۱۲ خرداد ۱۳۸۸

دخالتگری: افقی نو


« من مرغ آتشم
شب را به زیر سرخ پر خویش می کشم
در من هراس نیست ز سردی و تیرگی
من از سپیده های دروغین مشوشم»
سیاوش کسرایی

در شرایطی که از سویی با ضعف حاکمیت بر اثر بحران اقتصادی، از هم گسیختگی، فقدان چشم انداز تاریخی جریانات حاکم،بحران انگیزش و بحران مشروعیت روبه رو هستیم و از سوی دیگر با ضعف جنبشهای اجتماعی و استیصال جامعه و نشانه های فروپاشی اجتماعی، شاهد کمدی « انتخاب بین بد و بدتر» می باشیم. خیمه شب بازی یی که حاصل بهره گیری جناحهای خودی سرمایه داری ایران از ضعف جنبشها و بی افقی جامعه است و هدف آن سرپوش گذاشتن بر بحران مشروعیت،تداوم استیصال جامعه،دست چین کردن نیروها در جنبشهای اجتماعی و از طریق آن تهی سازی جنبشها می باشد. گرم کردن تنور انتخابات چه از طریق شرکت در کمپینهای سبز(موسوی) و سفید ( کروبی) و چه از طریق مطالبه محوری انتخاباتی( و نه جنبشی) کمک به پروژهء جناحهای حاکمیت بر ضد جامعه و جنبشهای اجتماعی است. بی تفاوتی به انتخابات نیز کنشی سیاسی نیست، تحریم انتخابات در مفهوم لیبرالی آن و در قالب جنبش شترگاو پلنگ و بورژوایی سرنگونی( جنبش سلطنت طلبان، اتحاد جمهوریخواهان،مجاهدین خلق،برخی از احزاب به اصطلاح چپ گرا و ...) نیز آن روی سکهء بازی سرمایه داری ایران و جاده صاف کن سیاستهای امپریالیستی آمریکا در ایران است، مضاف بر آنکه تحریم تنها سیاستی سلبی است و نمی تواند افقی ایجابی را پیش رو نهد.از این رو باید به دنبال راهی جدید بود و آن راه دخالتگری سوسیالیستی در انتخابات است.
دخالتگری البته سیاستی انتخاباتی نیست ، آنچنان که سیاست ورزی اصلاح طلبانه چنین است و تنها در دورهء انتخاباتی و معطوف به انتخابات نمود می یابد . دخالتگری یک پروسه و فعالیتی روتین است با این تبصره که در دورهء انتخابات خودویژگی خاص خود را دارد و این خودویژگی حاصل شرایط انتخابات و فرصت انتخاباتی در معنای « نمود یافتن تضادهای جناحهای مختلف بورژوازی» ، « طرح مطالبات انتخاباتی»،« حساسیت توده ها به سیاست» و « امکان ارتباط با توده ها» می باشد و نه فرصت انتخاباتی به مفهوم « گشایش فضای سیاسی» که توهمی بیش نیست و یکی از مولفه های دخالتگری زدودن همین توهم است.
دخالتگری از « فضای تضاد» و « طرح مطالبات انتخاباتی از سوی کاندیداها و کمپینهای انتخاباتی» و « حساسیت توده ها به سیاست» و « امکان ارتباط با توده ها» استفاده می کند تا فضای استیصال جامعه را تغییر دهد و جنبشهای اجتماعی را تقویت نماید. دخالتگری خطاب به نیروهاس اجتماعی: کارگران، زنان، دانشجویان، فعالان اجتماعی و مدنی و ... می گوید که شما مطالباتی دارید پس برای این مطالبات متشکل شوید.سیاست دخالتگر می گوید که به جای تبدیل مطالبات به هیزم انتخابات و دخیل بستن به جناحهای مختلف حاکمیت که نتیجه ای جز بیراهه رفتن، بی افقی،تداوم استیصال و تقلیل مطالباتتان ندارد، برای تحقق این مطالبات:« از آینه بپرس نام نجات دهنده ات» و خود با تشکل و اتحاد و مبارزه به پیروزی برسید. در این صورت در تحت هر شرایطی امکان پیشروی جامعه و جنبشهای اجتماعی وجود دارد حتی اگر کسی چون احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شود. بدون این، چه اصلاح طلبان حکومتی /موسوی یا کروبی/ رئیس جمهور شوند و چه تندروها و کاندیداهای الیگارشی نظامی/ احمدی نژاد و رضایی/ جنبشها امکان پیشروی ندارند. در حالت اول جنبشها در تعلیق می روند چون تهی شده اند و در حالت دوم شکست و سلطه فاشیسم آنها را دچار دلمردگی می کند .اما اگر سیاست جنبشی را جایگزین سیاست ورزی کنند در صورت ریاست جمهوری احمدی نژاد یا رضایی هم توان تشکیل جبهه ضد فاشیستی را دارند و عقب نمی روند.
