرق دارد. مثلا هیچوقت دوتا "لاكى" عین هم نیستند. یكى سیر تر است و یكى كم رنگ‌تر. لاكی‌هاى یك قالى حتما باید از یك رنگ‌رزى باشند وگرنه توى كار نشان می‌دهد و قالى را دورنگ می‌كند. قالى هم كه دورنگ شد به یك پنجم قیمت می‌خرند؛ اگر بخرند .
زن صاحبخانه رو به یكى از زن‌ها می‌گوید: شما بگو!
: شوهرم "مقنى" بود. توى چاه ماند و مرد. تا وقتى بود نمی‌گذاشت قالى ببافم. بعد از مرگش براى خرج زندگى چند تكه طلا فروختم و دار قالى زدم. چندماه براى خودم كار می‌كردم و وقتى كار به نصفه رسید یكى از رنگ‌هایم تمام شد. سراغ همان نخ‌فروشى كه نخ‌هایم را از او خریده بودم رفتم اما با اینكه نخ‌ها را توى مغازه دیدم، گفت: ندارم. چند وقت كارم را خواباندم و دائم می‌رفتم و می‌آمدم اما نخ نمی‌فروخت. آخر سر التماس كردم و گفتم من با این قالى نان دو تا بچه یتیم را می‌دهم. گفت من كه با شما دشمنى ندارم. اگر به شما نخ بفروشم من را از نان خوردن می‌اندازند. از روى ناچارى قالى نصفه را به صاحب یكى از شركت‌ها فروختم كه به اندازه پول دار و نخ‌ها خرید.
زن دیگرى می‌گوید كارگاهى كه شما دیدید یك بخش كوچكى از كارهاى این شركت‌هاى قالی‌بافى است. اكثر كارگران توى خانه براى این شركت‌ها كار می‌كنند. آنها توى خانه‌هاى ما دار قالى می‌زنند و در ازاى هر پود "دویست و هفتاد" تومان مزد می‌دهند. كار كه تمام شد قالى را جمع می‌كنند و می‌برند.
:ادامه می‌دهد، من و سه تا از دختر‌هایم توى خانه براى این شركت قالى می‌بافیم. یكى هفت ساله و یكى ده ساله و یكى هم یازده ساله. وقتى از مدرسه می‌آیند پشت دار قالى می‌نشینند تا وقت غروب. موقع برنامه كودك تلویزیون استراحت می‌كنند و بعد از آن دوباره كار می‌كنیم تا شب. نوبتى می‌روند و مشق‌هایشان را می‌نویسند و می‌آیند."
:دیگرى رو به جمع زنان می‌گوید فاطمه خانم یادتان هست؟ خودش می‌گوید: شوهرش معتاد بود. كار نمی‌كرد. خرج خانه را این زن با قالى بافى می‌داد. یكبار حال شوهرش خیلى خراب می‌شود و شروع می‌كند به داد و فریاد و كتك زدن زنش. زن‌هم فرار می‌كند خانه همسایه. چند ساعت بعد كه می‌آید می‌بیند شوهرش تارهاى قالى نیمه كاره را قیچى زده و قالى را از دار جدا كرده و برده بفروشد. با تعجب می‌پرسم: فروخت؟ زن‌ها سرتكان می‌دهند. به قدر یك زیرانداز فروخته بود، ده هزارتومان.
زن‌صاحبخانه می‌گوید: صاحب قالى یك شركت بود. فاطمه خانم پانصد هزارتومان بدهكار شد. شش ماه مجانى براى شركت كار میكرد.
بیماری‌هاى شغلى زنان قالیباف:
در این گزارش سخنان زنان قالیباف را از دردهاى ناشى از كارشان منعكس نكردیم. در عوض به سراغ دكتر "م – خ " رفتیم كه تحقیقاتى درباره قالیبافان انجام داده است. او معتقد است: علیرغم بررسى هاى همه گیرشناسى متعددى كه بر روى بیمارى هاى گوناگون ( اعم از مسرى یا غیر قابل سرایت) در گروه هاى مختلف اجتماعى انجام شده؛ اما این گروه از كارگران یعنى دختران و زنان جوانى كه تحت شرایط بسیار نامناسب بهداشتى به كارى سنگین و طاقت فرسا همچون قالى بافى مشغول هستند در معرض ابتلا به ناهنجارى هاى عفونى و غیرعفونى متعددى قرار دارند، بیمارى هاى تهدیدكننده دختران قالى باف شاغل در كارگاه‌ها را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم كرد. گروه اول "عفونت هاى قابل سرایت" هستند كه مربوط مى شود به كار در شرایط غیربهداشتى فاقد تهویه مناسب و محیط و فضاى كار آلوده كننده. گروه دوم "بیماری‌هاى متابولیك، روماتیسمى و استخوانى ـ مفصلى غیر ارثى" هستند كه بیشتر در ارتباط با نوع تغذیه و شیوه و چگونگى وضعیت كارى كارگران ( ساعات یكنواخت بى حركتی، تمركز بر روى كار و فشار بر مهره هاى كمری، پشتى و گردنی، و كار سنگین و مداوم با دست و انگشتان) حادث مى شود".