سیاست دخالتگر بر این نظر است که « تنها راه رهایی، جنبش اجتماعی» شعار استراتژیک نیروهایی باید باشد که خواهان تغییر واقعی اند. باید تمایز میان تغییر ما و تغییر آنها ( کروبی و موسوی و حتی رضایی نیز که ظاهرا از تغییر می گوید اما در واقع آمده است تا جلوی تغییر موسوی یا کروبی را بگیرد) روشن شود و این میسر نیست مگر با روشن کردن تمایز راه تغییر ما از راه تغییر آنها. این شعار ( یعنی « تنها راه رهایی، جنبش اجتماعی») را باید به میان توده ها برد، باید از طریق تبلیغ و ترویج این شعار و سیاست جنبشی در فعالان اجتماعی اعتماد به نفس ایجاد کرد، باید روحیهء اجتماعی را بالا برد، باید « ما می توانیمٍ » حکومت/«ما می توانیم» شعار احمدی نژاد در انتخابات است/ را به « ما می خواهیم و می توانیمٍ» جنبشهای اجتماعی تبدیل کرد. در واقع از لحاظ استراتژیک، سیاست جنبشی مبتنی بر سیاست طبقاتی را در مقابل سیاست ورزی قرار داد. در این راه باید با طرح شعارهایی نظیر « نه بد می خواهیم نه بدتر فقط دنیای بهتر» منطق سیاست ورزی یعنی انتخاب بین بد و بدتر را بر هم زد.باید با طرح شعارهایی نظیر « مرگ بر حکومت سرمایه» به توده ها و جنبشهای اجتماعی افق رادیکال داد و دست به ریشه ها برد. باید از طرق مختلف نظیر بحث و پرسش، شعار، پلاکارد، اعلامیه،درج مطالب در اینترنت و در صورت امکان نشریات و ...، توافق کاندیداها بر پیشبرد سیاستهای سرمایه داری، حفظ کلی فضای سرکوب، اجرای احکام اسلام و تداوم فرآیند ارتباط با امریکا و اتصال به نظم نوین امپریالیستی جهانی را افشاء کرد. تمام کاندیداها بر خصوصی سازی توافق دارند، همه بر حفظ ماشین سرکوبگر دولتی و قوانین و دستگاههای سرکوب توافق دارند، همه بر اجرای احکام اسلام مصرند( یکی از « برنامهء توسعه/ تعالی/ اسلامی» می گوید و دیگری از « الگوی زیست مسلمانی») و همه به گونه ای در فرآیند ارتباط با آمریکا و اتصال به نظم نوین امپریالیستی جهانی اند( یکی آشکارا از پیوستن به سازمان تجارت جهانی و استقبال از اوباما می گوید، دیگری نامه نگاری می کند و دیدارهای پنهان و آشکار ترتیب می دهد و البته مجری سیاستهای بانک جهانی است: سهام عدالت، مالیات بر ارزش افزوده، سهمیه بندی بنزین و آزادسازی قیمت سوخت،طرح تحول اقتصادی). باید تشریح کرد و توضیح داد که اصلاحات نه حاصل اصلاح طلبی اصلاح طلبان بلکه حاصل تحمیل جامعه به حاکمیت بوده است و جامعه با فشار از پایین همواره توانایی این تحمیل را دارد بدون آنکه نیازبه باج دادن به جناحی از حاکمیت داشته باشد. در این راستا سیاست دخالتگر از اصلاحات مردمی،اصلاحات ساختاری و اصلاحات علیه سیستم در مقابل اصلاحات حکومتی،اصلاحات صوری و اصلاحات درون سیستم که صرفا هدفش « حفظ نظام از اوجب واجبات است» می باشد حمایت می کند و البته سیاست دخالتگر در هر اصلاحاتی بذر انقلاب را می کارد و به سوی هدف انقلابی می نگرد ، اصلاحات را مکمل انقلاب می بیند و وسیلهء انقلاب.
دخالتگری سیاستی است که بر اساس شرایط داخلی و جهانی و سطح مبارزات اجتماعی پیشنهاد می گردد و لذا مبتنی بر شرایط، توازن قوا و مبارزات جاری است و از این رو در راستای تقویت جنبشهای اجتماعی و افزایش روحیهء اجتماعی جهت خروج جامعه از استیصال، از هر شورش و حرکت خود به خودی و هر اعتراض به روند انتخابات و هر اعتراض به کاندیداها از سوی مردم حمایت می کند و آن را در راستای پیشبرد دخالتگری و سیاست جنبشی می داند در عین حال که استراتژی خود را بر مبنای شورشگری کور( یعنی انقلابیگری تخیلی) که شیوهء سیاسی غیر اجتماعی است، قرار نمی دهد.
اکنون شرایط نیز برای دخالتگری سوسیالیستی مهیاست. بحران جهانی سرمایه داری و دوران پس از نئو لیبرالیسم، رشد جهانی چپ و اعتبار یافتن دوبارهء سوسیالیسم، هم در سطح جهان و هم در ایران همگی چشم اندازهایی برای تحرک دوبارهء جنبشهای اجتماعی و با افق مبارزه طبقاتی گشوده اند که البته منوط به طراحی استراتژی و تاکتیکهای روشن و هوشمندانه برای دخالتگری سوسیالیستی است.
در نهایت به طور خلاصه دخالتگری سوسیالیستی یعنی سیاست جنبشی مبتنی بر سیاست طبقاتی، ارتقاء مطالبات جامعه و جنبشهای اجتماعی و طرح آنها در قالب افق رادیکالٍ سوسیالیسم کارگری، متشکل شدن نیروهای اجتماعی( مطالبه محوری در گرو تشکل محوری)، حمایت از اصلاحات انقلابی و مردمی و ساختاری و علیه سیستم و در نهایت تکیه بر « جنبش واقعی که اوضاع کنونی را بر اندازد» و « جنبشی واقعی که جلوی دیدگان ما جریان دارد» و تلاش جهت رشد آن.

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را
تنها راه رهایی، جنبش اجتماعی
مرگ بر حکومت سرمایه
پیش به سوی رهایی انسان و برابری زن و مرد
پیش به سوی سوسیالیسم

اصلاح یا انقلاب؟ مساله این نبود!

مقدمه
کمتر از 10 روز دیگر دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حکومت اسلامی برگزار می شود و همچون همیشه در آستانه انتخابات مباحث و گفتگوهای مرتبط با این مقوله درمیان گروه ها و نیروهای اجتماعی- سیاسی از طیف حکومتی گرفته تا اصلاح طلب و اپوزیسیون، از خانه و محل کار و دانشگاه گرفته تا اماکن عمومی، خود را بدل به داغ ترین بحث روز کرده است. فضای انتخاباتی فعلی یکبار دیگر ، همچون دیگر انتخابات، نشان داد که برای اکثریت جامعه ایران برهه انتخابات نه فقط به شکلی نمادین بلکه، تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم، به طور عینی مقطعی تاریخی و سرنوشت ساز تلقی می شود. از همین رو انتخابات برای غالب گروه ها و نیروهای اجتماعی بدل به آوردگاهی می شود تا شاید از طریق آن مطالبات و منافع شخصی و گروهی خویش را، به روش های به اصطلاح دموکراتیک، و اصلاح طلبانه به گروه های رقیب و همچنین به برگزیده ی این نمایش انتخاباتی تحمیل کنند. در این میان اگرچه تفاوت هایی در شیوه طرح مطالبات و نیز محتوا و سطح خواسته ها وجود دارد و البته تاکتیک های چانه زنی این گروه های به اصطلاح سیاسی متفاوت است. اما همه ی این گرایشات در یک عقیده هم رای و به طور ضمنی متفق القولند که انتخابات تنها برهه ای است که می توان از آن برای پیشبرد خواسته های فردی و گروهی خود در چارچوب حکومت و نظام حاکم سود جست. بر پایه همین استدلال است که از نظر نگارنده، در این اجماع عمومی هیچ تفاوت ماهوی و کیفی بین عمل سیاسی اصولگرایان و اصلاح طلبان حکومتی، همچنین لیبرال ها و اصلاح طلبان غیر حکومتی معتقد به سیاست