گروه اول یعنى "عفونت هاى قابل سرایت" دختران نوجوان در حول و حوش سنین بلوغ، در مناطقى از ایران كه آلودگى سل شایع است ( همانند فرزندان مادران مبتلا به سل ریوى خلط مثبت) گروه بسیار پرخطرى از لحاظ ابتلا به عفونت اولیه سل محسوب مى شوند. شرایط كارى این گروه از كارگران ــ دختران جوانى كه ساعات مستمر در محیطى بدون تهویه مناسب، و در تماس طولانى مدت و مداوم با یكدیگر مشغول به كار هستند ــ آنان را بشدت مستعد ابتلا به عفونت اولیه سل مى كند ( كه ممكن است علامت دار باشد و بصورت تب و تعریق و ضعف و سرفه هاى مزمن بروز كند؛ و یا به كلى فاقد علائم حاد باشد و آنان را سال ها بعد به اشكال مختلف سل ریوی، استخوانی، مغزی، مفصلی، شكمی، پریكارد، ادرارى تناسلی، و سایر انواع مبتلا كند و مشكلاتى همچون نازائی، تخریب استخوانى و حتى فلج اندام تحتانی، عفونت مغزى و در نهایت مرگ را بدنبال داشته باشد.)
اگر در محیطى بسته، فقط یك بیمار مبتلا به سل ریوى وجود داشته باشد، علاوه بر ضرورت استفاده از ماسك مناسب، شش بار تهویه فضاى اتاق به محیط بیرون الزامى است كه چنین شرایطى عملا در این محیط هاى كارى ممكن نیست. اگر امكان داشت كه گروه پرخطر ــ یعنى افرادى با سفتى پوستى بیش از ده میلیمتر بدنبال تزریق داخل جلدى تست سل، بدون علائم تنفسى و با عكس سینه طبیعى ــ شناسائى شوند، تجویز داروى پیشگیرانه مى توانست آنان را در مقابل عودهاى علامتدار و دیررس و بعضا كشنده انواع سل مقاومت نسبى ببخشد. شناسائى بیماران هم علاوه بر درمان خودشان مانع از سرایت عفونت به دیگران میباشد كه به بهبود این شرایط كمك میكرد.
سقف كوتاه كارگاه قالی‌بافى) زیرزمین!) عدم تهویه مناسب و كافى فضاى مورد تنفس حین كار، شیوع بالاى عفونت سل در كشور بخصوص در مناطق با سطح درآمد پائین و امكانات بهداشتى ناكافی، و همچنین تماس نزدیك و طولانى مدت كارگران با یكدیگر در محیط كار؛ همگى عواملى هستند كه احتمال این ابتلا را تقویت مى بخشند. حال آنكه پیشگیرى یا به حداقل رساندن كسب عفونت از طریق تأمین شرایط كارى مناسب، شناسائى بیماران و اقداماتى از این دست، این خطر را بشدت كاهش مى دهد. بخصوص كه اكثر بیمارانى كه در چنین محیط هائی، تبدار هستند و سرفه مى كنند؛ بدون بررسى لازم و كافى اولیه، در ابتدا به حساب پنومونى ( ذات الریه) معمول گذاشته میشوند تا بیمارى پیشرفت كند و تازه آنگاه ـ و احتمالا پس از آلوده كردن عده اى از كارگران دیگر ـ بیمار به مراكز تخصصى ارجاع مى شود. متأسفانه در چنین مواردى هم طبق دستورالعمل عجیب و غریب كشورى موارد تماس یافته با بیمار مسلول، تنها در صورتى كه كمتر از شش سال داشته باشند، نیاز به پیگیرى دارند و در سنین بالاتر فقط در صورت بروز علائم مشكوك به ابتلاى سل مورد ارزیابى قرار مى گیرند."