پراگماتیستی- که حضور در انتخابات را تشویق و بر تنور انتخابات می دمند- از یکسو و گرایشات اپوزیسیون اعم از چپ و راست که تحریم انتخابات را سرلوحه عمل انتخاباتی! خود قرار داده اند وجود ندارد. آنچه این طیف های ناهمگون را بر سرمیز انتخابات نشانده و به سهم خواهی از سفره ای که حکومت اسلامی تدارک دیده است وا داشته تنها در چارچوب منطق سیاست زده- و نه سیاسی- این نیروها و باور آنها به امکان اصلاح قانونی و در نتیجه تغییر کیفی از طریق چانه زنی با نظام حاکم است. (لازم به ذکر است این چانه زنی حتی تهدید به تحریم انتخابات را نیز شامل می شود) از همین رو، در این مقاله سعی خواهد شد به ریشه ها نظری و در مطالب آتی به مابه ازای عینی نگرش سوسیالیستی به رفرم در وضعیت کنونی ایران و به ویژه درآستانه انتخابات پرداخته شود. زیرا مبنای رویکرد انتخابات محور این نیروها همان پذیرش اصل اصلاحات در چارچوب نظم موجود و تمرکز بر فعالیت هایی است که به زعم ایشان میتواند خواسته های اصلاحی آنان را به برنامه های دولت تحمیل نماید. بدیهی است پذیرش چنین رویکردی از سوی سایر نیروهای اجتماعی در راستای منافع و اهداف گروهی ایشان قابل درک و تحلیل است اما آنچه لزوم پرداختن به مساله رابطه ی انقلاب و اصلاح را غامض تر می سازد متاسفانه پذیرش و کاربرد این رویکرد عوامانه و سیاست زده به انتخابات از سوی بخشی از نیروهای معتقد به جنبش سوسیالستی و مدعیان پیروی از اصول مارکسیسم است.
ریشه های نظری تئوری اصلاح سوسیالیستی
مساله نسبت اصلاح و انقلاب و اساساٌ تعریف رفرم در سنت سوسیالیستی و مارکسیستی یکی از مسایل اساسی است که غالب نظریه پردازان این گرایش مستقیم یا غیر مستقیم به آن اشاره داشته یا به طور مفصل به آن پرداخته اند. آنچه در این میان نظریات مختلف موجود در این حوزه را تا حدی به هم پیوند می دهد قایل شدن به تمایز میان اصلاح در معنای سوسیالستی آن با اصلاح و رفرمی است که در ادبیات لیبرالی و همچنین در دیدگاه ریویزیونیست ها رایج می باشد. یکی از مهمترین و معروفترین تحلیل ها در رابطه با تعریف نسبت اصلاح با انقلاب، به عنوان یکی از بنیادی ترین باورها و اهداف سوسیالیسم، در نقد لوگزامبورگ از برنشتاین و برداشت وی از اصلاحات است. مقاله "اصلاح یا انقلاب" لوکزامبورگ با این پرسش آغاز می شود : آیا سوسیال دموکراسی مخالف اصلاحات اجتماعی است؟ به عبارتی آیا می توان انقلاب اجتماعی یعنی دگرگونی نظم موجود را در مقابل اصلاحات اجتماعی قرار داد؟ پاسخ لوکزامبورگ به این سوال منفی است: « مبارزه عملی روزمره برای اصلاحات، برای بهبود شرایط کارگران، و برای استقرار نهادهای دمکراتیک، به سوسیال دموکراسی تنها وسیله را برای دخالت در مبارزه ی طبقاتی و کار کردن در جهت هدف نهایی- کسب قدرت سیاسی و الغا کار مزد بگیری- می دهد. از نظر سوسیال دموکراسی پیوندی گسست ناپذیر بین اصلاحات و انقلابات اجتماعی وجود دارد. مبارزه برای اصلاحات وسیله و انقلاب اجتماعی هدف است». بر مبنای همین استدلال است که وی به درستی از برنشتاین و تئوری تجدید نظرطلبانه وی انتقاد می کند. لوکزامبورگ معتقد است برنشتاین اصلاحات اجتماعی را که تنها می تواند وسیله مبارزه طبقاتی باشد به غایت مبارزه تبدیل کرده و از این طریق بنیاد جنبش سوسیالیستی را زیر سوال می برد: «در مجادله با برنشتاین و طرفدارانش، هر کسی در حزب باید آشکارا بداند که این پرسش درباره ی این یا آن روش مبارزه یا استفاده