از دیگر بیمارى هاى عفونى قابل سرایت در چنین شرایط كارى نامناسبى ذات الریه هاى باكتریال، اسهال هاى عفونی، شپش سر، گال و بیمارى هاى انگلى دیگر را نام برد و برخى از كارگران قالی‌باف هم بدلیل نقایص ایمنى زمینه اى كه دارند ــ و ممكن است خود را تا سنین بلوغ نشان ندهند ــ ابتلا به قارچ ها یا میكروب هاى ناشایع و عفونت هاى مكرر نامعمول نیست. هرگونه بیمارى طول كشنده و مزمن ریوى در این گروه از كارگران نیاز به ارجاع فورى به یك پزشك متخصص در زمینه بیمارى هاى ریوى و یا عفونى دارد كه معمولا به دلیل فقر مالى بافندگان فرش و همچنین فقدان بیمه‌و حمایت‌هاى قانونى دیگر، این كارگران به پزشك متخصص مراجعه نمی‌كنند."
اما گروه دوم بیماری‌هاى شایع در میان زنان قالی‌باف یعنى "بیماری‌هاى سیستمیك یا موضعی، و غیر مسرى" اشاره كرد و گفت: تنها بیمارى هاى عفونى و قابل سرایت نیستند كه كارگرانى را كه در شرایط كارى بسیار نامناسب ( از لحاظ تأمین نور و تهویه هواى كافى) مشغول به كار هستند تهدید مى كند. برخى از بیماران، زمینه اى آلرژیك ــ از جمله آسم و یا پنومونى هاى آلرژیك غیر آسمى ــ دارند كه تحت این شرایط كارى و فقدان تهویه مناسب در معرض استنشاق مكرر (مواد آلرژن یا حساسیت زا، منجمله قارچ آسپرژیلوس) هستند كه مى تواند برایشان بیمارى هاى ریوى حاد با علائمى مثل تنگى نفس و خس خس سینه ایجاد كند. گاهى شدت حمله به حدى است كه میزان هواى ورودى براى تنفس مؤثر كافى نیست. حتى در برخى از بیماران مبتلا به آسم خفیف و بدون علامتى كه تا بحال بدون تشخیص مانده؛ بروز چنین شرایطى موجب تشدید بیمارى زمینه اى ایشان میشود.
از دیگر بیمارى هاى غیرعفونى شایع میان قالی‌بافان، مشكلات استخوانى ـ مفصلى است كه كار مداوم، بیحركتى طولانى در وضعیتى نشسته، و فشارى كه بر مهره هاى كمری، پشتى و یا گردنى وارد مى آید مى تواند منجر به ناهنجارى هاى استخوانى ـ مفصلى شود كه بیشتر در بزرگسالانى كه به كار قالی‌بافى اشتغال دارند انتظار میرود.
در پایان باید گفت : رسیدگى و انعكاس مسائل و مشكلات زنان قالی‌باف كه هیچ تكیه‌گاهى ندارند، امرى ضروری، حیاتى و یك "واجب عینى" است.

۲۲ فروردین ۱۳۸۸

نقدی بر دفاعیات چپ رفرمیست از کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر

افراد و گروهایی با پوشش چپ و سوسیالیست به دفاع از «کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان» پرداخته اند.از میان آنها سه نمونه یعنی «سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)»،« خدیجه مقدم» و « مصطفی دهقان» برگزیده شده اند تا مورد بررسی انتقادی قرار گیرند.علت انتخاب آنها اینست که آشکارا خود را سوسیالیست می خوانند و به گذر از سرمایه داری قائلند( وگرنه شماری از افراد و جریانات سوسیال دموکرات و مکتب انتقادی نظیر سازمان فداییان خلق ایران_اکثریت،بابک احمدی،کاوه مظفری و فرهاد خسروخاورهستند که مدافع کمپینند)
الف_ راه کارگر
راه کارگر چه در مطالب سازمانی(قطعنامه های کنگره 12 و 13) و چه در نوشته های فردی( به ویژه مطالب لاله حسین پور) دلایلی را برای حمایتش از کمپین (به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) ذکر کرده است که چنیند:تغییر قوانین به مثابه گام اول،حمایت از یک حرکت عملی در جنبش زنان،آگاهی رسانی(« اول بحث،بعد امضاء»)،توده ای بودن کمپین،هم ارزی اشکال مختلف تبعیض،کثرت گرای و ساخت افقی و تاکید بر تنوع و در عین حال همسویی حرکتها و رد « بالا» و « پایین» در روابط و روابط شبکه ای به جای فرماندهی عمودی که اینهمه نشانه هایی از عمل کردن به شعار« دنیای دیگری ممکن است» می باشد.
1-تغییر قوانین به مثابه گام اول
این نقطه محوری مدافعه چپ رفرمیست(از جمله راه کارگر) از کمپین یک میلیون امضاء است و مبتنی است بر جایگزین سازی درک لیبرالی از ماهیت حقوق و دولت به جای نظریه مارکسیستی پیرامون حقوق و دولت. در این ادراک،قانون فاکتور تاثیرگذار بر مناسبات اجتماعی است و نه بالعکس. در نتیجه برای تغییرات اجتماعی ابتدا باید به سراغ اصلاحات حقوقی رفت و برای همین است که « کمپین یک میلیون امضاء» آن حرکتی تلقی می شود که این مسیر را دنبال می کند و البته برای آنکه ژست رادیکال و چپی راه کارگر حفظ گردد بیان می گردد که پس از آنکه یک میلیون امضاء مقدمه فشار برای اصلاحات حقوقی را فراهم کرد آن را تبدیل به « یک میلیون فریاد» کنیم (فارغ و غافل از اینکه اصولا « کمپین یک میلیون امضاء» هدفش همین است که امضاء تبدیل به فریاد نگردد). تغییر قوانین به مثابه گام اول سنگ بنای فمینیسم لیبرال است و راه کارگر این مبنا را برای رویکرد خود به جنبش زنان برمی گزیند. در این رویکرد درست برخلاف نظریه مارکسیستی،حقوق و دولت از ماهیت طبقاتی خود منتزع می شوند و به عنوان عواملی بی طرف در نظر گرفته می شوند که البته مبنای ساخت جامعه را تشکیل می دهند(جا به جایی زیربنا و روبنا). البته خوشبختانه این درک لیبرالی تا همین نقطه امتداد می یابد و با یک اما برابری حقوقی ناکافیست و پس از آن باید با تغییرات اقتصادی و اجتماعی نیز همراه گردد آن را جرح و تعدیل می کنند اما این برای خروج از لیبرالیسم کافی نیست. بسیاری از لیبرال فمینیستها از حامیان دولت رفاه و سوسیال دموکراسی بوده اند و هستند. بسیاری از آنها ضد نئو لیبرالیسم و جهانی سازی بوده اند و خیلی از آنها مشوق برنامه های فقرزدایی بوده اند و هستند و البته اینها در راه کارگر جمع است،زمانی که از اتک( جریانی که خواهان تعدیلهایی جزئی در جهانی سازی است)حمایت می کند. افق راه کارگر فراتر از این نیست و نباید انتظار چندانی از آن داشت.
2- حمایت از یک حرکت عملی در جنبش زنان
این متد میراث حزب توده برای راه کارگر است یعنی دنباله روی از هر به ظاهر مخالفتی با جریان حاکم یا آنچه به عنوان جریان حاکم یا جریان ارتجاع تحلیل می گرد). اینچنین است که راه کارگر حامی ارشادی ها( جریان مذهبیون به اصطلاح مترقی)،آیت الله منتظری،جریانات پان ترک و فاشیست آذربایجان،رفراندوم و البته « کمپین یک میلیون امضاء» می شود، این سیاست انحلال طلبانه راه کارگر تا حدی است که در یکی از کنگره های راه کارگر در بحث پیرامون جنبش اصلاحات در ایران،40 درصد کنگره حامی قطعنامه ای هستند که از اصلاحات حمایت می کند و سرنگونی را از دستور خارج می سازد. ولی آیا « کمپین یک میلیون امضاء» خلاف جریان حاکم است یا در امتداد آن؟
« کمپین یک میلیون امضاء» بیانگر « عدم مغایرت اسلام با حقوق زنان» و « فقه مترقی و پویا » است، دست به دامان فقهایی است که نقشی در حکومت داشته اند و یا هنوز دارند و حتی زنان اصولگرای میانه رو نظیر جامعه زینب موافق با خواستهای آنند. کمپین می خواهد که از طریق ساز و کارهای حاکمیت،قوانین را تغییر دهد و البته صرفا در چهارچوبی که فقها اجازه می دهند. کمپین فشار امضاها را ضمیمه چانه زنی فقها می کند تا مجلس قوانین مورد نظر را تصویب کند و شورای نگهبان نیز یا تحت تاثیر فشار امضاها یا با انتصاب فقهای نواندیش در آن به تایید این قوانین رضایت دهد و اینها همه یعنی تایید ساختارها و سازو کارهای حاکمیت و مبانی فکری سازنده آن.
3- آگاهی رسانی
راه کارگر موضوع آگاهی رسانی را تحت عنوان« اول بحث،بعد امضاء» به مثابه وجه مثبت و ابتکاری کمپین ذکر می کند اما به سادگی ماهیت این آگاهی رسانی را نادیده می گیرد.