از این یا آن تاکتیک نیست بلکه پرسشی درباره ی خود هستی جنبش سوسیالیستی است». با کاربرد اصلاحات به مثابه غایت جنبش- به عبارتی با پذیرش رویکرد درون سیستمی و تابع نظم موجود- دیدگاه مبارزه طبقاتی جنبش که در هدف نهایی آن خواهان کسب قدرت سیاسی است، بیش از پیش مانع شمرده می شود. به نظر لوکزامبورگ پیامد مستقیم این نگرش اتخاذ «سیاست جبران» یا همان منطق سیاست ورزی از سوی کنشگران جنبش است. برهمین مبنا است که سیاست زد و بند، چانه زنی و رویکرد سازش دیپلماتیک عاقلانه شمرده خواهد شد. اما از آنجا که چنین اصلاحات اجتماعی به خودی خود در نظام سرمایه داری صرف نظر از اینکه چه تاکتیکی مورد استفاده قرار گیرد، وعده ای توخالی و تحقق خواسته های آن در ظرف نظام حاکم ناممکن است، به ناگزیر به سرخوردگی اجتماعی ختم می شود. و این سرخوردگی ناشی از این تصور نادرست است که اصلاحات و انقلاب در یک جایگاه قابل ارزیابیند: « کاملاٌ نادرست و غیر تاریخی است که تلاش برای اصلاحات را انقلابی دراز مدت جلوه داد و انقلاب را مجموعه های فشرده از اصلاحات! دگرگونی اجتماعی و اصلاحات قانونی و قضایی نه بر اساس مدت بلکه بر اساس جوهر با هم تفاوت دارند».
لنین نیز به مساله اصلاح و نسبت آن با انقلاب به ویژه در رابطه با موضوع نقش حزب پرولتری در انقلاب های بورژوازی پرداخته است. وی دو نوع اصلاح یا رفرم را در انقلاب های بورژوازی و در تقابل با یکدیگر تعریف می کند: نخست اصلاحات دموکراتیک یا در واقع اصلاحاتی که در راستای انقلاب سوسیالیستی و تامین منافع طبقات محروم صورت می گیرد(اصلاحات علیه سیستم) و این همان رفرمی است که کنشگران جنبش سوسیالیستی می بایست در آن فعالانه شرکت جویند؛ « هر اندازه انقلاب بورژوازی در اجرای اصلاخات دموکراتیک خود پیگیرتر باشد به همان اندازه نیز امکان اینکه انقلاب به چیزی محدود گردد که فایده آن منحصر به بورژوازی است کمتر خواهد بود. هر اندازه در پیشبرد این اصلاحات پیگیرتر باشد به همان اندازه منافع پرولتاریا و دهقانان بیشتر تامین می شود»؛ دوم اصلاحات در چارچوب و به نفع نظم موجود مستقر شده که از برخی وجوه و بقایای نظم کهن نیز حمایت می کند. لنین در رد این صورت دوم اصلاح یا رفرم می گوید: «راه چنین رفرمی، راه تاخیر، راه دفع الوقت است...راه زوال تدریجی و دردناک اعضایی از پیکر مردم است که در حال فساد می باشد... راه انقلابی عمل جراحی سریعی است که درد آن برای پرولتاریا از همه کمتر است. این راه، راه قطع مستقیم اعضا در حال فساد است». به طور کلی از رویکرد لنین به انقلاب بورژوایی و اصلاحات دموکراتیک مد نظر وی چنین بر می آید که وی نیز همچون لوکزامبورگ تنها معتقد به رفرم و اصلاحات دموکراتیکی است که انقلاب سوسیالیستی را به عنوان هدف غایی و بلند مدت خود و به منظور ایجاد شرایط و بسترهای لازم برای تحقق آن بپذیرد. اما در عین حال نسبت به ظرفیت ها و امکاناتی که چنین عمل رفرمیستی در اختیار جنبش سوسیالیستی می گذارد واقع بین است و لذا تنها به عنوان وسیله و نه هدف به آن می نگرد: « ما نمی توانیم از حدود این چهار دیوار[ نظم موجود بورژوازی] از طریق رفرم به خارج آن جستن نماییم. می توانیم حدود این چهاردیوار را در مقیاس عظیمی وسعت بخشیم. ما می توانیم و باید در حدود این چهار دیوار در راه منافع پرولتاریا و نیازمندی های مستقیم وی و در راه شرایطی که نیروهای وی را برای پیروزی کامل آینده آماده می سازد مبارزه کنیم».