لازم به ذکر است که آگاهی که کمپین نشر می دهد چنین است: حقوق زن با اسلام مغایرتی ندارد،با فقه نواندیش و اجتهاد پویا می توان حقوق زنان را در چهارچوب جمهوری اسلامی تحقق بخشید،مساله زنان منحصر به نابرابری حقوقی و آن هم محدود به مواردی نظیر دیه،ارث،شهادت،طلاق و حضانت است. پرسش اینست که این آگاهی است یا آگاهی کاذب؟
همچنین در جزوه آموزشی گفتگوی چهره به چهره کمپین آمده است که فعالان کمپین در گفتگو با مردم راجع به « مذهب» و « سیاست» صحبت نکنند. این چه آگاهی رسانی است که در آن قرار است به دو عامل ستم بر زنان در ایران یعنی « مذهب» و « حکومت» پرداخته نشود؟
4-توده ای بودن کمپین
راه کارگر بیان می کند که کمپین حرکتی توده ای است،چون فعالان آن به میان مردم می روند و با آنها گفتگو می کنند و از آنها امضا می گیرند تا این امضاها عامل فشاری شود به حاکمیت برای تغییر قوانین تبعیض آمیز،در این حرکت برخلاف ان.جی.او ها فعالیت محدود به یک جمع بسته با رهبران خودخوانده نیست و شکل گرفته از فعالان جوان پرشوری است که کوچه به کوچه،کو به کو می روند و امضاء جمع می کنند. ولی این تصویری است که راه کارگر از فعالیت توده ای کمپین ارائه می دهد و این با ماهیت فعالیت کمپین متفاوت است.کمپین از طرفی متکی به فتاوای فقها است و از سمتی دیگر چشم دوخته به حمایت سازمانهای بین المللی واین را به صراحت در دفترچه کمپین بیان می کند و این به وضوح با فعالیت توده ای در تناقض است.شیوه کمپین در واقع مبتنی بر همان استراتژی مرسوم اصلاح طلبان حکومتی است یعنی « فشار از پایین،چانه زنی در بالا». فشار از پایین را امضاها تامین می کند و چانه زنی در بالا را اجتهاد فقها و تبلیغات سازمانهای بین المللی.( و البته در انتخابات مجلس هشتم کار بدانجا رسید که برخی فعالان کمپین از رای به کاندیداهای زن سخن گفتند با این استدلال که هرچه تعداد نمایندگان زن بیشتر شود امکان تصویب قوانین مورد نظرشان بیشتر می شود).درک راه کارگر از فعالیت توده ای یک درک شکلی و سطحی است و تناسبی با مفهوم فعالیت توده ای در مارکسیسم ندارد.
این ادراک راه کارگر از فعالیت توده ای محدود به مورد کمپین نیست،حمایت راه کارگر از « نافرمانی مدنی » به عنوان شکل مطلوب مبارزه یا حمایت از رفراندوم نشان دهنده نوع نگاه راه کارگر به فعالیت توده ای و روش مبارزاتی است یعنی جانشینی روشهای مبارزاتی و سیاسی لیبرالی به جای روشهای مبارزاتی انقلابی در مارکسیسم.
برخلاف تصور راه کارگر هم قرار نیست که« یک میلیون امضاء» به « یک میلیون فریاد» تبدیل شود، کمپین آشکارا تقابل خود را با مبارزه اجتماعی بیان می کند و از همان ابتدا می گوید که تجارب پیشین یعنی تجمعات اعتراضی بی ثمر بوده اند و باید با حرکات مسالمت آمیز و از طریق سازوکارهای موجود مطالبات زنان را پیش برد تا انجا که حضور فعالان زنان در مجلس برای گفتگو پیرامون لایحه حمایت از خانواده را بر هم زدن شکاف لابی و تجمع می خوانند و از آن به عنوان لابی ای که لابی نبود و تجمعی که تجمع نبود یاد می کنند و این یعنی خط بطلان کشیدن بر مبارزه اجتماعی به عنوان شیوه تغییر. هدف کمپین چیزی نبوده است جز کانالیزه سازی جنبش زمان در چهارچوب تعامل با حاکمیت،پذیرش مبانی آن و فعالیت در قالب آن و راه کارگر این را فعالیت توده ای می داند.
5 - هم ارزی اشکال مختلف تبعیض
راه کارگر اشکال مختلف تبعیض اقتصادی،فرهنگی،قومی،مذهبی،جنسی،سیاسی و حقوقی را هم ارز می خواند و نتیجه می گیرد که مبارزه با تبعیض حقوقی می تواند در اولویت قرار گیرد و چون اینها هم ارزند و هم پیوسته ،پس در کل مبارزه با تبعیض حقوقی،مبارزه با تبعیض به طور عام است. این هم رویکردی غیر مارکسیستی است،در مارکسیسم جایگاه اشکال مختلف تبعیض یکسان نیست،روابط عام و خاص وحود دارد،وابستگی یک به یک وجود دارد یعنی تبعیض حقوقی پدیده ای قائم به ذات و مستقل نیست (این مساله برمی گردد به نظریه مارکسیستی دولت و حقوق که در بخش اول راجع به آن بحث شد). اما راه کارگر تحت تاثیر چپ جدید که سیاست طبقاتی را رها کرده است تحلیل تبعیضها برمبنای استثمار طبقاتی را کنارگذاشته و هم ارزی تبعیضها را جانشین آن کرده است.
6- کثرت گرایی،ساخت افقی و اعتقاد و عمل به شعار « دنیای دیگری ممکن است» در کمپین
بی پایگی این ادعا تا آنجاست که راه کارگر در پیش نویس قطعنامه کنگره 13 از بروز نشانه هایی مبنی بر نقض این مساله خبر می دهد و ابراز نگرانی می کند. اما واقعیت چیست؟
کثرت گرایی کمپین تا انجا بوده است که به ذوب گروهایی که پیش از این فعالیتهایی در زمینه زنان داشته اند( کارگروهها ،حلقه های مطالعاتی،فعالیتهای پژوهشی و حتی گاه فعالیتهای میدانی)انجامیده است(می توانید سرنوشت کانون هستیا اندیش را ملاحظه کنید)،ساخت افقی و عدم تحمل « بالا» و « پایین» در روابط هم که با علنی شدن جنگ قدرت در کمپین از طریق منازعه « مدرسه فمینیستی» و « تغییر برای برابری» معلوم شد که تنها پنداری باطل بوده است.کمپین از همان ابتدا بر چهره سازی مبتنی بود و رقابت بر سر کسب جایزه های بین المللی.کسانی که تجربه کار با نوشین احمدی خراسانی را داشته اند به خوبی می توانند از « خودمحوری»،« عشق به شهرت » و « میل به ریاست» وی بگویند( می توانید به فرزانه راجی رجوع کنید که تجربه همکاری با وی را در مرکز فرهنگی زنان داشته است) و البته این مساله ای است که خود حامیان کمپین نیز بر آن واقفند. الان یک جریان در کمپین وجود دارد تحت عنوان منتقدان درونی کمپین که عمدتا فعالان شهرستانهای کمپین را شامل می شوند و محور نقد آنها همین قدرت طلبی چهره های کمپین در تهران است. این جریان البته علاوه بر فعالان شهرستانها،فعالان جوان کمپین را نیز در بر می گیرد و وقتی پای صحبت این فعالان جوان می نشینی،عمده مساله آنها قدرت طلبی چهره ها و رقابت برای شهرت در میان آنهاست. همین مساله سبب این شد که بسیاری از فعالان جوان کمپین یا از آن رویگردان شوند، یا منفعل شوند و یا به این فکر بیافتند که در کنار کمپین،فعالیتهای سابق خود را احیا کنند( نظیر کانون هستیا اندیش).
اصولا مگر می شود حرکتی که مبتنی بر فقها و سازمانهای بین المللی است، رنگ آنها یعنی مناسبات سلسله مراتبی و عمودی و مبتنی بر چهره ها را به خود نگیرد؟
در مورد اعتقاد و عمل کمپین به شعار « دنیای دیگری ممکن است» هم که دیگر اظهر من الشمس است، کمپین کجا ادعای چنین شعاری را داشته است؟ نه فقط چنین ادعایی نداشته است بلکه آن را اتوپیایی و خیالی خوانده است و به جای آن بر پراگماتیسم و عملگرایی و در چهارچوب نظام بودن تاکید می کند. راه کارگر رویاهای خود را به جای واقعیات کمپین نشانده است.
ب-خدیجه مقدم
خدیجه مقدم در حمایتش از کمپین در مقاله « آیا خواستهای کمپین برای زنان کارگر بیگانه است؟» بیان می کند که برابری حقوقی به بهبود زندگی زنان زحمتکش و فقیر می انجامد چون قوانین بد را زنان طبقات دارا دور می زنند و تنها این قوانین به زنان فقیر فشار می آورد، پس اگر قوانین مترقی در زمینه زنان تصویب گردد، با اجرای آن،این فشار از زنان فقیر برداشته می شود و به بهبود زندگی آنان می انجامد.همانطور که در بحث « تغییر قوانین به مثابه گام اول» در نقد راه کارگر به آن پرداخته شد،این نگاه ناشی از نگرشی لیبرالی به ماهیت حقوق و دولت است و بر همان مبنا این دیدگاه باید نقد گردد.