بنابر آنچه درباره نگرش سوسیالیستی به اصلاح عنوان شد می توان نتیجه گرفت آنچه ضرورت، و شکل و تاکتیک سیاست های اصلاح طلبانه را در هر مقطع تاریخی تعیین می نماید نسبت و نوع پیوندی است که این رفرم ها با هدف نهایی جنبش های سوسیالیستی در هر جامعه برقرار می سازند. اصلاح به عنوان یک وسیله، پیوسته با هدف غایی جنبش سنجیده و برمبنای آن انقلابی یا واپس گرا و در چارچوب حفظ نظم موجود ارزیابی می شود.
اصلاحات و انتخابات
بر اساس همین نگرش می توان به نقد عملکرد اصلاح طلبانه برخی مدعیان و حامیان جنبش سوسیالیستی که انتخابات و از پی آن تغییرات جزیی احتمالی در ساخت قدرت را برای پیشبرد خواسته های جنبش سوسیالیستی تعیین کننده می دانند پرداخت. رفرم آنگاه خصلت انقلابی خود را حفظ می کند که نخست خواسته ها و مطالبات مطرح شده آن برآمده از مبارزه اجتماعی توده ها- به ویژه مبارزه طبقاتی- به عبارتی از درون یک جنبش اجتماعی فراگیر شکل گرفته باشد. خصلت جنبشی هر گونه مبارزه اجتماعی در طول تاریخ ایران که منجر به تغییر و تحولات کیفی در ساختارهای جامعه شده واقعیتی است آشکار و غیر قابل انکار. عدم توجه به این ویژگی موجب ایجاد گسست میان بدنه جامعه و نیروها و کنشگران اجتماعی ای که داعیه نمایندگی آنان را دارند می شود. انتخابات در ایران در غالب موارد نه تجلی اراده و خواست همگانی برای تغییر و پیگیری مطالبات بلکه نمادی از این گسست نیروهای سیاسی درگیر در منازعات سطحی با طبقات و اقشار مختلف مردم است. از همین رو انتخابات در ایران نه ثمره ی چهارسال مبارزه مداوم و فراگیر برای تحمیل خواسته های جنبش سوسیالیستی در عرصه های مختلف بلکه عرصه و آوردگاه سهم خواهی از نظام حاکم و چانه زنی سیاسی قلمداد می شود. چانه زنی ای که بی هیچ پشتوانه اجتماعی خواهان پذیرش مطالبات و فراهم شدن فضا و مجالی برای پیشبرد اهداف جنبش سوسیالیستی است. غافل از اینکه شیپور را از سر گشادش می دمند! جنبش سوسیالیستی و مبارزه اجتماعی بی امان در همه عرصه ها است که نظام حاکم را وادار به پذیرش خواسته ها و اصلاحات دموکراتیک می کند. اگر چه فقدان رویکرد جنبش محور، به جای مطالبه محور، درسایر عرصه ها نیز قابل ردیابی است؛ و شکست به اصطلاح جنبش زنان در کمپین، تجربه ی ناکام حرکت برخی از دانشجویان چپ گرا، برخی مواضع اتخاذ شده در جنبش کارگری، همه و همه شاهدی بر این مدعا است. اما به طور قطع فقدان و کمبود آن در فضای سیاست زده انتخاباتی اکنون بیش از پیش حس می شود و البته خطر نادیده انگاشتن آن برای اهداف سوسیالیستی ما به مراتب بیشتر است. با این حال تعریف جنبش سوسیالیستی و چگونگی پیشبرد مطالبات از طریق آن مجال دیگری می طلبد که به زودی در مقاله ای بدان خواهیم پرداخت و در این مجال به ذکر اهمیت آن در تدوین برنامه های آتی نیروهای سوسیالیست اکتفا می شود