خدیجه مقدم استدلالش در مورد نابرابری اجرای قانون در بین طبقات مختلف را ناقص بیان می کند و به این وجه نمی پردازد که این نابرابری اجرا در مورد قوانین بد صرفا نیست،بلکه به قوانین مترقی نیز سرایت دارد. ما بسیاری قوانین مترقی حتی در قانون اساسی که قانون پایه است داریم که به دلیل نفع طبقات حاکم ،اجرا نمی گردند،آموزش و پرورش رایگان،تامین اجتماعی همگانی،تامین زندگی زنان سرپرست خانوار و ...، حتی برخی اصول آن به خاطر نفع طبقات حاکم معکوس تفسیر می گردند نظیر اصل 44 قانون اساسی که ناظر بر ملی بودن بخشهایی از اقتصاد و ممانعت از تعرض بخش خصوصی به آن است تبدیل شده است به اصل خصوصی سازی. پس به کدام تضمین می توان انتظار داشت که این قوانین مترقی درست اجرا گردند و مفید به حال زنان طبقات فرودست واقع شوند؟(بابک پاکزاد در مقاله « کمپین و اولویتهای طبقه کارگر» منتشره در فرهنگ و توسعه به نقد این مواضع پرداخته است و من نیز در مقاله « زنان و فقر و تبعیض» به این دیدگاه اشاره کرده ام)
ج- مصطفی دهقان( تمامی نکات زیر برگرفته از مطلب« دفاع از کمپین با نگرش چپ» می باشد)
1- حفظ و ارتقای روحیه کنشگری اجتماعی
اصلاح طلبان نیز از فعالیتهای خود در جهت حفظ و ارتقای روحیه کنشگری اجتماعی یاد می کنند و ادعای آنها همانقدر صادق است که در مورد کمپین.ماهیت هر دو یکی است: کانالیزه ساری جنبش اجتماعی در چهارچوب نظم موجود(که کمپین بخش زنان این وظیفه را عهده دار شده است). کمپین با منع گفتگو راجع به « مذهب» و « سیاست» ، مراجعه به فقها ،اتکا به سازمانهای بین المللی و چشم دوختن به سازوکارهای نهادهای رسمی (مجلس شورای اسلامی،شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام) الحق که به نیکی روحیه کنشگری اجتماعی را ارتقا می دهد.تنزل دادن جنبش زنان از حرکتهای اعتراضی سال 1384 به جمع آوری امضا برای تغییر در قالب اجازه داده شده و قتی ارتقای روحیه کنشگری اجتماعی خوانده می شود به بیان کننده این ادعا چه باید گفت؟
2- زدودن ترس و روحیه خودسانسوری
این هم از آن ادعاهاست. اساس کمپین اساس کمپین بر خودسانسوری است . بر پذیرش چهارچوبهای موجود،حرکت در مدار نظر فقها،حرکت در مدار شیوه اصلاح طلبی، منع گفتگو از « مذهب» و « سیاست» با مخاطبان،حذف مطالبات حساسیت برانگیز برای فقها و حاکمیت نظیر « برابری کامل زن و مرد» ، « عدم دخالت حکومت در روابط شخصی زن و مرد» و « آزادی پوشش». آن وقت کمپین حرکتی در جهت غلبه بر خودسانسوری قلمداد می گردد؟
3- مبارزه برای آزادی های سرمایه داری در کنار مبارزه علیه سرمایه داری
اینکه کمپین در کجای خود کنار مبارزه علیه سرمایه داری قرار می گیرد معلوم نیست ولی از این که بگذریم باید یادآورشد که مبارزه برای مطالبات دموکراتیک( که در اینجا آزادی های سرمایه داری خوانده شده اند و این یک جعل ترم است چرا که در ترمینولوژی مارکسیستی عنوان مطالبات یا حقوق دموکراتیک به کار می رود نه آزادی های سرمایه داری،زیرا همین آزادی های موجود در سرمایه داری از لحاظ تاریخی به طور عمده حاصل مبارزات طبقه کارگر بوده است و نه نتیجه بسط مناسبات سرمایه داری) و تحقق تام آنها در جوامعی که مناسبات غالب در آن مناسبات سرمایه دارانه است به طور لاینفکی متصل است به انقلاب سوسیالیستی. مرحله انقلاب در نظریه مارکسیستی براساس مناسبات اقتصادی تعیین می شود و نه شکل ساخت سیاسی. این اشتباهی بود که بخش عمده چپ در ایران در انقلاب 57 و پس از آن(تا زمان سرکوب سال 60)نمود و براساس تحلیل از روبنا/ بگذریم از جریاناتی که اصولا ایران را سرمایه داری نمی دانستند و نیمه فئودال-نیمه مستعمره می خواندد/ مرحله انقلاب را دموکراتیک تشخیص دادند و نه سوسیالیستی.اتفاقا بسط مناسبات سرمایه داری در جوامع پیرامونی قرار نیست همراه با آزادی های سرمایه داری باشد بلکه نیازمند درجه ای از دیکتاتوری است،لذا مبارزه برای آزادی های سرمایه داری در این جوامع تصوری پوچ و باطل است. ضمن آنکه مبارزه برای آزادی های سرمایه داری( در واقع همان مطالبات دموکراتیک) اگر قرار است در کنار مبارزه علیه سرمایه داری پیش رود نمی تواند با پرچم و پلاتفرمی سرمایه دارانه و لیبرالی باشد.شکل و پلاتفرم مبارزه سوسیالیستها برای مطالبات دموکراتیک متفاوت از شکل و پلاتفرم مبارزه لیبرالها است، این را حتی کائوتسکی نیز معترف بود و صرفا از لحاظ کلاسیک در بین سوسیالیستها ادوارد برنشتاین بود که این مساله را رد می کرد( و البته دلیل آن این بود که وی اصولا مطالبات سوسیالیستی را منکر بود). برای فهم سابقه بحث پیرامون این موضوع می توان به « اصلاح یا انقلاب» اثر بی نظیر رزا لوکزامبورگ رجوع کرد و همچنین به عنوان نمونه ای از برخورد مارکسیستها به مبارزه دموکراتیک به « دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک» اثر ولادیمیر ایلیچ لنین.
بنابراین این فرمول بندی آشکارا نفی مبارزه سوسیالیستی را در خود دارد و به معنی انحلال سیاسی سوسیالیستها در جنبش زنان درون فمینیسم لیبرال است.
4- معادل فرض کردن کمپین و جنبش زنان
این نگرش هم یک نگاه کلاسیک لیبرالی است که جنبشهای اجتماعی را به یک حرکت خاص، یک یا مجموعه ای از نهادها،چهره ها و ... تقلیل می دهد .جنبشهای اجتماعی مجموعه وسیعی از تحرکات محسوس و نامحسوس،بزرگ و کوچک در بخشهای مختلف جامعه در حوزه ای خاص است.جنبش زنان در ایران شامل ادبیات زنانه،حرکتهای اعتراضی دختران دانشجو، اعتراضات به قتلهای ناموسی،تحولات در رفتار و آگاهی جنسی، اقبال دختران به تحصیلات دانشگاهی و ... است. هر جنبش از پارامترهای بسیار زیادی شکل می گیرد و درون خود گرایشهای مختلفی را بنابر جایگاه و افق طبقاتی حمل می کند که در دورانهای مختلف نمودهای متفاوت از خود نشان می دهد. به بهانه حمایت از کمپین و مهم جلوه دادن آن،تقلیل جنبش زنان چیزی نیست جز توهین به آن و این کاری است که حامیان کمپین در پوشش حمایت از جنبش زنان انجام می دهند.
5-جلوگیری از افتادن سکان هدایت کمپین به دست اصلاح طلبان حکومتی
واقعا که شاهکار است.این همان متد برخورد حزب توده به خط امام بوده است یعنی مثلا جلوگیری از سمت گیری ان به سوی آنچه مرتجعین خوانده می شوند با حمایت از آن. معلوم نیست وقتی پلاتفرم کمپین و شیوه آن برمبنای الگوی اصلاح طلبی حکومتی است حضور چپها در آن هر چقدر هم که زیا د باشد چه تاثیری در جلوگیری آن به سمت اصلاح طلبان حکومتی دارد؟ اصولا چرا پرسیده نمی شود که اگر این حرکت دارای افق ،پلاتفرم و شیوه های رادیکالی بود چه دلیلی دارد که اصلاح طلبان حکومتی بخواهند به آن جلب شوند؟(پس یک جاهایی در کمپین به صورت اساسی می لنگد که چنین امکانی را ایجاد می کند) با این استدلال می توان فراخوان عضویت در جبهه مشارکت یا حزب اعتماد ملی را داد و گفت رفقا برویم عضو شویم تا جبهه مشارکت را از کنترل خاتمی و اعتماد ملی را از کنترل شیخ کروبی درآوریم و نگذاریم آنها این احزاب دموکرات و مدنی را درجهت اهداف سازشکارانه خود پیش ببرند. واقعا استدلال محیر العقولی است که برای اینکه کمپین سکان هدایتش به دست اصلاح طلبان حکومتی نیفتد، سکان هدایت چپ را به دست لیبرال فمینیستها( این اصلاح طلبان غیر حکومتی)بدهیم. از این بهتر نمی توان مغلطه کرد.
البته مصطفی دهقان استدلال هم ارزی تبعیضها را نظیر راه کارگر( البته به شکلی مبسوطتر) بیان می کند که پیش از این در کلیات نقد شد.