اما مساله قابل تامل دیگر در رابطه با نسبت و فرم حرکت های دموکراتیک اصلاحی با آرمان های سوسیالیسم، به نگرش اپوزیسیون به ساختار دولت در هر جامعه مربوط است. صورت بندی ایدئولوژیک و نیز آرایش ساختاری هر دولت است که نحوه پیشبرد اهداف و مطالبات جنبش و تاکتیک های اصلاح طلبانه خارج ازسیستم را تعیین می نماید. مارکس در "نقد برنامه گوتا" به طور آشکار به نقد رویکرد اصلاح طلبانه ای می پردازد که در چارچوب سیستم به دنبال «آزاد ساختن دولت » یعنی اصلاحات از بالا هستند: «آزاد ساختن دولت هدف نیست. آزادی واقعی[بخوانید اصلاحات واقعی] بدین معناست که دولت را از ارگانی تحمیلی بر جامعه به ارگانی تحت سلطه مطلق جامعه مبدل کنیم. از این رو امروزه دولت ها تا حدی آزادند که توانسته باشند «آزادی دولت» را محدود کنند». در این نقل قول علاوه بر اینکه مارکس به اصلاحات و رابطه آن با دولت اشاره دارد، بر این مساله نیز تاکید می کند که اصلاحات حکومتی یعنی محدود و مشروط کردن دولت به اراده و سلطه مردم، و این چیزی نیست جز سیاست پی گیری مطالبات از طریق جنبش که به آن اشاره شد. مارکس در ادامه نقد خود به برنامه گوتا که از سوی لاسال و هفکرانش تنظیم شده بود طرح خواست های سوسیالیستی و مطالبات عنوان شده در برنامه را از دولتی چون دولت وقت آلمان بی معنا و غیر عملی می نامد: « این مطالبات و خواست ها تنها با شرایط یک جمهوری دموکراتیک سازگار است. از آنجا که به اقتضای شرایط موجود و به حکم عقل در حال حاضر نمی توان یک جمهوری دموکراتیک را مطرح ساخت، پس نباید به طفره های صادقانه و یا شرافتمندانه توسل جست و از یک دولت پلیسی مستبد نظامی که استخوان بندی بوروکراتیک پیدا کرده و لعابی از اشکال حکومت پارلمانی را در کنار بقایای فئودالیسم همراه دارد و در عین حال تا حدی هم تحت نفوذ بورژوازی است، خواست هایی را طلب کرد که تنها می تواند در یک جمهوری دمکراتیک بار دهد و معنی بیابد، آنگاه فرض کنید که چنین دولتی را می توان به مذاکره خواند و از طریق ابزار قانونی خواست های مطلوب را به آن تحمیل کرد!». بدین ترتیب مارکس هم معتقد است که اصلاح از بالا درون ساخت حکومت هایی چون دولت آلمان قرن نوزدهم و البته جمهوری اسلامی قرن بیست و یکم ناممکن است. اساساً جمع کردن چنین خواسته هایی در ظرفی که گنجایش آن را ندارد جز به سرخوردگی عمومی، تکرار کمدی فاجعه بار انتخاب میان بد و بدتر و در بدترین حالت روی آوردن به تئوری های انقلابی گری تخیلی نخواهد انجامید.
رزا لوکرامبورگ سالها پیش در نقد اصلاح طلبی درون سیستمی و گزینش های اصلاح طلبانه گفته بود:
«اصلاح طلب خرده بورژوا در هر چیزی جنبه های خوب و بد می یابد. او به هر خس و خاشاکی می آویزد... اما به همان ترتیب مدت هاست که می دانیم که مسیر واقعی رویدادها کمتر تحت تاثیر چنین ترکیب های خرده بورژوازی است و انبان کوچکی که از جنبه های خوب همه ی چیزها به دقت گردآوری شده، با نخستین تلنگر تاریخ فرو می ریزد».
به نظر می رسد محدودکردن گزینه های پیش روی جامعه در موسم انتخابات به برگزیدن میان بد و بدتر هم برآمده از همین نگاه وسرشت اصلاح طلبی درون سیستم از یک سو و از سوی دیگر مطالبه محور بودن منطق مبارزات سیاسی- به جای جنبش محوری- در ایران است. آیا تلنگر تاریخ اینبار خواهد توانست منطق کنش سیاسی در ایران را تغییر دهد؟ پاسخ به این سوال به طرح ریزی و چگونگی برنامه عمل سوسیالیستی ، به شیوه دخالت گری ما وابسته است. از اینرو باید به خاطر داشته باشیم برای فعالین سوسیالیست نه روز انتخابات بلکه فردای انتخابات دارای اهمیت است. اینکه چطور ظرفیت های نهفته و بالقوه در روند مبارزات اجتماعی را در جنبش سوسیالیستی بارور و بالفعل سازیم، مهمترین پرسش سیاست دخالتگری موثرِ سوسیالیستی است.